حضرت حکیم الهی علیه بهآء اللّه
ای ثابت بر پیمان ورق مسطور ملحوظ شد و معانی موفور مفهوم الحمد للّه در این سفر بخدمات فائقه موفّق گشتی و بلایا و مصائب شدیده در محبّت جمال قدم تحمّل نمودی روایت کنند که بولس و پطرس به بلدی وارد گشتند و اهالی آن دیار از صابئین بودند و چون در معبد وارد و بکمال حکمت بنصیحت حاضرین پرداختند و دلالت و هدایت کردند تا نفوسی چند اندکاندک اقبالی نمودند فوراً یهود استشمام نفوذ کلمۀ حضرات را نمودند و بآن بلده بشتافتند و القاء شبهات کردند و نفوس را متزلزل نمودند و از اندک اقبالی که بحضرت روح نموده بودند منحرف ساختند عاقبت آن جمع غفیر را تحریک بر اذیّت آن دو بزرگوار کردند و چنان دست تطاول گشودند که یهود ممنون گشتند و آن دو آوارۀ سبیل محبّت اللّه را بزدند بدرجهئی که تاب و توانی باقی نماند و بزمین افتادند بعد قوم عنود باغوای یهود آن دو نور محمود را کشانکشان بخارج بلد انداختند آن شب را در نهایت عذاب کأس عذب فرات نوشیدند و از شدّت درد استخوان حرکت نتوانستند صبحی بولس برخاست گفت ای پطرس برخیز و بشتاب بلدی نزدیک است و در چنین روز هر سال در آن بلد بازار عمومی گردد و جمع غفیری از هر طرف مجتمع گردند باید بآن بلد بشتابیم و آغاز نصیحت کنیم و زبان بهدایت کبری بگشائیم شاید نفوسی پردۀ احتجاب بردرند و بنور هدی منوّر گردند چشم بگشایند و دل بعرفان الهی بیارایند پطرس گفت یا بولس از خدا بترس استخوان من از شدّت درد نزدیک است متلاشی گردد و ناتوانی تن و خستگی جسم و کوفتگی بدرجهئی که حرکت نتوان چگونه ما بآن سامان بشتابیم بولس در جواب گفت ای پطرس اگر چنانچه این ضرب و طعن و قتل در سبیل الهی نبود مذاق را چه حلاوتی و دل و جان را چه راحتی لذّت و حلاوت در این است که ما نعره زنیم و آنان طعنه زنند ما بگوئیم و آنان بکوبند برخیز یا پطرس فرصت را از دست مده وقت را غنیمت شمار تا جان و توان باقی جانبازی نمائیم و تحمّل مصائب و بلایا در سبیل الهی کنیم مختصر این است که رفتند و گفتند و درّ معانی سفتند آنان نیز باز تقصیر نکردند خدمت درستی بایشان نمودند و فیالحقیقه این خدمت بود نه اذیّت رحمت بود نه زحمت عذب بود نه عذاب منحت بود نه محنت عطا بود نه جفا زیرا ایّام کلّ بگذشت و آن بساط منطوی شد هر کامران ناکام گشت و هر عزیز ذلیل و خسروان اسیر قبر بی فرش و حصیر ولی آن دو بزرگوار هرچند بدست ستمکار افتادند و جفای بیشمار تحمّل نمودند عاقبت آن نقمت عین نعمت شد و آن زحمت رحمت حضرت احدیّت گشت و الیالأبد چون دو نجم بازغ از افق ملکوت ساطع و لامعند مقصود این است که هرچند بیادبان خدمت شما بیادبی نمودند و زبان بطعن گشودند و سبّ و لعن کردند و عاقبت با کمال بیاحترامی عذر شما را خواستند و سرگون از بلد کردند عیبی ندارد باید شکر و حمد نمود که بچنین فیض عظیمی فائز شدید و بچنین فوز مبینی موفّق گشتید ای بندۀ بهاء جمال قدم و اسم اعظم روحی لأحبّائه الفدآء را بکرّات و مرّات سرگون کردند از اقلیمی باقلیمی بردند و از کشوری بکشوری تأسّی بجمال مبارک نمودی و از بحر بلایای او قدحی نوشیدی نوشت باد انشآءاللّه باز از این جام لبریز فرحانگیز نشئهخیز بیاشامید و از این نقل لذیذ میل فرمائید هنیئاً مریئاً
الهی الهی هذا عبدک الّذی ترک لذّة المعاش و راحة الفراش و العزّة و العلوّ و الکبریآء و سافر فی سبیلک الی الدّیار و طوی الوهاد و قطع الجبال و القفار و جاس خلال الدّیار و نادی باسمک بین الأبرار و دعا النّفوس الی ملکوت الأسرار و تحمّل کلّ مشقّة و بلیّة فی سبیلک من الفجّار ای ربّ ایّده بجنود الغیب و وفّقه علی اعظم الآمال حتّی تدلّ الآثار علی الأسرار و الظّواهر علی الضّمائر و الاجهار علی الأسرار انّک انت المقتدر العزیز المتعالی الغفّار
مکاتیبی که بجهت آن نفوس طلب نمودید مرقوم شد در جوف است ارسال دارید ع ع
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۱۰ مه ۲۰۲۲، ساعت ۵:۰۰ بعد از ظهر