هواللّه

حضرت ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی

هواللّه

یا من قام علی خدمة المیثاق آنچه مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید و مضمون مفهوم شد از فضل و عنایت جمال قدم روحی لأحبّائه الفدآء امیدوارم که در جمیع شئون موفّق باشید

در خصوص تألیفات المفتری علی اللّه مرقوم نموده بودید باید که جمیع ایادی بالاتّفاق یکی دو تا از ایادی را معیّن نمایند و بجواب آن مفتریات پردازند رساله‌ئی مرقوم نمایند و طبع کنند و نشر نمایند این اصل خدمت ایادیست

امّا آنچه در خصوص مضلّ اصفهانی مرقوم نموده بودید و حصول نفوذ فلا تبتئس فلا تحزن فسوف یکسّر اللّه شوکتهم بقوّة من عنده و انّ ربّک لهو الغالب القدیر ولی آن رسائل را جواب قاطع لازم و حجّت بالغ واجب جزای آن مفتری را ربّ قدیر داد آن نفوس در اسلامبول بجمیع وسائل تشبّث نمودند و بواسطۀ جمال‌الدّین بی‌معنی تا مابین نفوذ پیدا کردند جمال‌الدّین مجهول را بسبب قربیّتش اوّل باعلیحضرت سلطانی واسطۀ انواع فساد و فتن نمودند حتّی جمال‌الدّین مذکور شب و روز در سرای مرحوم رضا پاشا رئیس المفتّشین حضرت سلطان بود منزل داشت و بمناسبت مأموریّت آن مرحوم آنچه توانست مفتریاتی نسبت بحقّ داد تا اسباب وهن امر اللّه گردد آقا خان معهود کاتب جمال‌الدّین مذکور بود شبها با شیخ احمد معلوم کرمانی در معیّت جمال‌الدّین در مجلس رضا پاشا حاضر می‌شدند و وزرای دولت علیّه نیز در منزل رضا پاشای مرحوم دائم الحضور بودند در شبها بمناسبتی آقا خان و شیخ احمد عنوانی از جمال مبارک و این عبد می‌نمودند و تا می‌توانستند مفتریاتی که سبب سفک دم جمال مبارک بود می‌گفتند جمال‌الدّین مذکور در بدایت ساکت و صامت می‌نشست بعد حضرات وزرا از او سؤال می‌نمودند که شما در این خصوصات چه می‌گوئید در بدایت جواب می‌گفت که من شخصی هستم حرّ الأفکار به ملّتی و مذهبی نه تعلّقی دارم و نه تکلّفی لهذا کاری باین کارها ندارم و باین‌گونه مباحثات نپردازم بعد وزرا اصرار می‌نمودند که لابدّ شما از این امر اطّلاع تام دارید نبذه‌ئی بفرمائید تا آنکه قناعت حاصل شود دوباره ابا می‌نمود و بهیچوجه مخصوصاً راضی به تکلّم نمی‌شد باز الحاح می‌نمودند که مختصری بگوئید آنوقت زبان باز می‌نمود که من تعلّقی باین امور ندارم ولی محض اطّلاع از جمیع ملل و مذاهب بر حقائق اسرار کتب و رسائل حضرات اطّلاع یافته‌ام بلی این چیزهائی که آقا خان و شیخ احمد می‌گویند جزئی مبالغه‌ئی در آن هست ولی اساس حضرات مخالف و مباین معموریّت و آبادی و قوانین دولت و ضدّیّت و عداوت با جمیع دول و قلع و قمع بنیان عالم انسانی و محویّت جمیع ملل عالم و نهب و غارت اموال جمیع امم و اسارت اهل و اطفال جمیع طوائف است ولی من کاری باین کارها ندارم در نزد من جمیع ملل عالم خوشند و با کلّ ملل آشتی دارم من می‌خواهم که جمیع ملل عالم متمدّن شوند هر ملّتی و هر مذهبی می‌خواهند باشند باری در نهایت دسائس یکی‌یکی مفتریات آقا خان و شیخ احمد را بظاهر در کمال بیغرضی تصدیق می‌نمود حضرات وزرا ایّدهم اللّه همچو گمان می‌نمودند که آنچه آن شخص مجهول می‌گفت از جهت بیغرضیش مقارن حقیقت است حتّی آقا خان مذکور تألیفی نمود و اسم آن را خلاصة‌البیان گذاشت و خود را شخصی از اهل فرقان و متعصّب در دین شمرد کأنّه در دین مبین قرآن شخصی جان‌فشانست و از خلل و فتوری که در آن دین واقع شده شب و روز نالان و گریانست باری مندرجات خلاصة‌البیان قضیّه‌هائی بود که بوصف درنیاید و بتحریر نگنجد اساس شریعت و احکامی که هادم بنیان عالم انسانیست و آنچه فتنه و فساد و خونخواری و ظلم و عدوان و بی‌ناموسی و تعدّی و تجاوز و ستم و ظلم و بی‌حیائی و عداوت و بغضا بعالم انسانی و سوء نیّت بجمیع ملل بشری باشد در آن خلاصة‌البیان اساس دین معتقدین به بیان نهاد و این را بحضرات وزرا نشان داد و بانواع دسائس و حیل جمال‌الدّین معهود را اغوا نمود ظاهراً در کمال بیغرضی تصدیق جمیع آن مسائل نمود و چنان این فساد تأثیر کرد که در نزد حضرات وزرا محقّق و مسلّم شد و مدلّل داشت که قلع و قمع جمیع این فساد و فتنها منوط و مشروط باعدام این طائفه در عکّاست والّا عنقریب این آتش چنان شعله زند که قابل خاموشی نباشد تأنّی و تردّی و عدالت و انصاف اعلیحضرت سلطان ایّده اللّه و نصره مانع و حائل شد والّا فساد بسیار عظیم بود و از طرف دیگر بواسطۀ میرزا حسین کاشی متوفّی پسر ملّا جعفر متوفّی روزی جمیع اعاظم و اکابر و تجّار ایران را در اسلامبول در خانۀ میرزا حسین دعوت نمودند حتّی هیئت سفارت دون حضرت سفیر کل حاضر شدند بعد از صرف چای و شیرینی و نهار آقا خان برخاست گفت ای بزرگان و سروران و متموّلان ایران که در اسلامبول هستید شما نفوس محترمید و از جمیع احوال دنیا آگاه هر ملّتی در فکر ترقّی و تمدّن و معموریّت و عزّت خودند و در تشبّث بوسائل ما به التّرقّی خودداری نمی‌توانند نمود مگر ما ایرانیان که ابداً بهیچوجه در فکر ترقّی و تمدّن و معموریّت اوطان و عزّت و سعادت ملّت نیستیم و اگر حال بر این منوال بماند شبهه‌ئی نیست که عاقبتش نومیدی و یأس و اضمحلال است پس ماها که از ایران سفر کرده‌ایم و آمده‌ایم در این مرکزی که فی‌الحقیقه در وسط عالم واقع و بچشم خودمان ترقّیات جمیع دول و ملل را مشاهده می‌نمائیم آیا جائز است که چنین ساکت و صامت و مهمل و غافل بمانیم باید که ما در این فکر و این تصوّر تقدّم بر کل جوئیم تا آنکه سبب سعادت و عزّت و ترقّی دولت و ملّت ایران گردیم و چون سعادت و ترقّی دولت و ملّتی قصد و نیّت شود دفع مضرّت مقدّم بر جلب منفعت است باید اوّل مرض را معالجه نمود بعد بتقویت بنیه پرداخت امروز مرض مزمنی که بمثابۀ قولنج ایلاقوسی و یا مرض سل است جسم دولت و ملّت ایران را این گروهند که فی‌الحقیقه مقصدشان بکلّی پایه و مایۀ ایران را براندازند از هر جهت مثل علّت کابوس بر جان اهالی افتادند و این گروه را نیّت چنین است و اعتقاد چنان و روش چنین و مسلک چنان بکمال قوّت در فکر خرابی و ویرانی ایرانند و اگر اینها باقی بمانند یقین است که ریشۀ ایران را از بن و بنگاه براندازند پس باید دفع این مضرّت را فوراً نمود و اگر بخواهید عقائد و نوایای مضرّه و مقاصد وحشیّه و خونخواری و غدّاری و فساد و فتنه و مضرّت این طائفه را بفهمید کتابی دارند اسم او بیان و ما خلاصه نموده‌ایم او را چه که مطوّل است و خلاصة‌البیان نام گذاشتیم بعد رساله‌ئی بیرون آورد که فی‌الحقیقه از اوّل ابداع تا بحال چنین مقاصد مضرّه و نوایای خبیثه و اساس باطل که هادم بنیان انسانیست و مخرّب بنیاد الهی تألیف نشده و آن رساله را به خلاصة‌البیان تسمیه نموده و نسبت بحضرت اعلی روحی له الفدآء داده آن رساله را من البدو الی الختم در آن مجلس خوانده و نعره بلند نمود وادینا واشریعتا واطریقتا وامذهبا وادولتا واملّتا بقسمی که حاضرین جمیع بفزع آمدند بعد گفت مرهم این زخم و درمان این درد تفریق و تدمیر حضراتست از این طائفه که در عکّا هستند جمیع بمذاکره مشغول شدند که چه باید کرد در وقت عصر در میان آن شخص و شخص روضه‌خوانی مجادله حاصل شد آن شخص روضه‌خوان متغیّر شد و گفت ای فلان تو همچو گمان می‌کنی که ما جاهل و غبی و نادانیم اساس مسئله را نمی‌دانیم شما هم از این طائفه هستید ولی دو فرقه شدید یکی مسمّی به بهائی و دیگر مسمّی به ازلی و از عداوتی که بآن طرف دارید در فکر این هستید که آنها را تمام کنید و خود میدان یابید ما از هر دو طرف در کناریم و بیزار شما هر چه می‌خواهید بهمدیگر بنمائید دخلی بما ندارد باری بعون و عنایت الهی بدون نتیجه آن جمع پریشان شد و آن اجتماع تفریق گشت و مقصد حضرات بتمامه حاصل نشد ولی روایات و حکایات مختلفۀ بی سر و پا در میان مردم منتشر گشت باری از قضای اتّفاقی میانۀ آقا خان و آقا طاهر محرّر جریدۀ اختر منازعه‌ئی حاصل شد حضرت سفیر حمایت آقا طاهر نمودند و مراجعت به مابین کردند که این آقا خان شخص مفسدیست و برهان فسادش اوراقی هست در دست این مسئله را اعلیحضرت سلطانی بمرحوم رضا پاشا محوّل فرمودند تا رضا پاشا تحقیق مسئله نماید و از قضا آقا خان تبعیّت ایرانی را ترک نموده و تبعیّت عثمانیّه را طلب نموده بود رضا پاشا چون از آقا خان استفسار نموده بود در جواب گفت چون من تبعیّت عثمانیّه را طلب نمودم لهذا حضرت سفیر از من دلگیر شده بعد آقا طاهر را خواستند از آقا طاهر سؤال کردند آقا طاهر گفت این شخص مفسد است و اوراق فساد بخطّش در دست اوراق را رضا پاشا خواست چند ورق آقا طاهر تقدیم نمود آقا خان انکار کرد که این خطّ من نیست آقا طاهر گفت که این خطوط مختلفه می‌نویسد بنوعی که هیچیک مشابهه بدیگری نیست ولی حضرت رضا پاشا این جواب را از او نپذیرفت بعد از آقا خان سؤال کرد که سبب عداوت آقا طاهر با شما چه چیز است در جواب گفت چون چهار سال در مطبعۀ اختر بکتابت مستخدم بودم و در سر ماه عوض از مواجب نقد سندی بمن می‌داد و یک پاره تا بحال از مواجب بمن نداده و این سندهاست که در دست است چون مطالبه نمودم آقا طاهر از من دلگیر شد لهذا بجهت اینکه این مواجب‌ها را ندهد افترا بر من زده است والّا من شخص مصلحی هستم نه مفسد و جمال‌الدّین در آنوقت نفوذی مبین داشت بوساطت او بدرگاه پادشاهی بمعرفت رضا پاشا تبلیغ شد که جمیع این ادّعاها باطل است و مجرّد افتراست و سفارت دلگیر از آن شده که آقا خان در ظلّ تبعیّت دولت ابدمدّت عثمانی داخل شده امر پادشاهی صادر بقبول تبعیّت آقا خان و پنجاه لیره و یک ساعت احسان و قرار بر این شد که آقا خان معلّم فارسی اطفال ناظر عدلیّه گردد و در دائرۀ ناظر پاشا مسکن و مأوی کند دیگر معلومست آقا خان و شیخ احمد همچو میدانی بدست آرند چه می‌کنند از وصف خارج است که چه تدبیرها با جمال‌الدّین در قلع و قمع ما نمودند و من نمی‌توانم تفصیل آن تدابیر را ذکر کنم زیرا واللّه بخاطر شیطان نمی‌آید اگر ذکر کنم تفصیل آن تدابیر را سررشته از برای دیگران می‌شود لهذا مجبور بر کتمانم باری مجرّد حفظ و صیانت الهیّه محافظه نمود والّا آن تزویر و آن دسیسه نخورد نداشت و ما در عکّا در گوشۀ سجن بحال خود مشغول و بی‌وفایان عکّا چنان هجوم بر ما نموده بودند که واللّه الّذی لا اله الّا هو ابداً فرصت مدافعۀ فسادها در علیّه نبود نهایت دو کلمه‌ئی مرقوم شد بشخصی که خواهش ما همین‌قدر که دولت تأنّی داشته باشد حقیقت حال لابدّ ظاهر خواهد شد ملاحظه فرمائید قدرت الهی را از قضای اتّفاقی بعد از مدّت قلیلی شخص کلیم ایرانی موسوی می‌رود پیش حکّاکی عثمانی مُهری از طلا خواهش می‌کند که بکند عبارتی می‌گوید که سجع مُهر باید باشد آن عبارت مجمل و موهم بوده است شخص حکّاک می‌رود پیش مشیر ضابطیّه می‌گوید شخصی موسوی طبیب ایرانی پیش من آمده حکّ مُهری خواسته عبارت او اینست این عبارت مرا در وهم انداخت آوردم پیش شما ملاحظه بفرمائید مشیر ضابطیّه گفت چون نزد تو آید و مراجعت کند از عقب او برو و ببین کجا می‌رود آن شخص حکّاک از پی آن موسوی می‌رود نهایت آن موسوی در خانه‌ئی داخل می‌شود به مشیر ضابطیّه خبر می‌دهد مشیر ضابطیّه ناظم پاشا پولیس و جاندرمه می‌فرستد آن خانه را تحرّی می‌کنند از قضای اتّفاقی آن خانۀ شیخ احمد بوده و آقا خان متّصل تردّد می‌نموده باری اوراق فسادی بخطّ آقا خان و شیخ احمد بدست می‌آید از جمله مسودّه‌های اوراقی که حضرات بجریدۀ قانون که مروّج فساد و فتنه بود می‌فرستادند و طبع می‌کردند حکومت شیخ احمد و آقا خان را با اوراق تسلیم سفارت می‌کند سفارت آقا خان و شیخ احمد را با اوراق فسادیّه به ایران می‌فرستد بعد جمال‌الدّین معهود توسّط می‌کند که اگر حضرات به ایران برسند بدون سؤال و جواب ایشان را می‌کشند لهذا خواهش من چنانست که حضرات را برگردانید به اسلامبول و در اسلامبول محاکمه بنمائید و هر جزائی که مستحقّند بعد از ثبوت اجرا نمائید حکومت عثمانیّه حضرات را در طرابوزن توقیف می‌نمایند که اعاده کند بجهت محاکمه در این اثنا حکایت محزنۀ اعلیحضرت پادشاه مرحوم مغفور ناصرالدّین شاه واقع می‌شود لعن اللّه قوماً تجاسروا علی هذا العمل الفظیع الّذی تکدّرت به قلوب الصّادقین المخلصین باری بعد واضح می‌شود که جمال‌الدّین لا غفر اللّه له با عونه‌اش در این امر فظیع ذی‌مدخل بوده‌اند لهذا او از نظر پادشاهی و عموم وزرا ساقط و عونه‌اش آقا خان و شیخ احمد و میرزا حسن خان را به ایران می‌فرستند مقصد اینست که اینها از این فساد و فتنه‌ئی که در حقّ این آوارگان نمودند خود در چاه خذلان ابدی افتادند من حفر بئراً لعباد اللّه اوقعه اللّه فیه لهذا شما از فساد و فتن مضلّ اصفهانی ابداً محزون و مکدّر نشوید آن حیّ قیّومی که جمیع فسادهای آنها را در علیّه بر گردن خود آنها انداخت در افق ملکوت غیبش حافظ و حارس عبادش بوده و خواهد بود و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون مضلّ اصفهانی را و من اتّبعه در ذلّت ابدیّه ذلّة الیهود احبّای الهی مشاهده خواهند نمود و هذا وعد غیر مکذوب

در خصوص مدارس مرقوم نموده بودید مدرسۀ تربیت را البتّه کمال اهمّیّت بدهید و ایادی امر باید چنان همّتی در تربیت این مدرسه ابذال فرمایند که باحسن طراز مزیّن گردد چه بحسب ترتیب و چه بحسب تفریش و چه بحسب تزیین و چه بحسب تدریس و چه بحسب تعلیم انشآءاللّه مدرسه‌ئی گردد که در جمیع ایران مثل شمع بدرخشد و اگر چنانچه ایادی امر مصلحت بدانند که انجمنی مخصوص بجهت مشورت امور مدرسه از مخلصین احبّآء اللّه تشکیل نمایند آن نیز جائز

و امّا دارالتّعلیم که تازه تأسیس شده بسیار بجا و انشآءاللّه مکاتب متعدّدۀ مکمّله در کمال روحانیّت تأسیس شود که اطفال بتربیت الهیّه تربیت شوند تا سبب سرور قلب عبدالبهآء گردد

و امّا در خصوص تطاول بعضی بیخردان مرقوم نموده بودید که متصدّی تعرّض احبّا هستند اینها زائل خواهد گشت الحمد للّه اعلیحضرت شهریاری در نهایت مهربانی به تبعه و رعایا هستند و نوایای خالصۀ حضرت صدارت‌پناهی کافل راحت و آسایش عموم اهالی این قبیل امور از عوارض است زائل می‌گردد جناب ملک‌آرا را تکبیر ابدع ابهی ابلاغ نمائید و سجع این عبد اشاره باین است یا صاحبی ‌السّجن أ ارباب متفرّقون خیر ام اللّه الواحد القهّار و همچنین ربّ السّجن احبّ الیّ ممّا یدعوننی الیه اشاره باکثر آیات سورۀ یوسف است مختصر ذکر شد شما مراجعت بسوره نمائید حقیقت بر شما ظاهر خواهد شد از فضل و عنایت حقّ امیدواریم که مشمول لحظات عین رحمانیّت گردند

و امّا آیۀ مبارکۀ من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنه بدایت این الف ظهور جمال مبارکست و هر روزش هزار سال انّ کلّ یوم عند ربّک کألف سنة و کلّ سنة ثلاث مائة و خمسة و ستّون الف سنة این بیان الف که فرمودند مراد نهایت اعداد است چه که اعداد منتهی به الف می‌شود یک و صد و هزار بعد تکرار است زیرا کور جمال مبارک غیر متناهیست بعد از آنکه احقابی بگذرد و بکلّی صحف و کتب و آثار و اذکار این اعصار فراموش شود که از تعالیم جمال مبارک چیزی در دست نماند ظهور جدیدی گردد والّا تا آثار و صحف و تعالیم و اذکار و اسرار و انوار جمال مبارک در عالم وجود مشهود نه ظهوری نه بروزی و نه صدوری

امّا در خصوص مسافرخانۀ جدید که جناب میرزا مؤمن وقف نموده‌اند هذا عمل مقبول و مبرور عند اللّه نسأل اللّه ان یبنی له بیتاً عند عرش عظمته فی جوار رحمته الکبری و امّا مسافرخانۀ عمومی که جناب استاد آقا صبّاغ علیه بهآء اللّه تصوّر دارند که خانۀ خود قرار بدهند و وقف نمایند تا هر واردی منزل کند هذا العمل افضل الأعمال و ابرّ المبرّات در ساحت اقدس و مقام مقدّس جمال غیب ابهی مقبول و محبوب و منشورش از قلم ابهی در ملأ اعلی صادر

در خصوص استاد اسمعیل انشآءاللّه در وقتش خبر می‌دهیم

امّا جناب آقا میرزا علی اکبر الحمد للّه بخدمت امر موفّقند نسأل اللّه بأن یؤیّده فی جمیع الأحوال مکتوبی خواسته بودند چندی پیش ارسال گشت البتّه تا بحال رسیده در مجلس ایادی امر اللّه مذاکره نمائید اگر چنانچه مجلس مصلحت می‌دانند ایشان را کاتب تعیین نمایند و آن تعیین عین تعیین این عبد است ع ع

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.

آخرین ویراستاری: ۷ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲:۰۰ بعد از ظهر