این حلق بها در حلقه فتاد

آن طوق بلا موی تو بود

هر نفحۀ مشک کاید بمشام

از خلق خوش خوی تو بود

گر آب فرات بخشید حیات

سرچشمۀ آن جوی تو بود

جان تشنه‌لب است دلها بتب است

کل در طلب روی تو بود

بنگر صنما روی دل ما

چون قبله‌نما سوی تو بود

اسباب جنون آماده کنون

دل منتظر هوی تو بود

این کشتۀ تو لب‌تشنۀ تو

آشفته‌دل روی تو بود

دل‌مرده همه افسرده همه

جانبخش همه بوی تو بود

بر مدّعیان گردید عیان

عبّاس سگ کوی تو بود

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.

آخرین ویراستاری: ۲۶ فوریه ۲۰۲۲، ساعت ۱:۰۰ بعد از ظهر