سیّد العارفین جناب نبیل جلیل آقائی آقا محمّد علیه بهآء اللّه المقتدر الجمیل ملاحظه فرمایند
بسم اللّه الأقدس الأعزّ الأبهی
للّه الحمد بما ابتسم ثغر الاطمینان و ظهر لؤلؤ عرفان جمال الرّحمن عن صدف الایقان و نطق لسان الصّدق بأبدع البیان انّه لا اله الّا هو البهیّ الأبهی ثمّ له الحمد بما طلعت و اشرقت شمس ذکر مالک الایجاد عن افق القلب بأنوار السّداد و ارتفعت شجرة الیقین من ارض الفؤاد و نطقت بکلّ غصن من اغصانها و بکلّ ورقة من اوراقها بفنون الألحان انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن العلیّ الأبهی فیا روحاً بما افترّ ورد الرّضوان و تضوّعت و سرت ثمّ سطعت و هبّت نفحاته و فوحاته و روحاته علی هیاکل اهل العرفان و استشمّت و استنشقت حقائق الأرواح و اهتزّ منها کلّ عظم و شهد بالبیان انّه لا اله الّا هو الأعظم الأقدس المتعالی العزیز المنّان یا طوبی بما غنّ عندلیب الوفآء علی افنان سدرة الرّوحآء بفنون الحان الورقآء علی اغصان جنّة المأوی بالثّنآء علی موجد الأسمآء و سلطان من فی الأرض و السّمآء سبحانه عن ذکر ما سواه و نعت ما دونه و تعالی عمّا یصفه اهل العظمة و الکبریآء ثمّ له المنّ و البقآء و العزّ و العلآء بما رجعت انوار الهدایة الی محلّها و طلعت شمس التّوحید و التّفرید عن افقها و لبس هیکل التّقدیس قمیصه و شهد کینونة الشّهادة لمشهوده و محبوبه و مقصوده بسرّه و جهره و کینونته و فؤاده بأنّه هو الظّاهر بظهوره و الباطن بکنهه و المتعالی باسمه و الممتنع بذاته عن ذکر دونه و المشهود بجماله و النّاطق فی جبروت عزّه و اجلاله و الجالس علی عرش کبریائه و المستقرّ فی سریر امره و القائم بسلطان عزّه و عظمته و القیّوم بملیک اقتداره هو الّذی یشهد کلّ الوجود من الغیب و الشّهود انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن المختار
روحی لک الفدآء و لکتابک الّذی زیّن بطراز ذکر مالک الأسمآء و لبشیر الّذی به اتی کأنّه اتی بنافجة مسک البقآء و عواطر اطیاب البهجة و الوفآء حمد محبوب قدم را جلّ اجلاله که نار محبّت ربّانیّه از سدرۀ قلب منیر موقد و ندای انّه لا اله الّا هو البهیّ الأبهی از سینای صدر انور مرتفع خوش ساعتی آن ساعت و نیکو وقتی آنوقت که این خادم فانی بفکّ ختام لوح روحانی فائز شد جمیع افنان و اغصان سدرۀ مبارکۀ الهیّه مسرور شدند مخصوص حضرت غصن اللّه الأعظم عزّ قدره و ثنائه چه که نظر بانسی که بآن جناب داشتند بسیار محزون بودند از تأخیر خبر آن جناب نحمد اللّه فی ذلک و نسأله تعالی بأن یؤیّد حضرتک فی کلّ الأحوال انّه علی کلّ شیء قدیر
و بعد این خادم فانی بکتاب آن جناب بین یدی اللّه قائم و معروض داشت اللّه یعلم ما ظهر فی ذاک الحین من مشرق العنایة و مبدإ الفضل و العطوفة لا یقدر احد ان یحصیه الّا نفسه العلیم و بعد از مصدر بیان ربّانی نازل قوله عزّ اعزازه ان شآء اللّه الرّحمن باید ناس را در کلّ احیان بشریعۀ الهیّه دلالت نمائید که شاید بمواعظ حسنه نفوس غافلۀ مریبه بشطر احدیّه توجّه کنند یا نبیل قم علی خدمة مولاک القدیم بقلبک و بصرک و سمعک و لسانک و کلّ ارکانک کذلک امرک من کان جالساً علی قطب البلایا و الرّزایا ان اجعل رجلیک من الحدید فی امری و لسانک سیفاً ذا فمین فی ذکری و ثنائی و بصرک ناظراً الی شطری و قلبک متوجّهاً الی جمالی المشرق المنیر قم بین الأخیار و الأشرار باسم ربّک العزیز المختار ثمّ اضرم فی قلوبهم نار ذکری و ثنائی لیزداد به الأوّل و یتوجّه به الآخر کذلک یأمرک سلطان القدر من هذا المنظر الأکبر ان ابرئ النّفوس من دآء الغفلة و الهوی باسمی العلیّ الأبهی طوبی لک بما حضر منک ما نطق به لسان القدم علی ذکرک فی هذا السّجن الّذی فیه استقرّ عرش رحمة ربّک العلیّ العظیم انتهی ما نطق به لسان الوحی
دیگر این عبد چه معروض دارد که از مصدر امر چه نازل شد که اگر آن نفحات امریّۀ الهیّه بر جبال مرور نماید تنقلبها الی الیاقوت و لو تمرّ علی القبور تقومنّ اهلها بثنآء ربّک العزیز الغفور خود آن جناب بیانات مشرقۀ از فم رحمن را بالمواجهه استماع فرمودهاند میدانند در امثال این موارد چگونه بحر معانی و حکم از معین ارادۀ مالک قدم جاری و ساریست مخصوص از یمین احدیّه نازل که باید برأفت کبری با عباد سلوک فرمائید و بکمال حکمت و عطوفت جمیع را بر شاطی بحر اعظم جمع نمائید بقسمی که ابداً رائحۀ اختلاف مابین احبّآء اللّه مرور ننماید و اگر نفسی غافل شد و محتجب ماند او را بمواعظ و نصایح متذکّر دارید لعلّ یتذکّر او یخشی منظور نظر آن باشد که جمیع من علی الأرض را در سرادق احدیّه وارد فرمائید انتهی
و دیگر مشرک باللّه از تفصیل آن حضرت مطّلع شده و اشتعل فی نفسه نسأل اللّه بأن یحفظ حضرتک من شرّه و مکره مرّة اخری از یمین عرش نازل این ایّام بعد از ورود سجن اعظم ارادۀ الهیّه بآن تعلّق یافته که جمیع بریّه را بشاطی احدیّه مجدّداً بأعلی النّدآء ندا فرماید لذا مخصوص هر نفسی از رؤسای ارض لوحی مخصوص از سماء مشیّت نازل و هر کدام باسمی موسوم امّا الأولی بالصّیحة و الثّانی بالقارعة و الثّالث بالحاقّة و الرّابع بالسّاهرة و الخامس بالطّامّة و کذلک بالصّاخة و الآزفة و الفزع الأکبر و الصّور و النّاقور و امثالها تا جمیع اهل ارض یقین نمایند و ببصر ظاهر و باطن مشاهده کنند که مالک اسماء در هر حال غالب بر کلّ بوده و خواهد بود بلایا و محن سلطان سرّ و علن را از اظهار امر منع ننموده و نخواهد نمود لعمرک فی بحبوحة البلآء من افق السّجن اظهرنا الوجه مشرقاً بین العالمین و دعونا الکلّ الی اللّه المقتدر العزیز الحکیم ولکن بعد از اشراق این امور محتومه از افق امر مالک بریّه جمیع در صدد افتادهاند و یلهثون عن ورآء ربّک ان هم الّا فی تبار و امر بغایت شدید شده بشأنی که از ذکر و بیان خارج از ما یظهر من سلطان القدم قصد و فعل امم معلوم میشود دیگر احتیاج ذکر نیست از اوّل ابداع تا حال چنین تبلیغی جهرةً واقع نشده ظهور قبلم و مبشّر جمالم دو لوح فرستاده بودند ولکن جز اظهار سیادت و مظلومیّت در آن چیزی نبوده نظر بمصلحت اصل امر را ستر فرمودند و فیالحقیقه تبلیغ کامل جهرةً نشده بود لذا از مشرق مشیّت اشراق شد آنچه لمیزل مراد اللّه بوده تعالی هذه القدرة الّتی اشرقت و احاطت العالمین و ظهور این عمل از مالک علل دو اثر بخشیده هم سیوف مشرکین را حدید نموده و هم لسان مقبلین را در ذکر و ثنایش ناطق فرموده اینست اثر آن لواقحی که در لوح هیکل از قبل نازل شده حال ارض حامله مشهود زود است که اثمار منیعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جنیّه مشاهده شود تعالت من نسمة قمیص ربّک السّبحان قد مرّت و احیت طوبی للعارفین و این بسی معلوم و واضح که در این امور سلطان ظهور از برای خود مقصودی نداشته و مع علم بآنکه سبب بلایا و علّت رزایا و شدّت امور خواهد شد محض عنایت و مرحمت و احیای اموات و اظهار امر مالک اسماء و صفات و نجات من علی الأرض از راحت خود چشم پوشیده و حمل نمودیم آنچه را که احدی حمل ننموده و نخواهد نمود
یا نبیل لعمری الیوم یوم الاصغآء طوبی لسمع توجّه الی الشّطر الأعظم قم بسلطانی و امری بین خلقی ثمّ ذکّرهم بما اطّلعت من هذا النّبإ الّذی منه انشقّت السّمآء و اندکّت الجبال و ظهر الفزع الأکبر و خسف القمر و ظهرت الزّلازل فی القبائل و سقطت النّجوم و اظلم نیّر الموهوم و غنّت الورقآء علی افنان سدرة المنتهی الملک للّه ربّک و ربّ العالمین ان اکتب للّذین سکنوا ارض الخآء ثمّ ذکّرهم بهذا الأمر الّذی احاط السّموات و الأرضین ولکن حال ایّامیست که باید اصحاب حقّ باخلاق حقّ حرکت نمایند و صفات شیطانیّه را باخلاق حمیدۀ ربّانیّه تبدیل کنند لمیزل فساد ممنوع بوده و خواهد بود و در این ظهور اعظم کلّ امم از فساد ممنوعند ابداً نفسی تعرّض بنفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند شأن اهل حقّ خضوع و خشوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند انّ الدّنیا تضحک مریدیها و تقول بأعلی النّدآء مخاطباً ایّاهم هل رأی احد مثلکم منّی خیراً او وفآءً سوف نرجعکم الی التّراب خائبین خاسرین کما ارجعنا الأوّلین باید کلّ بنور هدایت و امانت و تقوی مابین عباد مضیء و منیر باشند تا جمیع از آن سرج نورانیّه بشاطی بحر احدیّه اقبال نمایند ان احفظ ما القیناک ثمّ اتل علی الأمم باذن ربّک مالک القدم لعلّ یدعون الهوی مقبلاً الی اللّه مالک العرش و الثّری کذلک نبّأناک و قصصناک و القیناک و اخبرناک لتفرح و تقول
لک الحمد یا من فی قبضتک جبروت الأمر و الخلق و فی یمینک ملکوت ملک السّموات و الأرضین اشکرک بما ذکرتنی فی السّجن الأعظم و فصّلت لی من کلّ شیء تفصیلاً انّک انت ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین لک الحمد یا مالک یوم الدّین
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۱۸ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۰ قبل از ظهر