گزیدهای از آثار بهائی در ارتباط با زندگی سراسر بخشندگی
ای پسران تراب، اغنيا را از نالۀ سحرگاهی فقرا اخبار کنيد که مبادا از غفلت به هلاکت افتند و از سدرۀ دولت بینصيب مانند. الکرم و الجود من خصالی فهنيئاً لمن تزيّن بخصالی. (سخاوت و بخشندگی از خصلتهای من است، پس خوشا به حال کسی که به خصائل من خود را بیاراید)
(حضرت بهاءالله، کلمات مکنونۀ فارسی، شمارۀ ۴۹)
«کن فی النّعمة مُنفقاً. و فی فَقْدها شاکراً. و فی الحقوق ِ أميناً. و فی الوجه طَلِقاً. و للفقراء کنزاً. و للأغنياء ناصحاً. و للمنادی مجيباً. و فی الوعد وَفيّاً. و فی الأمور منصفاً. و فی الجمع صامتاً. و فی القضاء عادلاً. و للانسان خاضعاً .و فی الظّلمة سراجاً. و للمهموم فرجاً. و للظّمآنِ بحراً. و للمکروب ملجأً. و للمظلوم ناصراً و عضداً و ظهراً . و فی الأعمال متّقياً. و للغريب وطناً و للمريض شفاءً. و للمستجير حصناً. و للضّرير بصراً. و لمن ضلّ صراطاً. و لوجه الصّدق جمالاً. و لهيکل الأمانة طرازاً .و لبيت الأخلاق عرشاً. و لجسد العالم روحاً. و لجند العدل رايةً و لأفق الخير نوراً . و للأرض الطّيّبة رذاذاً. و لبحر العلم فُلکاً. و لسماء الکرم شمساً. و لرأس الحکمة إکليلاً. و لجبين الدّهر بياضاً . و لشجر الخضوع ثمراً .» (هنگام نعمت، سخاوتمند و بخشنده باش و در هنگام تنگدستی و سختی، شاکر. امانتدار حقوق مردم باش و گشادهروی. گنجی برای فقرا باش و پندآموز اغنیا. ندادهنده را پاسخگو باش و به عهد و پیمان وفادار. در امور منصف باش و در جمع، ساکت و خاموش. در قضاوت عادل باش و در برابر انسانها، فروتن و متواضع. در تاریکی و ظلمت چراغ باش و برای محزون و غمزده، گشایش و فراغ. تشنهلب را دریا باش و رنجور و آزرده را پناه. ستمدیده را یاریدهنده باش و بازو و پشتیبان. در کردار، پارسا و پرهیزگار باش. غریب را وطن باش و مریض را شفای تن و پناهجو را قلعه و مَأمن. نابینا را چشم بینا باش و راهگمکرده را طریق روشن. رخسارِ راستی را زیبایی باش و هیکلِ امانت را زینت. عرش خانۀ اخلاق باش و همانند روح برای جسم عالم. سپاهِ عدل را پرچم باش و افق نیکی و خیر را طلیعۀ نور. زمین پاک را نم نم باران باش و دریای علم و دانش را کشتی شو. خورشیدِ آسمانِ موهبت باش و تاجِ سر دانش و حکمت. سفیدی پیشانی روزگار باش و میوۀ درخت خضوع و فروتنی.)
(حضرت بهاءالله، لوح این ذئب )
شرافت و مفخرت انسان در آن است که بين ملأ امکان منشأ خيری گردد. در عالم وجود آيا نعمتی اعظم از آن متصور است که انسان چون در خود نگرد مشاهده کند که به توفيقات الهيه سبب آسايش و راحت و سعادت و منفعت هيئت بشريه است؟
(حضرت عبدالبهاء، رسالۀ مدنیه )
من از برای شما امتیاز روحانی آرزو میکنم. یعنی اینکه در فضائل و اخلاقیات ممتاز و بلندآوازه گردید. در عشقتان به حق باید از دیگران ممتاز شوید. از برای عشقتان به نوع انسان ممتاز گردید، از برای اتحاد و اتفاق، محبت و عدالت. مختصر آن که باید در جمیع فضائل عالم انسانی ممتاز گردید. در وفاداری و صداقت، عدالت و پایبندی، استقامت و پایداری، اعمال نوعدوستانه و خدمت به عالم انسانی، در محبت به نوع انسان، در اتحاد و اتفاق با جمیع مردمان، در رفع تعصبات و ترویج صلح عمومی.(ترجمه)
(حضرت عبدالبهاء، خطابۀ ۱۵ ژوئن ۱۹۱۲ در نیویورک، ترجمه از کتاب The Promulgation of Universal Peace )
فضل الانسان فی الخدمة و الکمال لا فی الزّينة و الثّروة و المال. اجعلوا اقوالکم مقدّسةً عن الزّيغ و الهوی و اعمالکم منزّهةً عن الرّيب و الرّيا. (برتری انسان در خدمت و کمال است نه در تجمل و ثروت و مال. کلامتان را مقدس دارید از آلایش و هوی و اعمالتان را پاک کنید از شک و تظاهر وریا.)
(مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، لوح حکمت)
ما باید همچون چشمۀ آبی باشیم که مدام از هر آنچه که دارد خود را خالی میسازد و پیوسته از سرچشمۀ غیب لبریز میشود. رمز زندگی راستین بخشش مداوم است برای راحتی همنوعان بدون هراس از فقر و با توکل کامل به عنايات خداوند که منبع ثروت و سعادت است. (ترجمه)
(حضرت شوقی افندی، اخبار بهائی شمارۀ ۱۳، سپتامبر ۱۹۲۶)
ای بندۀ من، بهترين ناس آنانند که به اقتراف تحصيل کنند و صرف خود و ذوی القربی نمايند. حبّاً للّه ربّ العالمين (به خاطر عشق به پروردگار عالمیان).
(حضرت بهاءالله، کلمات مکنونۀ فارسی، شمارۀ ۸۲)
امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد.
(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، شمارۀ ۱۰۶)
قل انّ نصری هو تبليغ امری هذا ما ملئت به الالواح هذا حکم الله من قبل و من بعد. (بگو به راستی یاری من همان تبلیغ امر من است. این است آنچه که در تمام الواح فراوان ذکر شده است .حکم خداوند تا به حال این بوده و از این به بعد هم همین خواهد بود.)
(حضرت بهاءالله، مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، لوح سید مهدی دهجی)
عمّروا ديار الله و بلاده ثمّ اذکروه فيها بترنّمات المقرّبين انّما تعمر القلوب باللّسان کما تعمر البيوت و الدّيار باليد و اسباب اخر. (دیار و شهرهای خداوند را آباد کرده و آنگاه به الحان نزدیکان درگاه خداوند در آن شهرها به ذکر او مشغول گردید چرا که همانگونه که خانه و شهر با دست و وسایل دیگر آباد میگردند، آبادی قلوب نیز به وسیلۀ زبان و ذکر الهی صورت میپذیرد.)
(حضرت بهاءالله، کتاب اقدس )