ان یا اسمی ان احمد اللّه بما جعلناک امطار الفضل لما زرعناه فی الأراضی الطّیّبة المبارکة و جعلناک ربیع العنایة لما غرسناه من الأشجار البدیعة المنیعة هذا فضل لا یعادله ما خلق فی الامکان و سقیناک رحیق البیان من قدح الطاف ربّک الرّحمن و هو هذا الفم المقدّس الّذی اذا فتح اهتزّت الممکنات و تحرّکت الموجودات و نطقت الورقآء هذا لکوثر الحیوان لمن فی الابداع و ارسلنا الیک فی اکثر الأحیان عرف الرّحمن من هذا الفرع المتحرّک علی متن ربّک العزیز المختار تاللّه الحقّ لو یتوجّه الیه الوجود من الغیب و الشّهود لیراه طائراً الی المقصد الأقصی مقام الّذی فیه تنطق سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک بما کنت سائراً فی بلاد اللّه و کنت آیة الفرح و الاطمینان لأهل البهآء الّذین انقطعوا عمّا سواه و توجّهوا بالقلوب الی هذا الشّطر الّذی منه اضآءت الآفاق و رشحت علیهم ما ترشّح علیک من امواج هذا البحر الّذی احاط من فی الأکوان انت الّذی عرفت نصر اللّه و قمت علیه بالحکمة و البیان قل انّ نصری هو تبلیغ امری هذا ما ملئت به الألواح هذا حکم اللّه من قبل و من بعد قل ان اعرفوا یا اولی الأبصار انّ الّذین خرجوا عن الحکمة اولئک ما عرفوا نصر اللّه الّذی نزّل فی الکتاب قل اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض خذوا ما امرتم به من لدن ربّکم العزیز العلّام انّه علم النّصر و علّمکم ببیان لن یعتریه ظنون الّذین هاموا فی هیمآء الشّبهات
ان یا اسمی ان اسق الممکنات مرّةً اخری من هذا القدح الّذی به سجّرت البحار ثمّ اضرم فی قلوبهم النّار المشتعلة الملتهبة من هذه السّدرة الحمرآء لیقومنّ علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الأدیان قد حضر منک لدی العرش کتب شتّی قرأناها بفضل من عندنا و نزّلنا لکلّ اسم کان فیها ما اهتزّت به العقول و طارت الأرواح و اسمعناک فی اکثر الأحیان اطوار الورقات و تغنّیات العنادل الّتی تغنّ علی الأفنان کذلک تحرّکت یراعة اللّه علی ذکرک لتذکّر النّاس بهذا البیان الّذی جعله اللّه مطلع الآیات طوبی لأرض ارتفع فیها ذکر اللّه و لآذان فازت باصغآء ما نزّل من سمآء عنایة ربّک الرّحمن وصّ العباد بما وصّیناک لیمنعوا انفسهم عمّا نهوا عنه فی امّ البیان انّ الّذین یرتکبون ما تحدث به الفتنة بین البریّة انّهم بعدوا عن نصر اللّه و امره الا انّهم من المفسدین فی لوح جعله اللّه مطلع الألواح قل انّا لو نرید لننصر الأمر بکلمة من عندنا انّه لهو المقتدر القهّار لو اراد اللّه لیخرج من عرین القوّة غضنفر القدرة و یزأر زئیراً یحکی هزیم الرّعود القاصفة فی الجبال انّه لمّا سبقت رحمتنا قدّرنا تمام النّصر فی الذّکر و البیان لیفوز بذلک عبادنا فی الأرض هذا من فضل اللّه علیهم انّ ربّک لهو الغنیّ المتعال قل خافوا اللّه و لا ترتکبوا ما یجزع به احبّائی فی الملک کذلک یأمرکم هذا القلم الّذی منه تحرّک القلم الأعلی فی مضمار الحکمة و العرفان کبّر من قبلی علی وجوه الّذین تجد منها نضرة البهآء ثمّ ذکّرهم بهذا الذّکر الّذی به قرّت عیون الأبرار انّما البهآء علیک و علی من تمسّک بحبل اللّه منزل الآیات
یا اسمی بعضی از ناس معنی نصر را ادراک ننمودهاند چه که مشاهده میشود هنوز صلاح و فساد نزد بعضی مجهول است یعنی تمیز ندادهاند در اکثری الواح از فساد و نزاع و جدال و اموراتی که سبب احداث فتنه و ضوضاء بریّه بوده تصریحاً منع شدهاند معذلک باموری قیام نمودهاند که سبب اضطراب افئده و قلوب شده گویند یکی از ملوک عرب بیکی از ندما گفته که آیا میشود نفسی فالوده را نخورده باشد و نشناسد آن ندیم عرض نمود که بلی بسا از نفوس هستند که نخوردهاند و نمیدانند تا آنکه یومی از ایّام عربی وارد بر ملک شد ندیم عرض نمود گمانم اینست که این از آن نفوسی باشد که ادراک فالوده ننموده و نمیداند چیست ملک ذکر نمود اگر چنین باشد یک بدرۀ زر بتو عطا خواهم نمود بعد امر ببسط طعام نمود از هر قبیل اطعمه موجود شد فالوده را نزد عرب گذاردند شروع در اکل نمود از طریق خوردن او ادراک نمودند که نمیداند ندیم از او پرسید که این چیست گفت در قرآن حقّ جلّ و عزّ ذکر نخل و رمّان فرموده نخل در بلاد ما هست گمانم اینست که این رمّان باشد ندیم عرض نمود ای ملک باید دو بدرۀ زر عطا کنی چه که رمّان را هم نشناخته این حکایت مقطوع الأوّل و الوسط ذکر شد چه که آنچه مدلّ بر مطلب بود بیان نمودیم
باری جمیع من فی البلدان را از امور مهیّجه و فساد و نزاع و شئوناتی که سبب حدوث فتنه میشود منع فرمائید آنچه الیوم مطلوب است تبلیغ امر بوده مثلاً نفوسی که بخیال بعضی از امور قیام نموده و مینمایند اگر بر تبلیغ امر قیام کنند عنقریب کلّ اهل آن دیار بردای ایمان فائز شوند یک آیه در لوح جناب نبیل اهل قائن نازل اگر کسی بحلاوت آن آیه فائز شود معنی نصر را ادراک نماید قل انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوط بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح یا اسمی بیان نفوذ میطلبد چه اگر نافذ نباشد مؤثّر نخواهد بود و نفوذ آن معلّق بانفاس طیّبه و قلوب صافیه بوده و همچنین اعتدال میطلبد چه اگر اعتدال نباشد سامع متحمّل نخواهد شد و در اوّل بر اعراض قیام نماید و اعتدال امتزاج بیان است بحکمتهائی که در زبر و الواح نازل شده و چون جوهر دارای این دو شیء شد او است جوهر فاعل که علّت و سبب کلّیّه است از برای تقلیب وجود و این است مقام نصرت کلّیّه و غلبۀ الهیّه هر نفسی بآن فائز شد او قادر بر تبلیغ امر اللّه و غالب بر افئده و عقول عباد خواهد بود
یا اسمی شمس بیان از مطلع وحی رحمن بقسمی در زبر و الواح اشراق فرموده که ملکوت بیان و جبروت تبیان از او در انبساط و اهتزاز و اشراق است ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون اینکه مکرّر مقام نصر و انتصار از قلم قدر جاری شده و میشود مقصود آن است که مباد احبّآء اللّه باموری که منشأ فتن و فساد است قیام نمایند جمیع باید در صدد نصرت امر اللّه برآیند بقسمی که ذکر شد و این از فضل او است مخصوص احبّای او تا کلّ بمقامی که میفرماید من احیا نفساً فقد احیا النّاس جمیعاً فائز شوند و غلبۀ ظاهره تحت این مقام بوده و خواهد بود و از برای او وقتی است معیّن در کتاب الهی انّه یعلم و یظهر بسلطانه انّه لهو القویّ الغالب المقتدر العلیم الحکیم و باید نفوس مقدّسه تفکّر و تدبّر نمایند در کیفیّت تبلیغ و از کتب بدیعۀ الهیّه در هر مقام آیاتی و کلماتی حفظ نمایند تا در حین بیان در هر مقام که اقتضا نماید بآیات الهی ناطق شوند چه که او است اکسیر اعظم و طلسم اکبر افخم بشأنی که سامع را مجال توقّف نماند لعمری این امر بشأنی ظاهر شده که مغناطیس کلّ ملل و وجود خواهد بود اگر نفسی درست تفکّر نماید مشاهده مینماید که از برای احدی مفرّی نبوده و نیست و کتاب اقدس بشأنی نازل شده که جاذب و جامع جمیع شرایع الهیّه است طوبی للقارئین طوبی للعارفین طوبی للمتفکّرین طوبی للمتفرّسین و بانبساطی نازل شده که کلّ را قبل از اقبال احاطه فرموده سوف یظهر فی الأرض سلطانه و نفوذه و اقتداره انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
ان یا اسمی ان استمع ندائی من شطر عرشی انّه یحبّ ان یذکرک فی کلّ الأحوال بما وجدک قائماً علی ذکره بین الرّجال انّ ربّک یحبّ الوفآء فی ملکوت الانشآء و قدّمه علی اکثر الصّفات انّه لهو المقتدر القدیر ثمّ اعلم انّا سمعنا ما اثنیت فی مناجاتک مع اللّه ربّک العلیّ العظیم طوبی لک بما اقتصرت امورک علی هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم نسأل اللّه بأن یجعل ندائک مغناطیس الأسمآء فی ملکوت الانشآء لیسرعنّ الیه الکائنات من غیر قصد و ارادة انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المتعالی الأمنع الأقدس الأرفع الأعزّ الأجلّ الأکرم العلیم الخبیر
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲:۰۰ بعد از ظهر