حضرت بهاءالله در یکی از بیانات متعدد خود دربارۀ ماهیت حقیقی انسان چنین میفرمایند: «صَنَعْتُكَ بِأَيادِي الْقُوَّةِ وَخَلَقْتُكَ بِأَنامِلِ الْقُدْرَةِ، وَأَوْدَعْتُ فِيْكَ جَوْهَر نوریَ.»۱ (تو را با دستان قوت ساختم و با انگشتان قدرت خلق کردم و در تو جوهر نورم را به ودیعه گذاشتم.) شرافت انسان موضوعی است که پیوسته در آثار بهائی به آن اشاره میشود و البته این به معنای انکار وجود طبیعتی پست در انسان نیست. در همۀ ما صفاتی وجود دارد که در طی هزاران سال تکامل کسب نمودهایم و در آنها با عالم حیوان مشترک هستیم. در عین حال بسیاری از الگوهای رفتاری رایج در بین حیوانات در شأن انسان نیست. حضرت عبدالبهاء بیان میدارند: «در انسان دو مقام است. يک مقام انسانيت که تعلق به عالم بالا دارد و فيض ربوبيت است. يک مقام حيوانيت که تعلق به عالم ناسوت دارد، يعنی جنبۀ حيوانی.»۲
معنای این که انسان به صورت و مثال الهی خلق شده است این است که هر کدام از ما استعداد بالقوۀ انعکاس صفات الهی را داریم. «چنانچه جميع صفات و اسمای الهی از مظاهر انسانی به نحو اکمل و اشرف ظاهر و هويدا است وکلّ اين اسماء و صفات راجع به اوست.»۳ ولی صفات الهی را تا آن حد میتوانیم منعکس سازیم که آینۀ روح و ذهنمان توسط دعا و مناجات، مطالعه و بکارگیری آثار مقدس، کسب دانش، تلاش برای بهبود رفتار، غلبه بر مشکلات و امتحانات و خدمت به بشریت صیقل خورده باشد.
در میان نیروهایی که ما را در پرورش خصائص روحانی که در وجودمان نهفته است همچون مهربانی، عدالت، صداقت و امانت یاری میکنند، میتوان از عشق به خدا، کشش به زیبایی و شوق به دانش نام برد. این نیروها و سایر نیروهای سازنده به تقویت حس هدفمندی ما کمک میکنند و ما را به تقلیب خود و مشارکت در تحول اجتماع بر میانگیزانند.
همۀ ما توانمندی دریافت محبت الهی و ابراز آن به خلق او را داریم. همانطور که حضرت عبدالبهاء بیان میکنند: «در عالم وجود هيچ قوهئی مثل قوّۀ محبت نافذ نیست»۴، «امری اعظم از محبت نيست»۵ ، «وقتی قلب انسان به آتش عشق مشتعل باشد از هر آنچه دارد، حتی از جان، میگذرد.»۶ (ترجمه)
نیروی دیگری که ارتباطی نزدیک با محبت دارد، کشش به زیبایی است. در یک مقام، این کشش، خود را در علاقۀ ما نسبت به عالم طبیعت، در تحسین و پرداختن به هنر و موسیقی و در واکنشمان به زیبایی عقیده و یا ظرافت یک نظریۀ علمی ظاهر میسازد. در مقامی دیگر، کشش به زیبایی زیربنای جستجوی نظم و معنا و تعالی در عالم وجود میشود.
به همین ترتیب، شوق به دانش هر انسانی را به جستجوی فهمی عمیقتر از واقعیت در تمام ابعاد آن از جمله شخصیت خود، اجتماع، عملکرد نیروهای روحانی و عالم خلقت- دعوت میکند. حضرت عبدالبهاء بیان میدارند:«اول اساس بهاءالله تحری حقیقت است. یعنی باید انسان تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده را کنار بگذارد و خود جستجوی حقیقت کند زیرا نمیداند آنچه که میشنود مطابق حقیقت است یا خیر. هر کجا که حقیقت را یافت باید به آن متمسک شود و از هر چه غیر آن بگذرد. زیرا آنچه غیر از حقیقت است؛ فقط اوهام صرف است و خرافات.»۷ (ترجمه) در آثار حضرت بهاءالله، معرفت انسان «به نفس خود و به آنچه سبب علوّ و دنوّ و عزت و ثروت و فقر است»۸ ضروری دانسته شده است و همچنین در جایی دیگر بیان میکنند «اگر در هر خلقی تفکر نمائيم، صد هزار حکمت بالغه بينيم و صد هزار علوم بديعه بيآموزيم.»۹