جناب آقا سیّد اسداللّه علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای سرگشتۀ دشت و صحراء محبّت اللّه اگرچه تبریز تبخیز بود و اردبیل از بادۀ بلایا و محن جامی لبریز آذربایجان زنجیر و زندان بود و قزوین و زنجان اسیری در دست عوانان سیهجان الحمد للّه چون به طهران رسیدید از ظلم و عدوان رهیدید و در دار الأمان منزل و مأوی گزیدید در پناه شخص خطیری مسکن نمودید و در مهمانخانۀ امیری وطن کردید که ملجأ فقرا است و پناه ضعفا حصن حصین خائفان است و کهف متین مضطربان فریادرس مظلومان است و حامی مطلق ستمدیدگان از نسائم گلشن عرفان مشامی معطّر دارد و از مشاهدۀ آیات باهرات جلیل اکبر بصری منوّر در ساحت نیّر اعظم حقیقت ذکرش مذکور بود و بعدالت و انصاف و مروّت موصوف
از خلق و خوی و احوال دلجوی و گشایش روی آنحضرت تلافی چوب و چماق و ضرب و شتم و جرح اهل نفاق شد زبان بشکرانه گشا و در گلستان محامد و نعوت الهّیه چون طیور حدائق ملکوت آغاز نغمه و ترانه نما در جمیع اعصار و قرون علماء سوء موجود و منشأ فساد و طغیان اهل عناد بودند این است که در قرآن میفرماید و اضلّه اللّه علی علم و در آیۀ ثانیه میفرماید فرحوا بما عندهم من العلم و در حدیث میفرماید فقهآء ذلک الزّمان شرّ فقهآء تحت ظلّ السّمآء منهم ظهرت الفتنة و الیهم تعود شیخ بهائی میگوید
باری آنچه در اردبیل ضرب چوب و چماق بود در اینجا پرند و پرنیان کوشک و اطاق در آنجا هر دمی زخمی شدید و در اینجا در هر نفسی مرهمی جدید در آنجا مشقّت و زحمت بیپایان در اینجا مروّت و مرحمت بیکران در آنجا زحمت اغلال و زنجیر در اینجا حلاوت شهد و شکّر و شیر در آنجا سبّ و دشنام در اینجا نقل و لوزینج و بادام فردوسی میگوید
خوب سیاحت و سیری است گاهی مهمان در مدارسی و دادرسی نیافتی و گاهی گوشهنشین صومعه و خانقاهی و پناهی نجستی گاهی چون صهبا در خمخانۀ مستوری پردهنشینی و گهی چون گل رسوای کوی و بازار و با یار و اغیار همنشینی گهی در ظلمتکدۀ زندان قرین مجرمینی و گهی در بارگاه عنایت و خوابگاه راحت سر ببالین پرنیان هند و چین دمی امیر سلاسل و زنجیری و زمانی امیر کشور آسایش و نعمت بینظیر دیگر تماشا و سیری در این عالم اعظم از این نه این سیر اجسام است از خدا میطلبم که سیر روحانی میسّر گردد و بتفرّجگاه الهی پیبری در این وقت زندان حکم ایوان یابد و زحمت زنجیر و حدّت شمشیر حلاوت شهد روضۀ رضوان بخشد اسیری امیری گردد و مردگی زندگی شود زخم مرهم شود و زهر داروی اعظم گردد ذلّت عزّت سرمدیّه شود و زحمت رحمت ابدیّه گردد و سالک گهی چون خلیل در آتش چهره برافروزد و گهی چون یحیی خون خویش سبیل سازد گهی چون یوسف چاه و زندان جوید و گهی چون آفتاب حقیقت فلک شهادت حسین مظلوم روح الوجود له الفدآء سینه را هدف سهام و سنان سازد
باری علیالعجاله تو خوشبخت بودی چه که در ظلّ این شخص خطیر افتادی و ابن ابهر در سایۀ امیرکبیر آن حبس و زندان دید تو قصر و ایوان یافتی آن زجر شدید دید تو اجر مزید آن تلخی قهر یافت تو حلاوت لطف و مهر او بتاریکی چاه راه یافت تو باوج ماه
خون دل و جام می هر یک بکسی دادند
خلاصه از الطاف خفیّۀ پروردگار امیدواریم که همیشه بر مسند عزّت مستقرّ و بر صدر جلال مقرّ یابند و در صون حمایت الهیّه محفوظ و مصون مانند و بمنتهای آمال مقرون گردند و السّلام علی من اتّبع الهدی ع ع
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۰ قبل از ظهر