هذا کتاب من لدنّا الی الّذی سمّی بالحبیب لیکون بذکر اللّه مذکورا و انّ ذکره سبق الممکنات و کان اللّه علی ذلک شهیدا انّه لو لا یذکر عباده لن یقدر احد ان یذکره کذلک کان الأمر فی الألواح مرقوما قم علی ذکر اللّه و ثنائه ثمّ تجنّب عن کلّ مشرک اثیما ان اتّبع ملّة الرّوح فی هذا الأمر الّذی اتی فی ظلل من الأنوار بسلطان مبینا و لا تتوقّف فی امر ربّک اقلّ من حینا تقرّب الیه بقلبک ثمّ ذکّره بلسان بدیعا ثمّ اقرأ ما نزل علیک من آیاته و کذلک کان الأمر من جبروت عزّ علیّا لا تحزن من شیء فتوکّل علی ربّک الرّحمن و انّه یحرسک عن کلّ کافر شقیّا قل قد جری کوثر الحیوان من قلم ربّی الرّحمن اذاً هلمّوا یا ملأ الأکوان بکؤوس الایقان و خذوا منه علی قدر مقدورا أ تسکن فی بیتک بعد الّذی اهتزّ کلّ شیء من اهتزاز ربّک و قد شغف کلّ ذی روح حبّاً لنفسی الّذی کان بالاسم بهیّا و الّذی ما شغف فی حبّی انّه میّت و بذلک شهد هذا اللّسان فی هذا المقرّ الّذی استوی علیه عرش السّبحان و یطوفنّ فی حوله حقائق کلّ ما کان ولکنّ النّاس هم فی وهم غلیظا کذلک امرک سلطان الأمر لتکون فی امّ الألواح من العاملین مذکورا کبّر من لدنّا علی وجه امّک ثمّ استقمها علی هذا الأمر الّذی کان فی اللّوح عظیما و العزّ علیک و علیها و علی الّذینهم کانوا فی الکتاب تقیّا
اگر از احوال مسجون بخواهید هدف سهام اشقیا است و محلّ سیوف اعدا از کأس بلا مشروبست و از کوب بأساء و ضرّاء مرزوق اگرچه احبّای ظاهره مشهود ولکن بیمعین و مدّعیان حبّ موجود ولکن من غیر ناصر بسجن یوسف و نَوْح نُوح و نار خلیل و ضرّ ایّوب و کرب زکریّا و ندبۀ شعیا و ابتلای روح و رزایای نقطۀ اولی مبتلا ولکن هر یک از اصفیا بظلم اعدا مبتلا بودند و بر این عبد در کلّ حین وارد شده و میشود از احبّا و اعدا ما لا یحصیه احد الّا اللّه ربّی و ربّ العالمین ظلم اعدا که معلوم احتیاج بذکر نداشته و ندارد ولکن ضجیج و صریخ و حنین و نوحه و ندبه و انین این عبد از بلایای واردۀ از مدّعیان محبّت ظهور قبلم بوده چه که جمیع احجب از ملل قبل مشاهده میشوند چنانچه ملاحظه شد که کل بنقطۀ فرقان ادّعای محبّت و اطاعت و تسلیم مینمودند و بعد از ظهور حقیقتش کل در تیه ضلال مانده بشأنی که جمیع بر اعراض و اعتراض بر نفسش قیام نمودند فویل لهم و بما عملوا فی ایّام اللّه من غیر بیّنة و لا کتاب در جمیع بیان ناس را باین ظهور قدس ربّانی و طلوع عزّ صمدانی بشارت فرمودهاند بشأنی که جمیع الواح را باین اسم بدء نموده و بآن ختم فرمودهاند معذلک اکثری از غمام رحمتش معرض و از سحاب مکرمتش در گریزند بنفاقی ظاهر شدهاند که در ابداع شبه آن دیده نشده بشأنی که بتمام جدّ و جهد بر قطع سدرۀ ربّانیّه افتادهاند مع آنکه ارذل کلّ ناس و احقر کل عنداللّه محسوبند حال مشاهده نمائید اگر این انفس مشرکه بقدرة ظاهره ظاهر میشدند چه وارد میآوردند در کلّ حین پناه بخدا برده که مباد بوساوس شیاطین نفس و هوی عباد ضعفا از جمال اللّه محروم مانند و از عرفانش بینصیب گردند
از خدا بصر بخواهید چه که بیبصر ناظر بمنظر اکبر نه پس خوشا حال نفوسی که ببصر حقّ بحقّ ناظرند این نفوس را اشارات منع ننماید و دلالات محتجب نسازد چه که بمقصود بیان فائز شوند و بلآلی علم الهیّه که در بحر کلمات مستور است مطّلع گردند و دون این نفوس را از این کأس نصیبی نه الّا بعد رجوعهم الی اللّه مثلاً در بیانات نقطۀ بیان جلّت عظمته ملاحظه نمائید در مقامی میفرمایند آن شمس عزّ صمدانی در مستغاث از افق مشیّة ربّانی اشراق میفرماید و در مقامی بیکی از حروفات حیّ میفرمایند که تو ادراک مینمائی چنانچه نموده و در مقام دیگر لوحی نازل که در مکتبخانه بین یدی اللّه حاضر شود و در مقامی میفرمایند هر وقت ظاهر شود باید کل تصدیق بآن شمس حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند حال مشاهده نمائید که این بیانات متّحده که در ظاهر مختلف و متغایر مشاهده میشوند چگونه میتوانند این عباد ضعفا ادراک نمایند و از زلال کوثر معانی که از انهار کلمات ربّانی جاری شده بیاشامند شکّی نیست که جز افئدۀ طاهره و صدور منیره و ابصر حدیده و نفوس زکیّه و اذن واعیه و قلوب مطمئنّه احدی فائز نشود مگر نفوسی که اریاح فضلیّه بر ایشان مرور نماید و این مقامیست که من غیر استحقاق عنایت میشود و من غیر طلب داده میشود عنقریب است که شهدای نفی که در بیان ظاهر شدهاند و بمناصب مغرور گشته و از شاطی عزّ احدیّه محروم ماندهاند هر کدام بیکی از این بیانات متمسّک شده دیگری را تأویل خواهد نمود به ما یأمره نفسه و هواه و هر یک مطلبی اخذ نموده بهوای نفس خود مطابق نماید و ناس ضعیف را بهمان بیان که از حقّ ظاهر شده از نفس حقّ محتجب سازد
مثلاً در قائم ملاحظه کن که موعود بود و جمیع فرق شیعه باحادیث وارده و اخبار متواتره ثابت مینمودند که حال موجود است و از ارض مخصوصه بعلائم مخصوصه باید ظاهر شود و در ظهور نقطۀ بیان معلوم شد که کل در وادی ضلال مشی مینمودند و در تیه جهل سالک بودهاند و اگر قدری تفکّر در آنچه از قبل دست این فئه بوده نمائید بر بسیاری از امور مستورۀ مکنونه واقف و مطّلع شوید باری اصحاب بصر و یقین الیوم آنانند که باصل امر ناظرند و بآنچه که نقطۀ بیان را بآن شناخته و عارف شدهاند بهمان نظر بمنظر اکبر توجّه نمایند و جمیع کلمات جمال قدم را که از قلم امر مبرم جاری شده در ما یظهر من نفس الظّهور تفسیر نمایند چه که بیان و آنچه نازل شده بعینه کلمات این ظهور است پس از خدا توفیق طلب نمائید و بدونش توجّه منمائید و اگر بر معضلات اصول الهیّه بنفسه عارف نشوید از منبع معانی قدمیّه سائل شوید چه که دونش بر کلماتش مطّلع نبوده و نخواهد بود چنانچه مشاهده میشود که رؤسای بیان بکلمات بیان حقّ رحمن را بردهاند و از نفسی که بارادۀ او بیان نازل بالمرّه محتجب ماندهاند جمیع این بیانات مختلفه که فرمودهاند در تحت کلمۀ واحده مجتمع میشوند و آن اینست که میفرمایند در حین ظهور به بیان و ما نزل فیه از او محتجب نشوید و الآن قد حصحص الحقّ و زهق الباطل روحی لنفسه الفدآء ما قصّر فی اظهار امری و ثنآء نفسی و این کلمه اعظم کلمهایست که هر نفسی از آن محتجب شد از کلّ بیان در حین ظهور محتجب است حال ملاحظه نمائید مع آنکه آن جمال قدم فرمودهاند که هر وقت ظاهر شود باید کل تصدیق نمایند و شکر الهی بجا آورند معذلک باین اکتفا نفرمودهاند چه که مشهود بوده که اهل بیان چه ارتکاب خواهند نمود لذا این کلمات نازل ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزلت فی البیان مع این کلمات محکمات متقنات احتجب اکثرهم عن اللّه المهیمن القیّوم و دیگر بافعال و اعمالی ظاهر شدهاند که نزدیک است اسم غفّار از تطهیر ذنوب این فجّار خجلت برد جمیع کبائر را مرتکبند و از صغایر ناس را منع مینمایند اظهاراً لتقواهم مثل آنکه در ما حرّم علیهم فی کلّ الألواح تصرّف نمودهاند و بر نفس ظهور بعد که در جمیع الواح اللّه مرقوم که اگر بغیر حجّت هم ظاهر شود نفسی سخن نالایق ذکر ننماید مع ظهور حجّت و برهان بأتمّها و اکمله بر قتلش فتوی دادهاند ولکن در الواح ناریّۀ خود مینویسند لا تأکلوا البصل و لا تشربوا الدّخان و امثال ذلک الا لعنة اللّه علیهم و علی ما ظهر منهم و یظهر و ما مثواهم الّا النّار فبئس مثوی الظّالمین
آن جناب بسیار جهد مبذول فرمایند در حفظ و صیانت ناس چه که ضعیفند و بریحی متحرّک انشآءاللّه باید بمجاهده و سعی آن جناب کل بر امر اللّه مستقیم شوند و متّحد گردند که همان اتّحاد نصرت الهی است لو هم یعرفون سعی نمائید که بسجایای الهی و اخلاق او عبادش متخلّق شوند و مابین ناس ظاهر گردند از اوّل این ظهور بدیع در کلّ الواح نهی از نزاع و جدال و محاربه و معارضه و قتل شده معذلک بعضی عامل شدند آنچه را که ضرّ آن باصل شجرۀ الهیّه راجع شده قسم بجمال محبوب که حجّت بالغۀ الهی بر عباد تمام نشده اگرچه لازال حجّتش بالغ و کامل و تام بوده و خواهد بود مثلاً ملاحظه نمائید اکثری از ناس بمنبع فیوضات رحمانیّه و معدن لآلی اسرار علم ربّانیّه وارد نشدهاند و از حجّیّت حجّت بنفسها و ما یظهر من عندها غافل بوده و خواهند بود چه که مقرّ استوای عرش ظهور مخصوص محلّ واحد است لذا از اکثری مستور و اکثری از او محجوب آنچه در مابین ناس منتشر و ظاهر و باهر است کلمات او است و احبّای او و امّا از احبّای او که باسم او مذکورند و بحبّش منسوب احدی رایحۀ تقدیس و تنزیه استشمام ننموده چه که اکثری باعمال غیر مرضیّه و افعال قبیحه عامل و مرتکبند ناس هم از اهل قیاسند آنچه از این فئه مشاهده مینمایند بمظهر انوار احدیّه نسبت میدهند باین جهت است که قهر الهی الی حین مشرکین را اخذ ننموده قسم بجمال قدم که اگر احبّای حقّ بتقدیس و تنزیه و اعمال و اخلاق او علی قدرهم در مابین بریّه ظاهر میشدند اکثری از ناس را الیوم مؤمن و مقبل الی اللّه مشاهده مینمودی مثلاً در شجر ملاحظه نمائید قبل از آنکه اثمار او ظاهر اگر وصف از او شود بعضی از ناس مذعن شوند و بعضی مابین اقرار و انکار متوقّف خواهند بود تا ظهور اثمار و بعد از ظهور ثمره اگر تلخ است البتّه اوصاف آن واصف را نپذیرند و جمیع بر انکار قیام نمایند چه از متوقّفین و چه از مقبلین پس سدرۀ وجود انسانی باثمار اعمال معلوم میشود و مبرهن میگردد و جمیع باعمال و افعال او ناظرند اگر طیّب و لطیف مشاهده نمایند البتّه اقبال نمایند و من دون ذلک البتّه اعراض کنند حال از احبّای الهی که از اثمار سدرۀ رحمانی محسوبند ناس جز اعمال غیر طیّبه ادراک ننمودهاند لذا کل معرض و محجوب ماندهاند انشآءاللّه باید در این ربیع ایّام از قاصدان حرم ملیک علّام نفحات رضوان قدس الهی استنشاق شود تا آنکه عباد از استشمام روایح آن نفوس مقدّسه باصل رضوان راجع شوند باری بعضی از احبّا سبب شدهاند که ردای عزّ تقدیس بغبار اوهام ناس آلوده شده و جمال امر در حجبات ظنون مستور مانده نسأل اللّه بأن یقدّسهم عمّا یکرهه رضاه و انّه مجیب لمن دعاه قل
سبحانک اللّهمّ یا الهی طهّر قلوب عبادک من میاه رحمتک و عنایتک ثمّ من کوثر فضلک و اکرامک ثمّ من تسنیم مواهبک و الطافک ثمّ من سلسبیل جودک و افضالک لیقومنّ کلّ بین السّموات و الأرض علی ثنآء مظهر نفسک و مطلع ذاتک و مکمن وحیک و مخزن الهامک و مشرق امرک و اسألک یا محبوبی باسمک الّذی جعلته مقدّساً عن دلالات المشرکین و اشارات المعرضین و به فصّلت بین عبادک و به اجریت بینهم شرائع امرک و انهار سننک و قضائک بأن تجمع الکلّ علی شاطئ بحر توحیدک لیقدّسنّک عن کلّ شیء و یسبّحنّک بأبدع اللّسان بین اهل الأکوان ثمّ اصعدهم یا الهی مقام الّذی لا یشهدنّ فی شیء الّا تجلّی انوار احدیّتک و ظهورات عزّ رحمانیّتک لیقبلنّ بکلّهم الیک و ینقطعنّ عمّا سواک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الحکیم ای ربّ فاحفظ بریّتک عن ذیاب الأرض الّذینهم کفروا بک و بآیاتک و جادلوا بالّذی اخذت عهد نفسه قبل اخذ عهد نفسک و نزّلت البیان فی ذکره و ثنائه و ما تحرّکت الّا بذکره و ما تنفّست الّا بوصفه و ما اردت فی ایّامک الّا جماله و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و الحاکم علی ما ترید لا اله الّا انت العالم الحاکم العلیّ المتعالی المهیمن القیّوم القدیر
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.