در ساعتیکه عروس حزن از قناع نقاب رخ برافراخت و شاهد هموم علم حسرت برافراشت و فرّاش باد صبا فراش مبسوط کدورت بگسترانید و خادم طلعت بقا بر سرایر مثبوت بیارمید و ابر قدرت از هواء مکظوم امطار فراق ببارید و حوریّات وثاق سر از حجرات طلاق برآوردند و مخدّرات شقاق طلعت نفاق بیاراستند قاصرات جنان بر فرق زدند و خیرات حسان سراسیمه دویدند و وجهات قدس قمص سودا در بر نمودند و طلعات انس دم حمرا از عین وفا ریختند و خازن جنّت در نقاب خفا رفت و هادی ملّت در حجاب فنا مستور گشت اوراق شجرۀ طوبی بلون صفرا میل نمود و اغصان سدرۀ منتهی از هم فروریخت ابر رحمت ممنوع گشته و برق سطوت مرفوع شده حمامۀ غضب در طیران آمد و دیک بطشت در ذوبان بهجت سنا از عرش ذلّ برخاست و نقمت ظلما بر فرش عزّ بنشست زاغ شهر اغما طوطی مصر لقا را از شکرخائی منع نموده و صعوۀ جفا بلبل فنا را از نغمه‌سرائی بازداشته غراب غیور هدهد سرور را از سبای ظهور منع نموده و بوجهل مقهور طلعت محبور را از بیت معمور بیرون کرده شمع محفل ضیا مخمود گشته و شب‌پرۀ عما بازی‌گر میدان گردیده سلطان مکمن عزّت بر نقطۀ ذلّت جالس گشته و زنیم معدن نکبت بر عرش عظمت مستکن شده تنور حسد در سینۀ ارباب نخوت در فوران آمد و ابحر فتنه در صدور ارباب عبرت در هیجان شد ادیب عشق را از مصطبۀ توحید بیرون نمودند و لبیب شوق را از ذوق استدراک بازداشتند حدیقۀ تقلید زینت گرفت و ثمرۀ تحمید مقطوع گشت محبوبان وادی محبّت مبهوت گشتند و محجوبان وادی کسرت شاهد مقصود شدند باز سلطان در دست جغدان بیحیا گرفتار آمد و یوسف امکان در دست برادران بی‌وفا در چاه شد

جغدها بر باز استم میکنند

پر و بالش بی‌گناهی میکنند

که چرا تو یاد آری زان دیار

یا ز قصر ساعد آن شهریار

جرم او اینست کو باز است و بس

غیر خوبی جرم یوسف چیست پس

دشمن طاوس آمد پر او

ای بسا شه را بکشته فرّ او

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.

آخرین ویراستاری: ۱۷ مه ۲۰۲٣، ساعت ۵:٠٠ بعد از ظهر