هو المنادی بالحقّ امام وجوه الخلق

الحمد للّه الّذی سخّر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان بسلطانه الّذی بأمره طوی ما انبسط فی ستّة ایّام ثمّ ارتفعت سموات العرفان اقرب من لمح البصر و ظهر المنظر الأکبر بما استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطقت السّدرة امام الوجوه و به ارتفع النّدآء من الأرض و السّمآء هذا ظهور ابتسم به ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و قرّت العیون و تنوّرت الأبصار الأمر للّه الواحد المقتدر المختار تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ریب عجاب نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی التّقرّب الی مشرق الأنوار و یوفّقهم علی الرّجوع الی باب فضله و علی تدارک ما فات عنهم فی سیّد الأیّام و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین ما منعتهم ضوضآء الأنام عن التّقرّب الی اللّه ربّ الأرباب نبذوا ما سواه و اقبلوا الیه باستقامة انکسر بها ظهر الأشرار ما منعهم اعراض المعرضین و اعتراض المشرکین الّذین یتکلّمون بأهوائهم لیصدّوا النّاس عن سوآء الصّراط قل انّه اتی بما یجذبکم الی الأفق الأعلی و یقرّبکم الی مقام تنوّر بأنوار بیان ربّکم مولی الأنام

یا عندلیب علیک بهائی و عنایتی هنیئاً لک بما شربت رحیق البقآء من ید العطآء و قمت علی خدمة الأمر بقیام اضطربت به اصحاب القعود و ناحت به الأحزاب الّا من شآء اللّه ربّک مالک یوم القیام الحمد للّه در جمیع احوال بذکر و ثنا مشغولی و بر خدمت قائم

اینکه در بارۀ اعتراضات جناب سیّد علی ذکر نمودی بشرف اصغا فائز قل اعلم بعلم الیقین بأنّ اللّه امر الکلّ بتبلیغ امره و ما ترتفع به کلمته المطاعة بین البریّة بعد از این حکم محکم که از سماء ارادۀ مالک قدم نازل کل باطاعت مکلّفند اگر باوامر الهی فائز شدند و بما ینبغی عمل نمودند عنداللّه مقبول والّا الأمر یرجع الی الأمر و الغافل فی خسران مبین حقّ در کتب قبل جمیع عباد را ابن خود خوانده و این نظر بتجلّیات انوار نیّر رحمتی است که بر کل سبقت گرفته و بسیاری از آن ابناء مخالفت نمودند و هر منصفی گواهی داده و میدهد بر آنچه از قلم اعلی جاری شده آیا در شیطان چه میگویند که با جلالت قدر و مقام از مواقع و مکامن قرب و لقا محروم ماند بقول بعضی معلّم ملکوت بوده آیا این مقام را که عطا فرمود و در یک آن از اعلی مقام ملکوت باسفل مقام عالم ناسوت مقرّ یافت و از جمیع فیوضات ممنوع و محروم با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت وقتی قابل عنایت و رحمت بود و هنگامی سزاوار غضب و نقمت در بارۀ حرم رسول اللّه تفکّر نمایند آن حضرت روح ما سواه فداه فرموده کلّمینی یا حمیرآء کلّمی و این کلمۀ علیا که از مشرق فم ارادۀ مولی الوری جاری بر کمال عنایت و شفقت حضرت حاکیست و حال حزب شیعه میگویند در باره‌اش آنچه را که کل میدانند آیا آن قبول را سبب چه و این ردّ حزب شیعه را علّت چه یکی از مطارنۀ انطاکیّه گفته نفسی که در انتها مردود میشد در ابتدا رسول شما چرا او را قبول فرمود و محرم فراش نمود قل تفکّروا یا قوم ثمّ انصفوا فیما نطق به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و لا تکونوا من الظّالمین یکی از اجلّۀ انصار که موسوم به طعمه بود بعد از طلوع نیّر حجاز از افق یثرب آنچه داشته با مهاجرین مساوات نموده و بعد مع کمال تقرّب ظاهر شد از او آنچه که عین حقیقت گریست بعد از ظهور عمل مردود یهود اجتماع نمود و حضرت متفکّر و متحیّر چه که در اوّل امر چنین امور سبب اضطراب و انقلاب عباد است در آن حین جبرئیل نازل و این آیه را تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیماً باری به ما انزله الرّحمن فی الفرقان رجوع نمایند

در بارۀ خلقت انسان میفرماید بل هم فی لبس من خلق جدید این حین غیر حین قبل و بعد است قل تفکّر لعلّک تتّخذ الانصاف لنفسک معیناً از این امور گذشته دو جهت در انسان موجود جهتی الی اللّه و جهتی الی نفسه وقتی که لحاظ عنایت بجهت اوّل ناظر ذکر مینماید در بارۀ او آنچه را که فوق آن در عالم خلق موجود نه یا عندلیب علیک بهائی بگو در حضرت اسمعیل ابن حضرت صادق چه میگوئی این همان اسمعیل است که حضرات اسمعیلیّه باو متمسّک و متشبّثند آن حضرت او را امام و وصیّ فرمود و حکم در این فقره ثابت بعد عزلش نمودند و این سبب اضطراب اصحاب شد و زراره که از اجلّۀ اصحاب آن حضرت بود عرض نمود آیا میشود امام عزل شود در جواب فرمودند بدا شد راوی این حدیث کلینی و معترض زراره هر دو نزد اصحاب رجال موثّقند قل انظروا لتعرفوا ما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام العزیز البدیع دیگر معلوم و واضحست که معرضین و معترضین در این مقام چه گفته‌اند منهم من قال اگر قابل نبود از اوّل چرا پیشوای خلق قرار فرمود و اگر قابل بود عزلش چرا مقام امام مقام هدایت خلق است در رتبۀ اولی و در عقیدۀ شما آن حضرت دارای علوم اوّلین و آخرین است لذا نباید چنین امری که مخالف و مغایر است از ایشان ظاهر شود باری ذکر این فقرات نظر بعقاید خود آن حزبست یشهد بذلک کلّ منصف و کلّ عالم و کلّ صادق امین در هر صورت جمعی از عباد در هر قرن و عصری اعتراض مینمودند بعد از غزوۀ احد اعراب اطراف بتهنیت قریش رفتند سلاقه که شوهر و پسرانش در محاربه کشته شده بودند به سفیان گفته اگر کسی قاتل شوهر و اولاد مرا بکشد صد نفر شتر باو میدهم از این کلمه نار طمع و حرص در سفیان مشتعل از مکّه هفت تن از اعراب را فرستاد در مدینه خدمت حضرت رسیدند و بر حسب ظاهر کسب اسلام نمودند و عرض کردند یا رسول اللّه جمعی از ما بایمان فائز شدند و بوحدانیّت حقّ و رسالت تو مقرّ و معترفند استدعا آنکه بعضی از اصحاب را امر نمائی با ما بیایند و احکام الهی را از حلال و حرام تلقین نمایند از جمله عاصم را با بعضی دیگر طلب نمودند حضرت هم از میان اصحاب ده تن اختیار کرده فرمان داد که با آن جماعت بمیان قبائل شده تعلیم قرآن و شرایع کنند عاصم و من معه حسب الأمر عازم آن حدود شدند و بعد از توجّه و ورود وارد شد آنچه که سبب حزن اکبر شد از برای اهل یثرب و بعضی از منافقین بشماتت قیام نمودند که خدای محمّد چرا او را خبر نداد که این جمع بنفاق مسلمانی گرفتند و در آنچه واقع شد حکم بر جهل و عدم علم آن حضرت نمودند

یا ایّها النّاظر الی الوجه معترض لازال بوده و خواهد بود و در یک مقام هم نفس مذکور بصدق تکلّم نموده چه که اعمال این حزب در اوّل ایّام نعوذ باللّه منکر فی‌الحقیقة انسان نمیتوانست حمل نماید ولکن در بارۀ این مظلوم بانصاف تکلّم ننموده چه که آن جناب و مظاهر عدل و انصاف و صدق گواهی میدهند که این مظلوم بهمّت تمام در لیالی و ایّام بعد از ورود عراق باذن حضرت سلطان بتهذیب نفوس و تطهیر افئده و قلوب برخاست و از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله نزاع و فساد و جدال را منع نموده منعاً عظیماً فی الکتاب و عباد را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه امر نمودیم قریب چهل سنه میشود که در هیچ محل نار حرب مشتعل نشده بلکه بکوثر نصائح الهی و حکمت ربّانی علی قدر مقدور سکون و خاموشی پذیرفت امید آنکه از بعد آثار فساد و نزاع و جدال در عالم نماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بین قلوبهم و یؤیّدهم علی تهذیب نفوس العباد و اصلاح البلاد انّه علی کلّ شیء قدیر یا عندلیب علیک بهائی در بارۀ شخص مذکور از حقّ جلّ جلاله بطلبید آنچه را که علّت ظهور عدل و انصافست این مظلوم هم از برای او میطلبد آنچه را که سبب رجوع الی اللّه است

الهی الهی ایّد عبادک علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و علی اقوال تکون مزیّنة بعزّ رضائک و وفّقهم علی اخلاق تنتشر بها رائحة ایّامک ثمّ قدّر لهم الرّجوع الیک و الانابة عند امواج بحر عفوک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بارادتک المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین

و آنچه آن جناب در جواب القا نمودند بطراز قبول فائز هر یوم اعتراضات غافلین بر حضرت و اصحابش بوده ولکنّ اللّه اخذهم بقدرته و الارادة محت آثارهم بسلطانه و المشیّة اخذتهم اخذ عزیز مقتدر بعضی از اعتراضات را ذکر ننمودیم امثال این امور از حدّ احصا خارج اگر بصر عباد از رمد هوی و قلبشان از نار بغضا فارغ و طاهر شود مشاهده نمایند آنچه را که الیوم از آن محرومند قل اعلم انّا امرنا الکلّ بالتّبلیغ و انزلنا فی شرائط المبلّغین ما ینصف بها کلّ بصیر علی فضل هذا الظّهور و عزّه و عطائه و مواهبه و الطافه ینبغی لکلّ نفس اراد ان یتوجّه الی الأفق الأعلی ان یطهّر ظاهره و باطنه عن کلّ ما نهی فی کتاب اللّه ربّ العالمین و فی اوّل القدم یتمسّک و یعمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون و یری ما سوی اللّه کقبضة من التّراب کذلک اشرق نور الأمر فی المآب من افق سمآء ارادة اللّه المقتدر العزیز الوهّاب و فی قدم آخر یتوجّه بکلّه الی الوجه و بلسان السّرّ و الحقیقة مقبلاً الی البیت الأعظم یقوم و یقول ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اذا فازت نفس بالمقامین و الأمرین انّها کانت مرقومة من اهل البهآء من القلم الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء طوبی از برای نفسی که امام کعبۀ الهی قیام نمود و عمل نمود بآنچه از آمر حقیقی و مشرق وحی الهی در این حین نازل شد

یا عندلیب علیک بهائی نیّر شرائط مبلّغین بمثابۀ آفتاب از آفاق سموات الواح الهی ساطع و لائح و مشرق عجب است الی حین ملتفت نشده‌اند حکم تبلیغ از سماء امر مخصوص کل نازل یعنی کل بآن مأمورند و همچنین شرائطی که ذکر شده از حقّ بطلب کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است بعضی از سائلین که در مجالس وارد میشوند مقصودشان اطّلاع بر احکام الهی است و برخی محض استهزاء و القاء شبهه در قلوب بعضی انّ ربّک معهم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر و در مقامی این کلمات عالیات نازل ینبغی لمن اراد ان یبلّغ امر مولاه ان یزیّن رأسه باکلیل الانقطاع و هیکله بطراز التّقوی و فی مقام آخر ینبغی لکلّ مبلّغ ان یدع ما عنده و ما عند القوم ناظراً الی ما عند اللّه المهیمن القیّوم این مظلوم مکرّر در این مقامات ذکر نموده آنچه را که هیچ منصفی آن را رد ننموده لعمر اللّه اگر معدودی بآنچه حقّ اراده نموده عمل مینمودند هرآینه انوار آثار قلم اعلی عالم را احاطه مینمود از بعضی از نفوسی که خود را بحقّ نسبت داده و میدهند ظاهر شده آنچه که سبب فزع اکبر است قلنا و قولنا الحقّ لیس البلیّة سجنی و ما ورد من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یرتکبون ما ینوح به قلبی و قلمی و کلّ عالم خبیر و کلّ عارف بصیر مکرّر امثال این آیات از سماء عنایت الهی نازل ولکن آذان آلودۀ بقصصهای موهومه از اصغاء کلمات عالیات محکمات محروم و ممنوعند اگر یک آیه از آیات منزله را فی‌الحقیقة اصغا نمایند البتّه از ما عندهم به ما عند اللّه راجع شوند و شهادت دهند بر فضل و عنایت و عدالت حقّ جلّ جلاله در بارۀ کل باید عدل و انصاف را مسئلت نمائید قل

الهی الهی ایّد عبادک علی الرّجوع الیک و المشاهدة فی آثار قلمک الأعلی بعینک ای ربّ لا تمنعهم عن بحر جودک و شمس عطائک و لا تبعّدهم عن ساحة قدسک ای ربّ اسألک بنور امرک الّذی عند ظهوره محت آثار الشّرک و النّفاق ان تبدّل اریکة الجهل بسریر العلم و العرفان و عرش الظّلم و الاعتساف بکرسیّ العدل و الانصاف انّک انت المقتدر العزیز المنّان

و در یک مقام این آیۀ مبارکه نازل و هر صاحب سمعی حنین قلب این مظلوم را از آن اصغا مینماید انّک قد خلقت لنصرتی و خدمة امری ولکن نصرت اعدائی بعمل کان اقوی من جنود الملوک و السّلاطین فی‌الحقیقة الیوم عمل نالایق از حزب اللّه ناصر اعدا است نه ناصر اولیا یا عندلیب لآلی حکمت و بیان را محض صاحبان بصر از خزائن قلم اعلی ظاهر فرمودیم که مظاهر عدل و انصاف را بذروۀ علیا جذب فرماید از حقّ بصر و سمع باید طلب نمود قد ظهر ما لا ظهر فی العالم لا من قبل و لا من بعد یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت البیان طوبی للسّامعین و طوبی للفائزین این خلق را دیده‌ئی و میشناسی اکثری بطنین ذباب مشغول و از تغرّدات حمامات فردوس اعلی ممنوع و محروم در معرضین بیان تفکّر نما که باجنحۀ اوهام در هوای اوهام طائرند الی حین آگاه نشده‌اند ربّی را که اخذ نموده‌اند که خلق نموده بعینه بمثابۀ حزب شیعه بروایات متوهّمین مشغولند و از حقیقت امر غافل و محجوب القای کلمه از حقّ بوده و هست دیگر عمل بعاملین راجع من عمل فلنفسه و من اسآء فعلیها بگو ای عباد حقّ با کلمۀ یفعل ما یشآء آمده و اعتراضات عالم نزد این کلمه معدوم و مفقود میفرماید انّه لو یحکم علی الأرض حکم السّمآء او علی السّمآء حکم الأرض لیس لأحد ان یعترض علیه اگر سمع و بصر یافت میشد نازل میشد آنچه که کرۀ خاک را از افلاک بگذراند ولکن از برای متوهّمین طنین لایق کتاب مبین لازم نه بگو ای اذن عالم این یک کلمه را بشنو حضرت نقطه یعنی مبشّر روح ما سواه فداه در جواب سؤال یکی از حروفات حیّ علیه بهآء اللّه الأبهی در ذکر من یظهره اللّه جلّ جلاله و عمّ نواله و روح الأمر و الخلق فداه میفرماید قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد انتهی حال ملاحظه کن چه مقامی را باوهام و ظنون تارکند و بچه مقامی متمسّک ذرهم فی خوضهم ذرهم فی غفلتهم ذرهم فی اوهامهم ذرهم فی ظنونهم یلعبون لا اله الّا هو المقتدر المهیمن القیّوم

اینکه در بارۀ اختر ذکر نمودی بعنادی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد بدراهم نالایقه و آمال لاتغنی عمل نمود آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود آن جناب و جمیع اصحاب میدانند اصفهانی بی‌انصاف مال افنان و سائر احباب را بظلم تصرّف نمود و بآتش حرص و هوی بشأنی مشتعل که غیر حقّ از احصای آن عاجز و قاصر در این ایّام حکومت از او اخذ نمود ولکن الی حین بصاحبش نرسیده تا از بعد چه شود و حرص و طمع چه ناری ظاهر نماید در اکثری از الواح کل را بامانت و دیانت و صدق و صفا امر نمودیم ولکن بعضی مقام امانت و عفّت و صدق بخیانت و مفتریات تمسّک جستند لأجل اکل اموال النّاس بالباطل و بعضی در این ارض باعمال ناشایسته مشغول محض حفظ آن نفوس را امر بخروج نمودیم ولکن عمل نمودند آنچه را که هیچ غافلی عمل ننموده مقصود از خروج حفظ و عنایت بوده و لکن عداوت احداث نمود انّا اردنا لهم النّور و الحفظ و هم ارادوا لنا الظّلم و الافترآء و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال باری اعراض و اعتراض تخصیص به اصفهانی و رفیق او نداشته حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه یک کتاب رد نوشته و همچنین سائر جهلا که باسم علم معروفند و صاحب ناسخ‌التّواریخ در بارۀ حضرت اعلی نوشته آنچه ‌را که هیچ زندیقی ننوشته از حقّ میطلبیم عباد را مؤیّد فرماید تا بعدل و انصاف در آثار و ما ظهر من عنده ملاحظه و تفرّس نمایند و اگر باین توفیق فائز گردند کل بکلمۀ مبارکۀ ترکت ملّة قوم اعرضوا عنک و جادلوا بالباطل ناطق گردند انّ التّأیید فی یده و التّوفیق فی قبضته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ولکن اعمال عباد ایشان را از مشاهدۀ امواج بحر بیان مقصود عالمیان منع نموده ابصار از مشاهده و آذان از اصغا ممنوعند انشآءاللّه از بعد فائز شوند بآنچه که سزاوار است امروز اخلاق و اعمال ناصر و معینند باید آن جناب کل را بطراز اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بیارایند و بعدل و انصاف متذکّر دارند لعمر اللّه انّ المظلوم فی فم الثّعبان یذکّرهم و ینصحهم لوجه اللّه و ما اراد منهم جزآءً و لا شیئاً و یری نفسه فی خطر عظیم چه که ستر ننمودیم و بکمال تصریح کل را بآنچه سبب ارتفاع و ارتقاء است امر نمودیم

اینکه در بارۀ محبوسین و انفاق بعضی ذکر نمودید للّه الحمد ایشان را موفّق نمود بر عملی که بعزّ رضا فائز و بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یفتح علی وجوههم ابواب الفضل و العطآء و یقرّبهم الیه و یؤیّدهم علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق انّه علی کلّ شیء قدیر

یا عندلیب هل تری من یجد حلاوة بیانی او ینصف فیما ظهر من عندی و هل تری من یطیر بأجنحة الانقطاع فی هذا الهوآء قل یا قوم اگر این امر اعظم را انکار نمائید چه امری لایق اقرار است و یا قابل اثبات بگو این اثبات را محو اخذ ننماید و این قیام مقدّس از جلوس و قعود بوده و هست و آنچه از قلم اعلی جاری البتّه ظاهر شده و خواهد شد و لا یبقی من حرف الّا و قد یراه المنصفون مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون

اینکه در باب نشر الواح و انتشار آثار و ذکر غصن اکبر نمودید کل بمشاهده و اصغا فائز گشت الحمد للّه آن جناب را مؤیّد فرمود بر آنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء کلمة اللّه المطاعة بوده غصن اکبر چندی قبل بجهت اجرا توجّه نموده نسأل اللّه ان یؤیّده علی نصرة امره و ارتفاع کلمته و ارتقآء عباده و یوفّقه علی تطهیر القلوب و تنزیه النّفوس انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب

ذکر ابن جناب مرحوم مرفوع میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی را نمودید للّه الحمد از افکارش ابکار ذکر و ثنا بزیور فصاحت و بلاغت مزیّن چون در ذکر مقصود اخیار ناطق لدی العرش مذکور و بنور قبول منوّر نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یفتح به ابواب القلوب باسمه العزیز المحبوب

یا نصراللّه قد ذکرک من طار فی هوائی و تمسّک بحبلی ذکرناک بذکر به توجّهت الوجوه الی مالک الکرم و الجود اشکر و قل

لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما ینادی کلّ حرف منه بعنایتک و رحمتک و فضلک و عطائک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و مشتعلاً بنار محبّتک اسألک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی امرک الّذی به اضطربت الأفئدة و العقول لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الودود

یا نصراللّه علیک بهآء اللّه و عنایته اذکر من قبلی امّک انّها فازت بذکری من قبل طوبی لها نشهد انّها فازت بجوهر لا عدل له و بلؤلؤ جعله اللّه مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و هما حبّی العزیز البدیع ذکّرها من قبلی و بشّرها بعنایتی و نوّرها بأنوار نیّر معرفتی انّ ربّک هو المشفق الکریم

یا عندلیب نفوس مذکورۀ در نامۀ آن جناب بذکر فائز الحمد للّه الّذی ایّدهم علی الاقبال فی یوم فیه اشتعلت نار الاعراض و فازوا بالاصغآء اذ منع عنه اکثر العباد طوبی لقلوب تنوّرت بنور العرفان و لوجوه توجّهت الی انوار وجه ربّها الرّحمن و لعیون قرّت بنور الایقان و لآذان فازت باصغآء النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری علی امره الأعزّ الأرفع الأعلی بحیث لا تمنعهم جنود الأرض و لا صفوفها و لا تخوّفهم ضوضآء الجهلآء و لا عرفائها و یقدّر لهم نوراً یمشی امام وجوههم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو العزیز الکریم و هو الغفور الرّحیم انّا ما ذکرنا اسمائهم حکمة من عندنا و انا الآمر الحکیم النّور السّاطع من افق سمآء رحمتی علیهم و علی اللّائی اقبلن و آمنّ بالفرد الخبیر مخلصین و مخلصات و قانتین و قانتات و ذاکرین و ذاکرات و مقبلین و مقبلات کل در ساحت مظلوم مذکورند و آن جناب ایشان را باین بشارت عظمی منوّر و مسرور دارند اینکه شخصی در بارۀ حجاب ذکر حکم و انزال لوح نموده اکثری باصغا اکتفا مینمایند و بما تشتهی النّفس و الهوی تمسّک میجویند

یا عندلیب اگر مقدّساً عن البغی و الفحشآء و مزیّناً بالبرّ و التّقوی مشاهده میگشتند کل بتجلّیات انوار نیّر اطمینان و ایقان و غنی منوّر میشدند اخذوا ما عند القوم و نبذوا ما عند اللّه جزآء لأعمالهم تو شاهد و عالم گواه که این مظلوم بعد از اشراق نیّر آفاق از افق عراق بدو قاصد حقیقی و پیک معنوی در لیالی و ایّام اهل ایران را بافق عنایت مقصود عالمیان دعوت نمود و آن دو پیک آمه و خامه بوده در جمیع احیان کوثر نصح از قلم جاری و سلسبیل بیان باراده امام وجوه ظاهر و مقصودی جز اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم نبوده در اوائل امر اعمال بقسمی منکر مشاهده میشد که هر بصیری بحقّ پناه میبرد و هر سمیعی در لیالی و ایّام بعجز و ابتهال نجات میطلبید تا آنکه از فضل و عنایت بتحریر و بیان فی‌الجمله اعمال شنیعه باعمال طیّبه و اخلاق غیر مرضیّه بمرضیّه تبدیل گشت از حقّ بطلب ناس را تأیید فرماید بر عرفان مقصود این مظلوم چه اگر آگاه شوند خود اقرار نمایند آنچه را که حال منکرند نسأل لهم التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال

ذکر مرحوم مرفوع حسن خان را نمودند که در سجن معرضین و منکرین بافق ابهی و رفیق اعلی صعود نموده طوبی له و نعیماً له لعمری قد فاز بما لا فاز به احد من قبل یراه المقرّبون فی هذا الحین علی مقام کریم انّا کنّا معه اذ اراد الحضور و اللّقآء و ذکرناه بما ماج به بحر الغفران فی الامکان و هاج عرف عنایة اللّه ربّ العالمین و انزلنا له ما قرّت به اعین العارفین و ارسلناه الی ارض الطّآء انّ رحمة ربّک احاط الوجود من الغیب و الشّهود ویل للّذین ما عرفوا مقامه و عملوا ما ناح به کلّ منصف و ذرفت به دموع العاشقین هل یبقی الّذین ظلموا او یجدون لأنفسهم حین الأخذ من مفرّ او من مهرب لا وبیانی الّذی به انجذبت حقائق الملإ الأعلی و الفردوس الأبهی و الجنّة العلیا قل

الهی الهی الّف بین قلوب عبادک و عرّفهم ما اردت لهم بجودک لو یعرفون لینوحون علی انفسهم و یبکون علی ما فات عنهم فی ایّامک ای ربّ لا تدعهم بأنفسهم و لا تمنعهم عن التّقرّب الی شمس عرفانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ثمّ اجعل اجر الّذین نقلوه کنزاً لهم عندک انّک انت الفضّال الأمین و الحافظ الحارس المعین

ذکر نفوس اخری هم که با او بوده در الواح از قلم الهی جاری و نازل هنیئاً لهم

ذکر ضلع جناب قاسم خان علیه بهآء اللّه را نمودند فلمّا اردنا ذکرها سمعنا النّدآء من شطر العظمة و الکبریآء ورودها فی الجنّة العلیا و استقرارها فی غرفة رقم علی فوق بابها قد بنیت هذه الغرفة لأهل البهآء نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ حین ما تقرّ به عینها و یفرح به قلبها انّه هو الغفور الرّحیم

ذکر امّ و اختین را نمودید طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ انّ المظلوم فی السّجن الأعظم اراد ان یذکرهنّ بما تبقی به اسمائهنّ بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید طوبی لک یا امتی و ورقتی بما اظهر اللّه منک من قام علی خدمة امری و ذکری بین عبادی و ثنائی بین خلقی قد وفّقه اللّه تبارک و تعالی علی نشر آثاره الّتی بنورها اشرقت الأرض و السّمآء و تنوّرت الأفئدة و القلوب و قدّرنا لک بعض اجره فی تبلیغ الأمر و اظهار الکلمة بالحکمة و البیان یا عندلیب کبّر علیها من قبلی و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و نوری الّذی انار به الوجود

و نذکر اختک فی هدا الحین و نبشّرها بعنایة اللّه ربّ العرش العظیم یا ورقتی علیک بهائی و رحمتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّنک بقمیص العرفان و ینوّرک بأنوار الایقان و یقدّر لک ما قدّره لامائه اللّائی طفن العرش انّه هو السّامع المجیب

و نذکر امتی‌الآخری طوبی لأذن سمعت ندآء یا امتی و یا عبدی و لقلب اقبل الی اللّه مالک یوم الدّین افرحی بذکری ایّاک و سبّحی بحمد ربّک العزیز العظیم

و نذکر امائی فی الأطراف و نبشّرهنّ بما قدّر لهنّ من لدی اللّه الفرد الخبیر انّ الّتی فازت بالاقبال انّها من اعلی الرّجال عند اللّه طوبی للفائزات و الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین

ذکر جناب غلامعلی را نمودید یا غلام قبل علی هل تقدر ان تسمع بیانی باستقامة تفتح به ابواب آذان من فی الامکان و هل تقدر ان تنطق ببیان تنطق به السن العالم قل لا ونفسک الّا بحولک و قوّتک و للّه خزائن البیان لو ینزل آیة منها او یظهر لؤ‌لؤ منها لتری النّاس سکاری من رحیق بیان اللّه مولی الوری انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم قد ذکرک من قام علی خدمة امری و طار فی هوآء حبّی ذکرناک بآیات ظاهرها نور و باطنها رحمة و فی باطن باطنها ما ینادی بهذا النّبإ العظیم البهآء علیک و علی الّذین ما خوّفتهم سطوة کلّ غافل مریب

یا عندلیب نفوسی که اقبال نمودند و بمحبّت با آن جناب معاشرت کردند و بقبول ما نطقت فی هذا الأمر الأعظم فائز گشتند و همچنین امائی که کسب رضا نموده‌اند و طلب ذکر از مولی الأذکار کرده‌اند کل بتجلّیات انوار آفتاب عنایت مقصود عالمیان فائز امروز بحر موّاج و شمس مشرق و نور ساطع هر نفسی اقبال نمود و بخدمت اولیا فائز گشت او از اهل بهاء در قیّوم اسماء از قلم اعلی مذکور و مرقوم اولیای آن ارض را سلام و تکبیر برسان و همچنین اماء موقنات را در ظاهر اسامی مستور ولکن در باطن ظاهر و مشهود این ایّام حکمت الهی سبقت گرفته انّه هو العلیم الخبیر عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین

ذکر جناب حاجی علی را نمودید و همچنین توجّهش بشطر اقدس اوامر و احکام الهی هر یک بمقتضیات حکمت مشروط جناب حاجی علی علیه بهائی باید در آنچه از قلم اعلی جاری شده ملاحظه نماید اگر مطابق بحرکتست حرکت نماید و اگر موافق سکونست ساکن باشد از آن گذشته باید که اوّل مصروف راه را معیّن نماید و بعد حرکت کند بیع املاک هم نزد مظلوم محبوب نه مگر در ادای دیون بسیاری از نفوس لأجل ادای حقوق اللّه ارادۀ بیع نمودند و منع نمودیم

یا عندلیب بلایای این مظلوم سبب اعظمش اجتماع نفوس در حول بوده در سجن جمعی از هر قبیل موجود حال از صغیر و کبیر و اناث و ذکور قریب سیصد نفس موجودند دیگر باقی معلوم و واضحست بعضی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و برخی بمثابۀ نور منیر و بعضی هم یعلو مرّة و یسفل اخری و حقّ با کل بعنایت کبری سلوک میفرماید بیست و یک سنه با این جمع در سجن ساکن قل القدرة للّه ربّ العالمین الحکمة للّه مقصود العارفین الرأفة للّه معبود من فی السّموات و الأرضین الشّفقة للّه مولی الأوّلین و الآخرین جلال در توجّه اذن داشته و امّا دو نفس دیگر بعد از ورود در پرت‌سعید طلب اذن نمودند و از بحر فضل محروم نماندند انّ ربّک هو السّامع المجیب

باری شرایط نفوسی که باذن فائزند اینست اوّل صحّت مزاج و صحّت بدن ثانی اسباب سفر از نقد و غیره و شرطی که اعظم شرائطست تحصیل اذنست در محل و مقام و اگر کل موجود باشد و حکمت اقتضا ننماید حرکت و توجّه جائز نه حقّ میفرماید و للّه علی النّاس حجّ البیت و بعد میفرماید من استطاع الیه سبیلاً از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا عمل نمایند آنچه را که بآن مأمورند از مطلع امر ظاهر نمیشود مگر آنچه سبب علوّ و سموّ و محبّت و الفت و اتّحاد عباد است انّه هو الآمر الحکیم

اینکه در بارۀ توجّه عباد و اشتعال ایشان ذکر نمودی که در هر سنه جمع کثیری نظر بتشویق چاوشها قصد افق اعلی و ذروۀ علیا مینمایند این مقام مقام شکر است چه که نفوذ قلم اعلی عباد را باین مقام آورده مع اعراض کل جواهر وجود را بارادۀ مطلقه اخذ کرده مع آنکه در ایّامی ظاهر شده که از هر جهتی صفوف و الوف و مدافع و سیوف موجود مع‌ذلک منقطعاً عن العالم کل را دعوت نمودیم بآنچه سبب ارتفاع وجود و ارتقاء نفوس و راحت عباد و تعمیر بلاد است این ظهور ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده و بمعاشرت با جمیع ادیان بروح و ریحان امر فرموده آن جناب دیده و میدانند آنچه از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و همچنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظۀ کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود ولکن در این ظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت انشآءاللّه آن جناب بفتح مدائن قلوب بروح و ریحان مؤیّد شوند و بانتشار آثار بحکمت و بیان موفّق انّه یمدّک بجنود البیان انّه علی کلّ شیء قدیر و نبشّرک فی هذا الحین بحضور ما ولد من ابکار افکارک و اشرق من افق خلوصک و خضوعک و خشوعک و قرئ امام الوجوه نسأل اللّه ان یعطیک اجراً فی کلّ عالم من عوالمه و یقدّر لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوته انّه هو الفضّال الکریم و المؤیّد العزیز الخبیر اولیای هر محل را از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسان و بانوار نیّر بیان رحمن منوّر دار استدلالیّۀ آن جناب بساحت اقدس فائز این ایّام انشآءاللّه ملاحظه میشود نسأل اللّه ان یظهر لک فی ذکره و ثنائه ما تنجذب به القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب النّور المشرق من افق سمآء بیانی علیک و علی من یسمع قولک فی هذا النّبإ الأعظم و هذا الأمر العظیم

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.