بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مولی العالم را سزاست که جمیع امم را وحده باسم اعظم دعوت نمود بشأنی که مدافع جدیده و جنود مصفوفه و ضوضاء جهلا که باسم علما معروفند او را از ارادۀ مقدّسه‌اش منع ننمود بیک اشراق از آفتاب مشیّت اراده ظاهر و از او کلمه‌ئی در عالم ملک ظاهر و از آن کلمه عوالم ما لا نهایه خلق شد گاهی بصورش نامید و هنگامی بناقور مرّة بالصّراط و اخری بالمیزان و جمیع علامات قیامت و اشراط ساعت بامر مالک احدیّه از این کلمۀ محکمۀ بدیعه ظاهر جلّت قدرته و عظمت قوّته و تعالی سلطانه اوست واحدی که مقدّس از اعداد است و ظاهری که منزّه از شهود و ظهور و بیان کلّ رسل در طور عرفان ارنی‌گویان و این عبد تلقاء حضور متحیّر و حیران

سبحانک یا اله الأسمآء و المقدّس عمّا خلق فی الأرض و السّمآء اسألک بأنوار وجهک بعد فنآء الأشیآء و ظهورات قدرتک فی ملکوت الانشآء بأن توفّق عبادک الّذین منعوا عن الاصغآء اذ ارتفع ندائک الأحلی و بعدوا عن منظرک الأعلی اذ ماج بحر عنایتک و فتح باب اللّقآء علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بقدرتک الّتی احاطت الأسمآء بأن تعرّفهم ما غفلوا عنه و تؤیّدهم علی عرفان مطلع ذاتک و مشرق آیاتک و معدن علمک و مظهر نفسک اسألک یا الهی بشؤوناتک و ظهوراتک و آیاتک و بیّناتک بأن تزیّن عبادک بأثواب الصّدق و الانصاف لیتفکّروا فی امرک و ینصفوا فیما ظهر من عندک فی ایّامک هذا یوم یا الهی امرت الکلّ بلسان مبشّر امرک و النّاطق باسمک بأن ینظروا الیک بعینک لا بما فی البیان فلمّا ظهر من کان مکنوناً فی ازل الآزال اعرضوا عنه عبادک و خلقک الّذین تمسّکوا بحبال الأوهام ای ربّ ایّد عبادک علی عرفانک ثمّ اشربهم رحیق وحیک لیجذبهم الی سمآء علمک و ینوّرهم بأنوار شمس الیقین الّتی اشرقت باذنک و ارادتک ای ربّ تراهم یتکلّمون بما تکلّمت به امّة الفرقان فی القرون و الأعصار و اذا جآء الامتحان ظهرت منهم الضّغینة و البغضآء علی شأن افتوا علی من ذکروه فی اللّیالی و الأیّام ای ربّ خذ ایادی عبادک بذراعی قوّتک و قدرتک ثمّ خلّصهم من غمرات الظّنون و الأوهام لیدعوا ما عندهم و یتوجّهوا الی مشرق وحیک الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی کنائز کتبک و مخزوناً فی خزائن علمک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم تعطی و تمنع و انت القادر العالم العزیز الحکیم الصّلوة الظّاهر من الأفق الأعلی و السّلام النّازل من سمآء عنایتک یا مالک الأسمآء علی الّذین قاموا علی الذّکر و البیان لنصرة امرک و اعلآء کلمتک بین الأدیان و علی الّذی قام فی اوّل ایّامک علی ذکرک و ثنائک بین خلقک و شهد له القلم الأعلی باقباله و خضوعه و خشوعه لطلعتک هو الّذی سمع شماتة الأعدآء و ورد علیه فی سبیلک ما ناح به اصفیائک ای ربّ فاکتب له من قلمک الأعلی ما یرتفع به ذکره فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم

یا محبوب فؤادی قد سرّنی اثر قلمکم و اجتذبنی ما جری منه فی ذکر محبوبنا و محبوبکم لعمر المحبوب قد اخذنی الشّوق و الاشتیاق من بیاناتکم الّتی ما حکت الّا عن ظهور اللّه و سلطانه و ما دلّت الّا الی صراطه و شربت من کلّ حرف من حروفاته کوثر المحبّة و الوداد فلمّا اسکرنی رحیق بیانکم الأحلی فی ذکر اللّه مالک الوری قصدت الأفق الأعلی و حضرت تلقآء العرش و عرضت ما نادیت به اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرض اذاً نطق لسان العظمة بما تعجز عن ذکره السن البریّة قوله جلّ کبریائه

طوبی لک یا علی و طوبی لک یا اکبر نعیماً لک یا ذاکری و رحمتی علیک یا ایّها المقبل الی افقی در احتجابات خلق تفکّر نما مع آنکه گواهی داده و میدهند بر ظهور حقّ جلّ جلاله ایّام را بانتظار میگذرانند و از سلطان ظهور محروم و ممنوعند حقّ منیعی که مقدّس و منزّهست از اشارات و دلالات و کلمات من علی الأرض او را باوهام خود میسنجند و بر اعراض قیام مینمایند بیک کلمه تمسّک جسته‌اند و از کتب لاتحصی خود را محروم نموده‌اند اینکه ذکر شد شأن ملل قبل است در اهل بیان ملاحظه نما که فی‌الحقیقه سبب و علّت حیرت است هیچ ملّتی باحتجاب این قوم دیده نشد آفتاب حقیقت مشرق و ظاهر و نیّر اعظم طالع و لائح مع‌ذلک غافل و ایکاش بغفلت کفایت میشد گفته‌اند آنچه را که ملأ روح در ظهور خاتم انبیا نگفته و یهود در ظهور مسیح بامثال آن تکلّم ننموده مع آنکه نقطۀ بیان بأعلی النّدآء ندا فرموده و جمیع سبل را قطع نموده چنانچه اگر ذکر صلوة شده فرموده مباد بصلوة در آن یوم اعظم محتجب شوید و اگر ذکر صوم فرموده فرموده ایّاک ایّاک ان تحتجب به و اگر علامات و اشاراتی بیان فرموده بکمال تصریح فرموده انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان یا علی این کلمه سلطان کلماتست در بیان میفرماید جمیع بیان ورقه‌ئی از حدایق اوست اگر مقبول واقع شود یا علی جمیع عبادات و عبارات و کلمات و آیات و بیّنات را معلّق بارادۀ سلطان احدیّه نموده از برای هیچ صاحب بصری مجال توقّف نبوده و نیست سبحان‌اللّه مع‌ذلک چه وارد شده و ایکاش نفوس مجعولۀ موهومه از امر مطّلع بودند لعمر اللّه احدی جز نفسین مطّلع نبوده چنانچه از قبل از قلم اعلی جاری این اذکار که از قلم اعلی جاری میشود نظر بآنست که شاید بعضی از نفوس که دارای رمقی از حیوة هستند عارف شوند بآنچه که از او غافلند هذا من فضل ربّک الباذل الکریم لو لا ذکری ما نزّل البیان یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ القوم فی اعراض مبین

دوستان آن ارض را که از رحیق عرفان آشامیده‌اند و بطراز یقین مزیّنند از قبل مظلوم تکبیر برسان قل ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها باسم ربّکم الرّحمن هر یک در سبیل الهی حمل بلایا و رزایا نموده شنیدند آنچه را احدی نشنیده و دیدند آنچه را نفسی ندیده حال باید قدر خود را بدانند و مقامات خود را حفظ نمایند عنقریب اشجار وجود باثمار خود فائز شود و مشاهده نمایند طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه شئونات مختلفۀ دنیا اهل حقّ را از آنچه سزاوار این یوم امنع اقدسست منع ننماید دنیا در کلّ حین بزوال و فنای خود شهادت میدهد صاحب سمع و بصر ندایش را می‌شنود و از او فارغ و به ما عند اللّه ناظر و متمسّک انتهی

اینکه در ذکر وصول الواح الهیّه و قرائت آن در مجالس متعدّده و هم‌چنین در اشتعال احبّای الهی در آن ارض مرقوم فرموده بودند نهایت مسرّت و انبساط حاصل الحمد للّه آن حضرت بر خدمت امر الهی قائمند و در ارتفاع کلمه ساعی و جاهد اگر در نظر باشد در اوّل ورود ارض سجن حقّ جلّ جلاله آن جناب را امر فرمودند بر حفظ و حراست بیت امر الحمد للّه بآن موفّق بوده و هستید لازال بثنآء اللّه ناطق بودید و بارشاد خلق متمسّک این مقامیست که این عبد از ذکر و وصف آن عاجز است انّ ربّنا الرّحمن لهو الشّاهد البصیر

و اینکه ذکر نفوس غافلۀ موهومۀ خنّاسیّه فرموده بودند حقّ شاهد و گواهست که کل باجنحۀ اوهام طائرند و بالسن ظنون ناطق ابداً خبر نداشته و ندارند یتکلّمون بأهوائهم و یحسبون انّهم من المحسنین مقام اقدس امنعی را که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید بمن از او محتجب نشوید و به بیان و حروفات آن در امرش توقّف منمائید و میفرماید هر وقت ظاهر شود انا اوّل العابدین مع‌ذلک این قوم بی‌شرم و بی‌درایت عمل نمودند آنچه را که از اهل تابوت ظاهر نشده انشآءاللّه بقوّت و قدرت الهی مثل جبل راسخ سدّی باشید حایل تا طاغین و باغین تجاوز ننمایند انّه علی ما یشآء قدیر

و اینکه مرقوم فرمودند ارادۀ حرکت بسمت ارض ص بود ولکن از مشورت چنین ظاهر شد که در ارض ط تشریف داشته باشند لأجل حفظ نفوس ضعیفه فی‌الحقیقه این فقره عین مصلحت و صواب بوده البتّه در مثل چنین وقت حضور آن محبوب در آن ارض لازم انشآءاللّه در جمیع لیالی و ایّام و در جمیع احوال ناظر و مراقب باشند در اکثر الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل خائنین مستعدّ و شیاطین بر مراصد منتظر انتهی

باید اهل اللّه ناس را از جنود نفس و هوی باسم مالک وری حفظ نمایند انّه لهو الحافظ المقتدر العلیم الخبیر

و اینکه در بارۀ دو جوان مرقوم داشتید که از عنایت حقّ محفوظ ماندند و ببحر اعظم توجّه نمودند طوبی لهما ثمّ طوبی لهما این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ اجلاله میطلبد که ایشان را مؤیّد فرماید بر استقامت بر این امر اقدس اعظم و بحرارت محبّت خود ایشان را مشتعل نماید بشأنی که حجبات ظنون و اوهام ایشان را از مالک انام منع ننماید ندای رحمن مرتفع و هم‌چنین نعیق شیطان ایکاش هیاکل موهومه آگاه میبودند لعمر اللّه کل در بحر غفلت و جهالت مستغرق مشاهده میشوند

اینکه در بارۀ اهل جناب مشکین‌قلم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید للّه الحمد حقّ جلّ جلاله بعضی از دوستان خود را مؤیّد فرمود بر اجرای آنچه اراده بر آن تعلّق گرفت فی‌الحقیقه جناب آقا ابوالقاسم علیه بهآء اللّه بسیار زحمت کشیده‌اند بکمال روح و ریحان امّ و ابن را بارض مقصود آوردند و ایشان از آن محبوب کمال رضامندی اظهار نمودند اجر حضرتکم علی اللّه نظر بشفاعت آن حضرت توجّه جناب آقا ابوالقاسم بشرف اذن حقیقی فائز و نوشتۀ آن محبوب را هم باین بنده دادند و در ساحت امنع اقدس عرض شد متبسّماً فرمودند عمل جناب علی قبل اکبر علیه بهائی مبرور و مقبول انشآءاللّه در جمیع احوال بما ینبغی عامل باشند و در نصرت امر قائم از اوّل یوم تا حین به ما اراده اللّه مشغول چه که لازال در صدد هدایت غافلین و اجرای اوامر الهی مؤیّد بوده و هستند انّ اجره علی الّذی فطره بالحقّ انتهی

ذکر جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه هم از لسان عظمت جاری شد و اظهار عنایت فرمودند الحمد للّه موفّق شدند باجرای ارادۀ محبوب عالمیان آن محبوب ایشان را بشارت دهند بقبول ما عمل فی سبیل اللّه

اینکه در بارۀ جناب میرزا محمّد حسین خ‌ا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید چندی قبل از ارض ق تفصیل ایشان را نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از نفحات بیان رحمن بمقام بلند استقامت فائز گردند طوبی بما حضر مثاله عند من لا مثال له فرمودند طوبی از برای نفسی که در اوّل جوانی و ریعان شباب بر خدمت امر مالک مبدأ و مآب قیام نماید و بحبّش مزیّن شود ظهور این فضل اعظم از خلق سموات و ارض است طوبی للرّاسخین و نعیماً للثّابتین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ عبدالحسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از کلمۀ الهیّه بحور معانی مستوره را ادراک نمایند و از کأس محبّت الهی بیاشامند آشامیدنی که اعتراضات علما و اشارات اهل بغضا ایشان را منع ننماید بکمال قدرت و قوّت و استقامت بر این امر عظیم قیام نمایند و بخدمت مشغول گردند لذّت عالم در این فقره بوده و هست و اگر ثمرات آن در ارض ظاهر شود کل متحیّر بل منصعق مشاهده شوند این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشان را از ندای سدره مشتعل نماید اشتعالی که اثر آن در اشجار وجود ظاهر شود لیس هذا علی اللّه بعزیز و اینکه ذکر عریضۀ ایشان نمودید در پاکت نبوده نفس اقبال کتابیست بزرگ و عریضه‌ایست مبسوط هر نفسی که اقبال مینماید نفحۀ قلبیّۀ او در آن حین بساحت اقدس فائز و بعنایت مخصوصۀ الهیّه مشرّف و این از خصائص این ظهور اعظم است للّه الحمد باین مقام فائزند

ذکر جناب امیر خان را مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و هم‌چنین مخصوص جناب آقا میرزا مهدی لوح اقدس ابدع نازل و ارسال شد امید این فانی آنکه کل از کوثر حیوان بیاشامند و از دریای فضل قسمت برند بسیار حیف است در این ایّام که عالم بنور ظهور روشن و آسمان عنایت بنیّر اعظم مزیّن اهل ارض غافل مشاهده شوند امروز روز ظهور عنایات و مواهب الهیست صدهزار طوبی از برای نفسی که فرصت را از دست نداد و در تدارک آنچه از او فوت شد قیام نمود فی‌الحقیقه اگر نفسی باذن حقیقی توجّه نماید از هر ذرّه‌ئی از ذرّات و از هر شیئی از اشیاء این کلمه استماع مینماید ای اهل ارض یوم یوم الهی است ندائی مرتفع است که لم‌یزل و لایزال شبه آن را احدی استماع ننموده و نخواهد نمود و انواری از افق وجه مشرقست که نظیر آن دیده نخواهد شد در این صورت آن محبوب و این فانی و سایر دوستان الهی باید دست بدعا برداریم که شاید احدی از این فیض اعظم و فضل اکبر محروم نشود ناله‌ها و حنینها در قلب مستور و اظهار آن ممنوع الأمر بیده وحده لا اله الّا هو

اینکه در بارۀ جناب حزقیل علیه بهآء اللّه و حضور او مرقوم داشتید در مقام کان اللّه و لم یکن معه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الکبریآء

بسمه الفرد الصّمد العزیز العلیم

یا حزقیل یا ابن خلیل ان استمع ندآء الجلیل الّذی یذکرک من هذا المقام النّبیل و یدعوک الی اللّه الفرد الخبیر قد تزیّن الطّور بأنوار الظّهور و السّدرة تنادی انّه لا اله الّا انا الشّاهد السّمیع ان اشکر اللّه بما جعلک فائزاً بما فاز به الکلیم اذ سمع ندآء اللّه العزیز الحکیم قد انار العالم من انوار الوجه و الأبصار فی حجاب غلیظ هذا یوم فیه ینادی الکلیم و یقول یا اهل التّوریة قد اتی منزل الآیات الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال ان انتم من العارفین ضعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه مالک هذا الیوم البدیع انّا نذکرک و الّذین آمنوا بهذا الکتاب المبین الّذی ینطق فی السّجن الأعظم بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین یوصیکم اللّه بالمحبّة و الأمانة و الاتّحاد و یأمرکم بما یظهر به جوهر الانسان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی یفعل ما اراد و یحکم ما یرید کذلک ارتفع صریر القلم الأعلی طوبی لمن فاز بالاصغآء و ویل للغافلین انتهی

قسم بآفتاب حقیقت که هر نفسی در او فی‌الجمله استعداد یافت شود البتّه از نار کلمۀ الهی مشتعل گردد ناس غافل و این عبد متحیّر و مبهوت انشآءاللّه جمیع از انوار یوم الهی منوّر شوند و بقلب و جان بافق اعلی توجّه نمایند امید هست که غوّاصان بحر حقیقت لآلی عرفان را امام عیون عالم بحکمت تمام عرضه دارند

یک شرر از نار بر جانها زده

صدهزاران سدره بر سینا زده

آیا چه قساوتی قلوب عالم را اخذ نموده که از این حرارت حقیقی معنوی محروم مانده‌اند آیا چه علّتی ابصار را احاطه کرده که از مشاهدۀ انوار محروم گشته اگر این خادم فانی آنچه را که باصغای آن فائز شده عرضه دارد ارض غیر ارض مشاهده شود این بی‌لسان کجا قادر است در مضمار بیان حرکت نماید و این بی‌بصر کجا لایق که در عرصۀ مکاشفه و شهود قدم گذارد در هر حال بحبل عنایت متمسّک و بذیل فضل متشبّث باب رجا الحمد للّه مفتوحست انشآءاللّه کل بما ینبغی فائز شوند و پرتو آفتاب عدل تیرگی عالم را محو نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر

و ذکر جناب نصراللّه خان علیه بهآء اللّه شده بود الحمد للّه لدی الوجه مذکور بوده و انشآءاللّه خواهند بود از تشتّت امور محزون نباشند بعد از تفریق نور جمع اشراق نماید این مراتب در بساط عظمت عرض شد هذا ما نطق به لسان الوحی قوله جلّ کبریائه

یا علی قبل اکبر یا ایّها النّاظر الی وجهی و السّاکن فی قباب عنایتی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب کبّر من قبلی علی وجه من سمّی بنصراللّه فی ملکوت الأسمآء و بشّره بما قدّر له من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا الهی و اله العالم و مقصودی و مقصود الأمم اسألک بحفیف سدرة المنتهی و لآلئ بحر علمک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بأن تکتب لی من قلمک الأعلی ما یجعلنی فی کلّ الأحوال ناظراً الیک و راضیاً بما ینزل من سمآء امرک و ناطقاً بثنائک بین خلقک ای ربّ ایّدنی علی ما یبقی به ذکری فی کتابک انّی لا اعلم ما عندک و انّک انت المقتدر العالم الخبیر ثمّ اسألک یا الهی بمظهر نفسک الّذی به انار افق سمآء ظهورک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فی الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی

و هم‌چنین دو لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا میرزا محمّد تقی و رفیق ایشان جناب شیخ عبدالحسین علیهما بهآء اللّه ارسال شد لتقرّ عیناهما تأیید ایشان را از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم بحر عنایت احصا نشده و نخواهد شد و آفتاب فضل بحدودی محدود نه ولکن مبیّن و مذکّر کمیاب انشآءاللّه بهمّت آن حضرت و اولیای حقّ نفوسی مخصوص خدمت امر معیّن شوند تا جمیع من علی الأرض را بصراط اللّه هدایت نمایند این فقره بسیار عظیمست طوبی لمن فاز

و اینکه در بارۀ مخدّره اهل علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید تلقاء وجه عرض شد و یک لوح که مزیّن بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله است مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بنفحات آیات مظهر بیّنات فائز شوند و هم‌چنین مخصوص ورقه اخت آن جناب علیها بهآء اللّه لوح امنع اقدس نازل انشآءاللّه بزیارت لوح الهی فائز شوند

و اینکه ذکر جناب آقا سیّد ابوالقاسم از اهل ص علیه بهآء اللّه نموده بودند ذکر اولیای ارض ص و مهاجرین لازال در ساحت اقدس بوده و این عبد شهادت میدهد که طرف عنایت متوجّه نفوسی که از کوثر استقامت نوشیده‌اند بوده و هست مع‌ذلک در ساحت اقدس مراتب خلوص ایشان عرض شد هذا ما نزّل له من القلم الأعلی قوله عزّ اجلاله

بسمی الشّاهد الخبیر

یا اباالقاسم آنچه بر نورین نیّرین از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند وارد شد اصغا نمودی حال در آنچه بر این مظلوم وارد شد تفکّر نما در ایّامی که ظلمت عالم را احاطه نموده بود و از سطوت ظالمین اهل بیان مضطرب و مستور این مظلوم وحده بر امر الهی قیام نمود یشهد بذلک انجم سمائی و شمس افق اقتداری و اکثر اهل ارض اصغا نموده‌اند آنچه وارد شد تا آنکه فی‌الجمله اطمینان حاصل اذاً ارتفع الطّنین و انتشرت اوراق النّار بأیادی الفجّار در هادی دولت‌آبادی تفکّر نما قسم بآفتاب افق بیان که از اصل امر غافل بوده و هست و از این گذشته شعورش اقلّ از حیوان مشاهده میشود حال بمثابۀ خراطین بطین مشغول شده افّ له و للّذین اتّبعوه بگو ای دوستان بحبل صبر تمسّک نمائید عنقریب کذب آن نفوس مجعوله واضح و هویدا خواهد شد انّک لا تحزن من شیء انّا ذکرناک من قبل و من بعد دوستان آن ارض را تکبیر برسان باید باسم حقّ بقوّت و قدرتی ظاهر شوند که عالم را مفقود و معدوم مشاهده نمایند تا چه رسد بطنین ذباب ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک المبیّن العلیم انتهی

و اینکه ذکر جناب آقا میرزا زین‌العابدین علیه بهآء اللّه نموده بودند از حقّ جلّ جلاله میطلبم که موفّق شوند بر تحریر آیات الهی و این از فضلهای عظیم محسوب انشآءاللّه موفّق و مؤیّد باشند بر آنچه سبب و علّت بقاست اثر ایشان که از قبل ارسال شده بود بطراز قبول فائز و نزد این فانی موجود امروز که یوم بیست و پنجم جمادی‌الأولی است این کلمات عالیات از سماء عنایت منزل آیات مخصوص ایشان نازل قوله جلّ اجلاله

هو الشّاهد العلیم

کتاب انزله الرّحمن من سمآء الفضل لیقرّب العباد الیه و یبشّرهم بما قدّر لهم من قلمه الأعلی انّه لهو الغفور الکریم لا تعجزه شؤونات العالم و لا یمنعه نعاق الغافلین ینادی فی کلّ الأحیان بأعلی النّدآء و یهدی النّاس الی صراط اللّه المستقیم طوبی لسمع ما منعه ضوضآء کلّ معرض و لبصر ما حجّبته حجبات الغافلین هذا یوم بشّر به محمّد رسول اللّه من قبل و شهدت له کتب اللّه ربّ العالمین انّ الّذین اخذهم سکر الهوی اعرضوا عن مولی الوری و تمسّکوا بما عندهم من الأوهام و التّماثیل انّک یا زین ان استمع ندآء المظلوم من شطر السّجن انّه یذکرک فضلاً من عنده و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر ایّاک ان تمنعک ظهورات العالم عن مالک القدم ان احفظ مقامک باسم ربّک المقتدر القدیر تفکّر فیما ظهر من عند اللّه و تفکّر فی آثاره کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انّا ذکرناک من قبل و نذکرک هذا الحین فی هذا المقام الکریم کن قائماً علی خدمة الأمر و ناطقاً بثنآء اللّه العزیز الحمید کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتجد منها عرف عنایة ربّک و تکون من الشّاکرین انتهی

این عبد فانی خدمت ایشان و جناب آقا میرزا ابوالقاسم علیهما بهآء اللّه تکبیر میرساند و عرض مینماید امروز روزیست که جمیع دوستان الهی باید کمال جدّ و جهد را مبذول دارند که شاید گمگشتگان وادی نفس و هوی بوطن اعلی راه یابند و تشنگان بادیۀ هجر و فراق از سلسبیل وصال بیاشامند امید هست که هر نفسی بکمال روح و ریحان بتبلیغ امر محبوب عالمیان مشغول شود یا محبوب فؤادی اگر فی‌الحقیقه نفوس مستقیمه بآنچه در الواح الهی از تقوی و پرهیزکاری و اخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه نازل شده مزیّن شوند و بتبلیغ امر متمسّک عنقریب اکثر نفوس را جذبۀ خلوص و اثر آن اخذ نماید در این صورت کل فارغ و آزاد و مستریح بر سرر عزّت و رفعت مشاهده شوند حسب الأمر در جمیع امور باید بحکمت تمسّک جست و از اعتدال تجاوز ننمود

اینکه ذکر جناب علی اکبر بیک علیه بهآء اللّه نموده بودند الحمد للّه لحاظ عنایت بایشان متوجّه ذکر ایشان مفصّلاً در مکتوبی که بجناب محبوبی آقا میرزا اسداللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه ارسال داشته شده انشآءاللّه ملاحظه میفرمایند و مطّلع میشوند و حال هم مجدّداً ذکر ایشان و جناب مشهدی حیدر علیهما بهآء اللّه که ذکرشان در آخر کتاب آن حضرت بود تلقاء عرش عرض شد شمس عنایت نسبت بهر یک مشرق و لائح قوله عزّ اجلاله انّا رأینا اقبالهما و سمعنا ندائهما انّه لا یعزب عن علمه من شیء و یظهر لهما ما قدّر من لدی اللّه انّه لا یضیع اجر المحسنین انتهی

و اینکه در بارۀ نصاب حقوق مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب این فقره در کتاب اقدس بما نطق به البیان نازل شده و بعد حکم نصاب لدی الوجه بعدد واحد ١٩ مقرّر حکمة من لدنّا انتهی و مقصود از این حکم غنای خزینۀ عمومیّه از بعد بوده و شاید تفصیل آن از بعد عرض شود تا این مقام جواب دستخطّ آن حضرت که تاریخ آن هفتم ذی‌العقدة الحرام بود واحداً بعد واحد عرض شد و دستخطّ دیگر آن محبوب که بذکر و ثنای محبوب عالمیان مزیّن بود و تاریخ آن بیست و هفتم ذی‌الحجّة الحرام قلب و بصر را روشن و منوّر نمود

و اینکه مرقوم فرموده بودند که اراده هست در هر شهر مراتب عبودیّت و خضوع و خشوع خود را عرض نمایم و از ربّ مقتدر توفیق طلب مینمایم که موفّق شوم بر خدمت امر این مراتب تلقاء وجه عرض شد قوله جلّت عظمته

هو القائم باسمه القیّوم

انّا ایّدناک علی عرفان مطلع آیاتی و مشرق وحیی و مظهر امری الحکیم و اسمعناک ندائی فی طور العرفان و اریناک جمالی المشرق المنیر و اقمناک علی خدمة امری فضلاً من عندی و انا الفضّال القدیم یا ایّها الطّائر فی هوآء حبّی ان استمع ما یقولون المشرکون الّذین اتّخذوا لأنفسهم مقاماً خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر بقوّة من عندنا خرجوا بطنین الذّباب و اعترضوا علی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه انّ الّذی اتّخذه المشرکون صنماً لأنفسهم من دون اللّه لا یقدر ان یتکلّم تلقآء الوجه یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد کنت قائماً علی الأمر فی یوم فیه ارتعدت فرائص فوارس القدرة و الاقتدار ظهرت و اظهرت ما نطقت به الأشیآء تاللّه قد ظهر المکنون و الغیب المخزون بأمر لا تقوم معه جنود الأرض و السّمآء کذلک تکلّم مکلّم الطّور فی سینآء البیان طوبی لمن سمع و ویل للمعرضین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انّا ذکرناهم مرّةً بعد مرّة انّ ربّک لهو المشفق الکریم قل هذا لهو الّذی اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ العالمین قل تالله هذا یوم فیه لا ینفعکم البیان الّا بتصدیق ما نزّل فیه فی ذکر هذا الذّکر الحکیم ذروا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه القویّ القدیر کذلک انار افق البرهان بنیّر بیان ربّک الرّحمن انّه لهو المبیّن العلیم البهآء علیک و علی الّذین هاجروا فی سبیلی و حملوا الشّدائد لاسمی و عملوا بما امروا به فی کتابی المبین انتهی

و عرایض امة‌اللّه هدهد علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد قوله تعالی ای کنیز الهی و ورقۀ سدرۀ محبّت رحمانی ظهور حقّ جلّ جلاله از برای آن بوده که جمیع من علی الأرض بعرفانش فائز شوند و از کوثر لقا و وصالش بیاشامند جمیع کتب الهی بر این مطلب گواهی میدهد جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن در صحف و زبر این یوم تخصیص یافته و بیوم اللّه معروف گشته اولیا و اصفیا لازال از حقّ جلّ جلاله لقایش را سائل و آمل و حقّ هم لقای اولیای خود را دوست داشته و دارد ولکن شئونات غافلین و ظلم ظالمین سدّی است حایل باید آن امة در جمیع احوال راضی باشد و بارادۀ حقّ تعالی ناظر و متوجّه املت بسیار بلند است و طلبت مقبول ولکن قلم اعلی عباد و اماء خود را بحکمت امر فرموده لذا توجّه باین شطر این ایّام مقتضی نبوده و نیست انشآءاللّه موفّق شوی بر اعمالی که سبب تذکّر اماء الهی شود هر یک از اماء که باین مقام بلند اعلی فائز شد اجر لقا در بارۀ او از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا نازل و مسطور ان اعرفی هذا الفضل الأعظم ثمّ اشکری ربّک الکریم

یا علی قبل اکبر بلّغها ما نزّل من سمآء مشیّتی و کبّر علی وجهها من قبلی و بشّرها بما رشح انآء فضلی کلّم معها من عند بارئها بما تقرّ به عینها و یفرح قلبها البهآء علیک و علیها و علی امآء اللّه ربّ العالمین انتهی الحمد للّه بذکر الهی فائز شدند نفس آیات شهادت میدهد بر عنایت حقّ جلّ جلاله از قبل هم بخدمت ورقۀ کبری حضرت اخت علیها من کلّ بهآء ابهاه و حبّشان فائز بوده هر هنگام دستخطّی از ایشان میرسید ذکر او را میفرمودند جناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه هم مکرّر ذکر او را نموده‌اند و بعنایات حقّ جلّ جلاله فائز گشت اگر حجبات اوهامیّه خرق شود و مقام یک ذکر که از قلم اعلی جاری میشود بر اهل عالم تجلّی نماید آن وقت قدر عنایتها و اذکار و کلمات مقصود عالمیان فی‌الجمله معلوم و واضح میگردد تعالی فضله و جلّت عظمته و علت عنایته لا اله غیره

و اینکه در بارۀ بیع ملک و حقوق اللّه مرقوم داشتید این فقره عرض شد تبسّم فرمودند و بعد این کلمۀ علیا از مطلع بیان مالک اسماء نازل قوله جلّ کبریائه طوبی له ثمّ طوبی له انّه اراد ان یعمل بما امر به فی کتاب اللّه العلیم الخبیر فی‌الحقیقه او و امثال او سزاوار این عمل طیّب مبرور بوده و هستند انّا قبلنا منه ما اراد فی اللّه و عفوناه فضلاً من عندنا و هبةً من لدنّا و انا الوهّاب الفضّال المؤیّد الکریم انتهی هنیئاً لحضرتکم چه که از این فقره جمال قدم متبسّم مشاهده شدند این یک عمل بزرگ که از عرض ارادۀ آن جناب حاصل شد و دیگر آنکه اراده مقبول افتاد و بعد ببخشش حقّ جلّ جلاله مزیّن گشت و فضل اعظم ذکری که در این مقام از لسان عظمت جاری شد انشآءاللّه لازال بامثال این عنایات فائز شوند و فی‌الحقیقه اینست آن نیّتی که از قبل بآن خبر داده‌اند فرموده‌اند نیّة المؤمن خیر من عمله این کلمه مقام خود را در این مقام اخذ نمود هذا من فضل ربّنا الرّحمن الرّحیم و در مقامی فرمودند یا عبد حاضر بنویس بجناب مذکور علیه بهائی حضرت فیّاض میفرماید بفیضی که اراده نمودی فائز شدی و از نفوس مقدّسه که ادای حقوق اللّه نموده‌اند محسوب گشتی ان احمد و کن من الشّاکرین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد ابوطالب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودید الحمد للّه فارغ شدند اگرچه فراغت فی‌الحقیقه از برای نفوسی که در بحر محبّت الهی مستغرقند بوده و خواهد بود و ایشان از فضل محبوب عالمیان باین مقام فائز بوده و هستند مکرّر ذکر ایشان را این خادم از لسان احدیّه استماع نمود یک بار این کلمۀ مبارکه از لسان رحمن اصغا شد قوله تعالی انّه حبس فی سبیل اللّه و وجدناه صابراً فیما ورد علیه الی آخر بیانه جلّ و عزّ و کرّۀ دیگر این کلمۀ علیا اصغا شد فرمودند ابوطالب اقتدا نموده بمولایش در سجن انتهی و یک لوح منیع هم چندی قبل مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه ارسال میشود

و در این حین که این فانی بتحریر مشغول بساحت امنع اقدس احضار شد بعد از شرف حضور فرمودند بنویس به ابوطالب علیه بهائی یا اباطالب ناله‌هایت را شنیدیم و حنینت باصغای مالک اسماء فائز شکر کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود بعرفان مشرق وحی و مطلع آیات در بلایای واردۀ بر نفس حقّ جلّ جلاله تفکّر نما قریب چهار شهر در سجن ارض طاء تحت سلاسل و اغلال بوده مکرّر بحبس وارد شدیم و بکمال فرح و انبساط باحسن اذکار ذاکر و ناطق و بعد از خروج باسیری رفتیم تا این سجن اعظم مقرّ کرسی واقع شد در آنچه بر شما وارد شد مسرور باش ولکن در جمیع احوال بحکمت تمسّک نما و تبلیغ وقتی محبوبست که محلّ مستعدّ مشاهده شود والّا سبب و علّت فساد میگردد بحکمت تکلّم کن و بحکمت ناظر باش و بحکمت عمل نما یا اباطالب انّا ذکرناک من قبل بما لا یعادله شیء من الأشیآء و نذکرک فی هذا الحین فضلاً من لدن ربّک الکریم و نذکر اباک الّذی شهد له الرّحمن فی کتابه المبین انّه ممّن فاز بلقآء اللّه اذ منع عنه من علی الأرض الّا من شآء ربّه المقتدر القدیر قد کان قائماً لدی الباب و عاملاً بما امر به من لدن آمر حکیم طوبی لمن ذکره بما نزّل له من قلم اللّه الأعلی و لمن احبّه لوجه اللّه ربّ العالمین یا اباطالب نوصیک مرّة اخری بالحکمة الکبری تمسّک بها و لا تجاوز عنها انّ ربّک اختار الحکمة و هو المختار العلیم البهآء علیک و علی اهلک و علی کلّ موقن بصیر انتهی این فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند حقّ علیم شاهد و گواهست که لازال در نظر بوده‌اند و سبب و علّت اینکه این خادم فانی در عرض عرایض خدمت ایشان توقّف نموده این نظر بحکمت بوده

و اینکه سؤال از تکلیف خود نموده بودند این فقره تلقاء وجه عرض شد فرمودند امر الهی را باید از غیر اهلش ستر نمایند لؤلؤ ثمین نزد اعمی و تغرّدات عندلیب نزد نفوسی که از قوّۀ سامعه محرومند ثمر نداشته و نخواهد داشت لذا ذکر امر در حکومت جایز نبوده و نیست در هر حال باید در اراضی مستعدّه حبّه‌های حکمت را ودیعه گذاشت انّه یأمر بما هو خیر لکم ان اعملوا به و کونوا من الرّاسخین انتهی عرض میشود بعضی از اذکار نزد حکومت و یا نفوس ضعیفه جایز نبوده و نیست از جمله ذکر ارسال عرایض بساحت اقدس و جواب آن از سماء مشیّت الهی لدی الحقّ ممنوع است منعاً شدیداً چه که شاید این ذکر سبب ضرّ شود امر تبلیغ معلّق است بشروطی چند باید کل بآن شروط ناظر باشند تا سبب اقبال شود نه علّت اعراض و هم‌چنین سبب اطفای نار فساد گردد نه اشتعال آن محبوب باید این مراتب را ببعضی القا نمایند تا کل بآنچه لدی اللّه مقبول است قیام کنند

قریب سی سنه میشود که حقّ جلّ جلاله جمیع را از فساد و جدال و نزاع منع نموده چه مقدار بلایا که بر اولیا وارد شده و احدی تعرّض ننموده مع‌ذلک هنوز دست برنداشته‌اند در هر حین بظلم مشغولند و مبدأ این ظلم علما بوده و خواهند بود حکومت هم تا حین مع شفقت و رحمت و عنایت و الطاف حقّ اصل مقصود را نیافته چه اگر حقّ جلّ جلاله را صادق میدانستند بیقین مبین شهادت میدادند که این امر مقدّس از نزاع و جدال و فساد است اعمال بعضی از قبل که بهواهای نفسانیّه آلوده بود سبب شبهۀ بعضی شد اگر حکومت فی‌الحقیقه مطّلع شود بر آنچه مقصود است البتّه بتدارک مافات قیام نماید لکن اثر صدق البتّه در عالم ظاهر شود چه که عرفش واضح و هر ذی شمّی ادراک مینماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الأمرآء علی اجرآء العدل و اگر بانصاف و عدل مزیّن شوند و بالواح توجّه نمایند شهادت میدهند بر اینکه این امر منافی با حکومت نبوده و نیست بلکه مؤیّد اوست در اجرای عدل یا محبوب فؤادی این عبد متحیّر نمیداند چه عرض مینماید اکثری از عباد در بحر غرور افتاده و مدهوش و نظر بامتحان این عبد اذن اظهار مطالب نداشته و ندارد والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو اگر یک ترنّم از ترنّمات طیر امر را اصغا نمایند کل بکلمۀ مبارکۀ انّا للّه و انّا الیه راجعون ناطق گردند فی‌الحقیقه تا این حین احدی باین کلمۀ مبارکه نطق ننموده مع آنکه کل بر حسب ظاهر بآن ناطقند چه که این مقام فنای بحت باتّست از خود و مشیّت و ارادۀ خود و رجوع بحقّ و عرفان او و قیام باو

چندی قبل این کلمۀ علیا از فم ارادۀ مالک اسماء استماع شد قوله عزّ و جلّ یا عبد حاضر ما دو کلمه در معنی لا اله الّا اللّه اظهار نمودیم مشاهده شد بعضی از عارفین از ادراک آن اظهار عجز نمودند در لیالی و ایّام باین کلمه ناطق و از معنی آن تا حین محتجب مشاهده میشوند انتهی انشآءاللّه جمیع من علی الأرض بطراز انصاف مزیّن شوند و بملکوت صدق صعود نمایند

اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا مهدی علیه بهآء اللّه ابن جناب مرحوم مرفوع وزیر علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید در ساحت اعزّ اقدس ارفع ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود

بسمه العلیم الخبیر

م‌ه انّا ذکرناک من قبل و هدیناک الی صراط اللّه و میزانه انّه لهو المبیّن الحکیم و نذکرک فی هذا الحین و نوصیک بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مالک الوری و نبشّرک بفضله العظیم جمیع عالم از برای عرفان این یوم بدیع منیع خلق شده‌اند چه که مشرق ظهور و مطلع نور و مکلّم طور ظاهر و باهر است امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و خریر کوثر زندگانی بغایت واضح و هر صاحب سمعی استماع مینماید انشآءاللّه بعنایت مخصوصۀ حقّ فائز شوی و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد گردی امروز ندای رحمن مرتفع و هم‌چنین ضجیج شیطان نفوسی که الیوم خود را بمعرض باللّه نسبت میدهند از این امر مطلّع نبوده و نیستند بهوی تکلّم مینمایند و بگمان خود بحقّ ناطقند افّ لهم و للّذین کفروا بآیات اللّه و برهانه و حجّته و سلطانه باید بکمال جدّ و اجتهاد بر خدمت امر قیام نمائی بشأنی که مطالع ظنون و اوهام را مفقود دانی و معدوم شمری یا مهدی کن سدّاً حائلاً لئلّا یتجاوز یأجوج النّفس و مأجوج الهوی کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انشآءاللّه بعملی فائز شوی که ذکرت بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم الحمد للّه العزیز العظیم انتهی در جمیع احوال باید آن جناب مراقب باشند و بحراست مشغول چنانچه از قبل و بعد باین خدمت بزرگ مأمور شده‌اند و اینکه ذکر اخوان علیهم بهآء اللّه را مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس اظهار عنایت فرمودند قوله تعالی انّهم تحت لحاظ عنایتی و المذکورون فی ملکوت بیانی علیهم بهائی و رحمتی و شفقتی و الطافی انتهی

و اینکه ذکر جناب آقا حسنعلی علیه بهآء اللّه که از منسوبان آن محبوبست فرموده بودند بعد از عرض این کلمات عالیات از منزل آیات نازل و ظاهر قوله عزّ اجلاله

بسمی المظلوم الفرید

یا حسن فئۀ باغیه سالها منتظر ظهور حسینی بوده‌اند بعد از قائم قائم را مشاهده نمودی که شیعۀ شنیعه بر آن ملکوت روح چه وارد آوردند در کتب آن فئه این نبأ عظیم مذکور و مسطور و گفته‌اند بعد از قائم ظهور حسینی عالم را منوّر فرماید و جمیع انبیا و مرسلین حتّی قائم در ظلّ علم آن حضرت جمع شوند و چون عالم از انوار ظهور روشن شد کل منصعق و مدهوش و غافل نفوسی که بعرفان قائم فائز نشدند اگر انکار نمایند عجیب نیست عجب در این است که معرضین بیان که بزعم خود بعرفان قائم فائزند از این ظهور اعظم که بمثابۀ آفتاب منیر و واضح است محتجب و غافل مشاهده میشوند بلکه بانکاری قیام نموده‌اند که بصر و سمع شبه آن را ندیده و نشنیده طوبی لک یا حسن قبل علی بما یذکرک المظلوم و یأمرک بما یرتفع به امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع البهآء علیک و علی کلّ مقبل ثابت راسخ مستقیم انتهی استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت منتسبین کلّهم اجمعین تکبیر و سلام برسانید از حقّ میطلبم کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار این یوم مبارکست

و اینکه در آخر دستخطّ ذکر امة‌اللّه ضلع جناب حاجی میرزا حسن کرمانی علیهما بهآء اللّه فرموده بودید آنچه آن محبوب در این مقام مرقوم داشت تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان ربّنا الأقدس الأعزّ الأبهی قوله جلّ کبریائه

بسمی المغرّد علی الأغصان

امتی امتی ان افرحی بما ذکرک من قام علی خدمتی و نطق بثنائی و ورد علیه فی سبیلی ما ناح به اهل الفردوس الأعلی یا ورقتی یا ورقتی ان السّدرة تذکرک و تنادیک بما انجذبت به افئدة الحوریّات فی الغرفات ای امة‌اللّه امروز ملکۀ عالم فائز نشد بآنچه که تو فائز شدی ندای الهی را شنیدی و بافق اعلی اقبال نمودی و بثنایش ناطق گشتی در یومی که علمای ارض از آن غافل و محجوبند اگر بعدد رمول و اوراق بشکر و حمد محبوب یکتا ناطق شوی نزد این نعمت کبری و عنایت عظمی معدوم مشاهده شود هنیئاً لک بما شربت رحیق حبّی و مریئاً لک بما فزت بنعمة امری انشآءاللّه لازال مؤیّد باشی بر ثبوت و رسوخ و استقامت جمیع اماء آن ارض را ذکر مینمائیم تا کل از نفحات بیان رحمن بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب بافق اعلی ناظر باشند و بذکر سدرۀ منتهی ناطق

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی بلّغ ما امرت به و ذکّر احبّائی بما نزّل من ملکوت فضلی و جبروت عنایتی و بشّرهم باقبالی الیهم و ذکری لهم من هذا المقام البعید انتهی دیگر این عبد فانی چه عرض نماید از افق بیانات منزل آیات اشراقات شمس فضل و رحمت و عنایت بقسمی است که از برای احدی مجال عرض نمانده آیا نفسی از عهدۀ این شکر میتواند برآید لا وعمرک جمیع عالم عاجز و قاصرند ولکن نظر باشتعال قلب بنار محبّت انسان را تحریص مینماید بذکر و بیان باری مع عجزی و قصوری استدعا آنکه خدمت ورقۀ مذکوره علیها بهآء اللّه تکبیر و ذکر و ثنا از قبل این خادم ابلاغ دارید فی‌الحقیقه آنچه آن محبوب در بارۀ آن ورقه مرقوم داشت در قلب حرارتی احداث نمود از حقّ منیع سائل که او را تأیید فرماید و امثال او را در ارض ظاهر و مبعوث نماید انّه لهو المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید البهآء علی حضرتکم و علی الّذین نسبهم اللّه الیکم و علی الّذین خرقوا الأحجاب و کسّروا الأصنام باسم مالک الأنام و سلطان الأیّام

عرض این فانی آنکه یک قبضه قلم‌تراش که مرقوم داشتید که جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه داده و استدعا نموده‌اند خدمت حضرت غصن‌اللّه روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء انفاد شود رسید انشآءاللّه بفضل و عنایت حقّ جلّ جلاله فائز باشند و بانوار محبّت الهی منوّر و هم‌چنین آنچه بنت جناب اسم اللّه الأصدق و بنت خالۀ ایشان علیهم بهآء الرّحمن مخصوص اهل سرادق عصمت و عظمت ارسال داشتند جمیع رسید و یک فرد غالی که از قبل تفصیل آن را مرقوم داشتند رسید انشآءاللّه آن ورقات در ایّام الهی باعمالی مؤیّد شوند که ذکرش سبب تذکّر جمیع نساء عالم گردد انّه هو المؤیّد السّمیع المجیب

خ‌ادم

فی ٢٩ جمادی‌الأولی سنة ١٢٩٩

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.