بلوغ نوع انسان نیازمند تغییری ارگانیک در ساختار اجتماع است؛ تغییری که از یک سو بهم وابستگی تمام عناصر اجتماع را به طور کامل منعکس سازد و از سوی دیگر رابطۀ متقابل اجتماع با عالم طبیعت، منبعی که مایۀ تداوم آن است را لحاظ نماید. این تغییری باید با تغییری گسترده در نگرشها و رفتار بشر همگام باشد.«اگر تأمین نجات عالم بشریت منظور نظر است، باید حیات درونی انسان و نیز محیط خارجی وی هر دو تغییر و تحول یابد.»۱ (ترجمه)
منابع مادی همیشه برای تداوم مدنیت مورد نیاز خواهد بود. حضرت عبدالبهاء خاطرنشان میکنند که بشر «اسرار طبيعت را از دستگاه اسرار طبيعت دائماً بيرون میريزد». ۲با افزایش آگاهی از یگانگی نوع انسان، این نکته نیز بیش از پیش مورد تصدیق قرار میگیرد که ثروت و شگفتیهای این زمین، میراث مشترک تمامی مردم است، مردمی که شایستۀ دسترسی منصفانه و برابر به منابع آن هستند. اما، در این دورۀ پرآشوب از تاریخ، رفتارهای بشریت هنوز با خرد و قوۀ تشخیصی که همراه با بلوغ است، تعدیل نیافته است.
این نکته قابل انکار نیست که نظم جهانی کنونی، موفق به حفاظت از محیط زیست در برابر صدمات ویرانگر نشده است. اجتماع برای ترویج، تأمین و ایجاد و ارضای مداوم خواستهها ارزشی مطلق قائل است. واضحاً چنین اهدافی به خودی خود الگوهای واقعگرایانهای برای سیاستگذاری نیستند. در عین حال، اهدافی مبتنی بر خدایگون انگاشتن طبیعت به شیوهای احساساتی نیز ناکافی هستند.
در میان پرسشهای ضروری که با نزدیک شدن بشریت به سوی بلوغ مطرح میشود، بسیاری با مسائل کاربردی ارتباط پیدا میکنند:چگونه از منابع طبیعی جهان استفاده صحیح به عمل آوریم؟ چگونه از زمینها به بهترین نحو استفاده کنیم و فنآوری را در راستای خدمت به جامعه توسعه دهیم؟ و چگونه به تولید و توزیع منصفانۀ کالا و خدمات بپردازیم؟
ساختارها و نظامهای سیاسی رقابتی قادر به پاسخگویی به این پرسشها نیستند و ناتوانی خود را در ارتقای نظامهای لازم برای محترم انگاشتن زمین و سازماندهی و استفادۀ کامل از منابع خام آن به اثبات رساندهاند. حضرت بهاءالله این موضوع را پیشبینی نمودهاند که یکی از ثمرات اتحاد نوع انسان پیدایش یک نظام حکمروایی جهانی فدرال و یکپارچه است که میتواند توزیع عادلانۀ منابع کرۀ زمین را هماهنگ سازد و قوانینی وضع نماید که تأمینکنندۀ خیر و رفاه عمومی باشد.