کتابخانه

ای پاسبان آستان یزدان نامۀ بلیغ یعنی گلبانگ بلبل گلشن واصل گشت

فهرست مطالب

هواللّه

ارض یاء

جناب ملّا بهرام بهمن علیه بهآء اللّه الأبهی

هوالأبهی

ای پاسبان آستان یزدان نامۀ بلیغ یعنی گلبانگ بلبل گلشن واصل گشت و سبب شادمانی یاران انجمن شد براستی میگویم که موجی از بحر محبّت اللّه بود و درجی از گوهر معرفت اللّه لآلی معانی بود و دراری درّی ظلمات هموم را روشنی پرسطوع بود و غبار اکدار را امطار مواهب بیشمار از قرائتش کمال سرور حاصل گشت و از تلاوتش نهایت حبور حاصل شد حمد خدا را که آن انجمن رحمانی مشغول بنفحات مقدّسۀ ربّانی است و شب و روز در عبودیّت آستان مقدّس قائم امروز شعلۀ جهان‌افروز ثبوت و رسوخ بر پیمان حیّ قیّوم است حمد خدا را که آن یاران چون بنیان سخت‌بنیاد ثابت و برقرارند از هیچ زلازلی نلرزند و در هیچ موقعی نلغزند بلکه سیل شدید امتحانرا سدّی از زبر حدیدند و بوم شوم شبهاترا عقاب اوج رفیع آن قوم پرلوم را بنیان نسج عنکبوت است و بنیاد بر خاک سست چون اوهن بیوت شرابشان سراب است و غذائشان از شجرۀ زقّوم یوم الحساب حیاتشان ممات است و ملجأشان مصدر آفات کودکانند نوهوس و خفتگانند منقطع النّفس چون ابلهان مغرور خزفند نه صدف پرگهر و چون جعل سرمست بوی گلخنند نه رایحۀ گلشن معطّر کرم مهینند و در اسفل زمین مکین نه طیور علّیّین خفّاش ظلمتند نه نورپاش افق مبین هر دم بهانه‌ئی آرند و چون زاغان جفا در گلخن خزان لانه و آشیانه نمایند با چشم کور فریاد این النّور بلند کنند و با گوش کر نعرۀ منکر این نغمات الطّیور زنند در طبقۀ پسین زمینند و مشاهدۀ مه تابان خواهند و در حفرۀ شبهات سرنگونند استماع آیات بیّنات جویند گمگشتۀ بادیۀ ارتیابند خود را در شاهراه یقین شمرند و سرگشتۀ مفازی جهلند و خویش را در شاطی بحر یقین دانند ناقض میثاقند خود را قطب آفاق خوانند هادم پیمانند خویش را بانی ایوان دانند زهی حسرت و افسوس که از حسد اسیر حبل مسد شدند و نار غضب را حمّال حطب گشتند پس تو ای دوست حقیقی و یار روحانی کمر محکم کن و قدم ثابت دار و چون شیر دژم روبهان پرستم را حمله‌ئی نما و چون عقاب اوج پیمان این زاغان پرعدوانرا از میدان بگریزان و البهآء علیک ع ع