امةاللّه مس بارنی سؤال از حکمت دفن اموات در تراب نموده بود و نیز گفته بود که اصحاب فنون در اوروپ و امریک بعد تحرّی و بحث طویل و عریض در این خصوص بقواعد عقلیّه فوائد سوختن اموات بآتش ثابت و محقّق گشته پس حکمت شرایع مقدّسه در دفن در تراب چه بوده
این عبد فرصت بیان مفصّل میدانید که ندارد لهذا مختصر مرقوم میگردد و آن اینست که عقول بشریّه هرچند نهایت سعی و کوشش را در کشف طریق صواب در امور کلّیّه نماید و کشف ترتیب مکمّل بکند مانند ایجاد الهی و ترتیب انتقالات سلسلۀ موجودات نتواند زیرا انتقالات و تحلیل و ترکیب و جمع و تفریق عناصر و طبایع و موادّ در یک سلسلهئی در نهایت مکمّلیّت و اتقان جاری و واقع بقوانین کلّیّۀ جاریه ملاحظه نمائید که بچه درجه متین و رزین و رصین است
این امتزاج و ترکیب و نشو و نمای جسد عنصری بتدریج بود بهمچنین تحلیل و تفریقش نیز باید بتدریج شود و اگر چنانچه سریع متلاشی گردد در سلسلۀ انتقالات فتور و طفره واقع شود و این طفره سبب ضعف ارتباطات کلّیّه که در سلسلۀ موجوداتست گردد
مثلاً این جسد عنصری انسان از عالم جماد و نبات و حیوان آمده است و حال بعد از وفات بتمامه حیوانات ذرّیّه گردد و آن حیوانات ذرّیّه در وجود کائنات بترتیبی الهی و سائقی طبیعی تأثیر و بترکیبات سائره انتقال نماید
حال اگر این جسد را بسوزانی فوراً بعالم جماد انتقال کند و از آن سیر طبیعی در سلسلۀ موجودات بازماند
جسم عنصری بعد از فوت و فراغت از حیات جامعه اجزاء فردیّه و حیوانات ذرّیّه گردد هرچند از حیات جامعه در هیئت بشریّه محروم گردد امّا باز حیات حیوانی تحقّق دارد و بکلّی از حیات محروم نه ولی اگر سوخته گردد رماد و جماد شود و چون جماد شد حتماً باید بعالم نبات انتقال نماید تا بعالم حیوان ترقّی کند و این را طفره گویند
باری ترکیب و تحلیل و جمع و تفریق و انتقالات کائنات باید بر نظم طبیعی و قانون الهی و ناموس اعظم ربّانی باشد تا در روابط ضروریّه که منبعث از حقائق اشیاست خلل و فتوری حاصل نگردد اینست که در شریعت اللّه حکم بدفن امواتست
قدمای فرس را فکر چنان بود که اموات را دفن نیز جائز نه زیرا دفن نیز بیک درجه مانع از سیر طبیعی شود لهذا در قلل جبال دخمهها ساختند و اموات را در سطح زمین مینهادند ولی این را ملاحظه ننمودند که دفن مانع از سیر و حرکت طبیعی بمقتضای آفرینش نیست بلکه دفن در خاک گذشته از سیر و حرکت طبیعی فوائد دیگر نیز دارد
باری از این گذشته روح انسانی ولو قطع تعلّق از این جسد نماید ولی دوستان و یاران تعلّقی شدید بآثار انسان بعد از فوت دارند که ابداً راضی نشوند آثار انسان فوراً محو و نابود گردد مثلاً یاران ابداً راضی بمحویّت و تلاشی صورت و عکس انسان نگردند و حال آنکه شبح انسانست و عاقبت حکماً محو خواهد شد بلکه بقدر امکان حفظ اثر ولو حجر و شجر و مدر باشد حتماً مینمایند تا چه رسد بجسد انسان ابداً قلب راضی نمیشود که هیکل دوست و یا پدر و مادر و برادر و اولاد عزیزش فوراً متلاشی گردد و این از مقتضای محبّت است
اینست که قدمای مصریّون جسد را مومیا مینمودند که ابد الدّهر باقی و برقرار ماند و چنان گمان مینمودند که هر چه بیشتر دوام نماید برحمت الهۀ مصر نزدیکتر میشود امّا طائفۀ برهما در هندوستان میسوزانند و ابداً پروائی ندارند بلکه سبب تسلّی قلوبشان میشود این بیپروائی عرضیست اعتقادیست نه طبیعی زیرا هنود را اعتقاد چنانست که جسد هر قدر سریعتر متلاشی شود برحمت الهیّه نزدیکتر شود بعکس قدماء مصر حتّی چنان گمان نمایند که بمجرّد سرعت تلاشی مغفرت حاصل گردد و مرده بنعیم ابدی فائز شود این اعتقاد سبب خوشنودی ایشان در سوختن است
و علیک التّحیّة و الثّنآء من ابداً فرصت تحریر یک سطر نداشتم ولی محض رعایت مس بارنی مرقوم شد والسّلام ع ع
چیز دیگر ماند و آن اینست که در حین وقوع امراض ساریه مثل طاعون و وبا آیا احراق اجسام بآهک و یا اجزاء دیگر جائز است یا نه در چنین موردی البتّه محافظه و صیانت اولی زیرا بنصوص الهیّه احکام طبّیّه مشروعست و الضّرورات تبیح المحذورات از قواعد مسلّمه است و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۱۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱:۰۰ بعد از ظهر