کتابخانه

رساله مدنیّه

فهرست مطالب

حال ملاحظه نمائید که شخصی از اهل بادیه بحسب ظاهر گمنام و بیمقام چون بصفتی از صفات مخلصین ظاهر شد چنین پادشاه غیور را با جمّ غفیری از ظلمت شام ضلالت نجات داده بصبح هدایت دلالت نمود و از بادیۀ هلاکت بت‌پرستی خلاص نموده بساحل بحر وحدانیّت الهیّه وارد کرد و سبب ابطال چنین عاداتی که فی‌الحقیقه آفت جمعیّت بشریّت و مخرّب بنیان مدنیّت است گردید تفکّر و تعمّق لازم و تعقّل و تدبّر واجب است

خلاصه قلب در منتها درجۀ احزان و تاٴسّف که از هیچ وجه توجّه عموم را متوجّه آنچه الیوم لایق و سزاوار است نمی‌بیند شمس حقیقت بر کلّ آفاق مشرق و ما در ظلمات هوای خود گرفتار و بحر اعظم از کلّ جهات متموّج و ما از تشنگی سوخته و افسرده و ناتوان موائد الهیّه از سماء احدیّت نازل و ما در مفازۀ قحط سرگشته و حیران من میان گفت و گریه می‌تنم

و از جملۀ اسباب کلّیّه که سبب اجتناب ادیان سایره بتدیّن بدین الهی گشته تعصّب و حمیّت جاهلیّه است مثلاً ملاحظه فرمائید که خطاب الهی بجمال نورانی و فلک رحمانی سرور اهل عالم و جادلهم بالّتی هی احسن وارد و بمدارا و ملایمت ماٴمور چنانچه آن شجرۀ مبارکۀ لاشرقیّه و لاغربیّۀ نبوّت ظلّ الطاف بی‌نهایت را بر سر عموم اهل عالم افکنده و بملاطفت کبری و خلق عظیم رفتار و حرکت میفرمودند و هم‌چنین حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السّلام در خطاب و عتاب به فرعون ذی الأوتاد بامر قولا له قولاً لیّناً ماٴمور

با وجود شهرت سیر خیریّۀ انبیا و اولیای الهی که فی‌الحقیقه در جمیع مراتب هیئت بشریّه را تا قیام السّاعة اسوۀ حسنه است مع‌ذلک بعضی از این تلطّفات و تعطّفات فوق‌العاده غافل و محجوب و از حقایق کتب مقدّسۀ الهیّه محروم و مهجور گشته از اهل سایر ادیان کمال اجتناب و احتراز را مجری و ابداً تعارفات عادیّه را نیز جایز نمیدانند با وجود عدم جواز الفت و معاشرت چگونه می‌توان نفسی را هدایت نموده از ظلام فانی لا بصبح نورانی الّا منوّر فرمود و از اسفل جهل و ضلال بصعود اعلی افق علم و هدی تشویق و تحریص نمود حال بعین انصاف ملاحظه نمائید که اگر حنظله با نعمان ابن منذر با کمال محبّت و صداقت و مهربانی و مهمان‌پروری حرکت نمی‌کرد آن پادشاه و جمّ غفیر از مشرکین را بوحدانیّت الهی چگونه مقرّ و معترف میگردانید اجتناب و احتراز و خشونت سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملایمت سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود اگر شخصی از مؤمنین موحّدین در حین ملاقات با نفسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید و کلمۀ موحشۀ عدم تجویز معاشرت و فقدان طهارت را بر زبان راند آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ‌ القمر نیز بیند اقبال بحقّ ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته بکلّی از شاطی بحر ایمان ببادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید و چون بممالک و وطن خود رسد در جمیع روزنامه‌ها درج نماید که فلان ملّت در شرایط انسانیّت بمنتها درجۀ قصورند

اگر قدری تفکّر در آیات و بیّنات قرآنیّه و روایات مأثورهٔ از نجوم سماء احدیّت نمائیم معلوم و مبرهن گردد که اگر نفسی بصفات ایمانیّه متّصف و باخلاق روحانیّه متخلّق باشد مظهر رحمت منبسطۀ الهیّه است برای کلّ ممکنات و مشرق الطاف رحمانیّه است بجهت کلّ موجودات چه که صفات مقدّسۀ اهل ایمان عدل و انصاف و بردباری و مرحمت و مکرمت و حقوق‌پروری و صداقت و امانت و وفاداری و محبّت و ملاطفت و غیرت و حمیّت و انسانیّت است پس اگر نفسی فی‌الحقیقه پاک و مقدّس باشد متشبّث بوسایلی شود که جلب قلوب کلّ ملل عالم نماید و بصفات حقّ جمیع عالم را بصراط مستقیم کشاند و از کوثر حیات ابدیّه چشاند

حال ما از جمیع امور خیریّه چشم پوشیده سعادت ابدیّۀ جمهور را فدای منافع موقّتۀ خود مینمائیم و تعصّب و حمیّت جاهلیّه را وسیلۀ عزّت و اعتبار خویشتن میشمریم باین قناعت ننموده بتکفیر و تدمیر یکدیگر میکوشیم و چون خواهیم که اظهار معرفت و دانائی و زهد و ورع و تقوای الهی نمائیم بطعن و سبّ این و آن پردازیم که عقیدۀ فلان باطل است و عمل فلان ناقص عبادت زید قلیل است و دیانت عمرو ضعیف افکار فلان مشابه اطوار فرنگ است و اسرار فلان متوجّه نام و ننگ صفّ جماعت دوش پیوسته نبود و اقتدای بشخص دیگر جایز و شایسته نه در این ماه شخص توانگری بحدایق باقیه نشتافت و خیرات و مبرّاتی در پیشگاه مسند پیغمبری حاضر نگشت بنیان شریعت خراب شد و اساس دیانت تار و مار بساط ایمان منطوی شد و اعلام ایقان مختفی گشت عالم بضلالت افتاد و در ردّ مظالم فتور و رخاوت حاصل شد روزها و ماهها بسر آمد و عقار و ضیاع در دست مالک سال گذشته باقی ماند در این شهر هفتاد حکومت مختلفه مرتّب بود و حال روز بروز قلّت یافته بیست و پنج حکومت یادگار ماند روزی دویست احکام متضادّه و فتاوای متباینه از یک مصدر ظاهر و حال تجاوز از پنجاه نمینماید جمع غفیری از عباد الله بجهت محاکمه سرگردان و حال در مأمن راحت مستریح و در امان یک روز مدّعی مغلوب و مدّعی ‌علیه غالب و روز دیگر مدّعی غالب و مدّعی‌ علیه مغلوب حال این مسلک مستقیم نیز متروک شد این چه دیانت کفریّه است و این چه ضلالت شرکیّه واویلا واشریعتا وادینا وامصیبتا ای برادران مؤمنین زمان زمان آخر است و روز قیامت نزدیک

باری باینگونه کلمات تخدیش اذهان بیچارگان اهالی و تشویش قلوب درماندگان مساکینی میشود که از حقایق امور و اساس این اقوال خبر ندارند و نمیدانند که صدهزار اغراض نفسانیّه در تحت نقاب اقوال تعصّبیّهٔ بعضی مستور لهذا گمان میکنند که قائل را غیرت دینیّه و خشیة الله بر آن داشته و حال آنکه قائل چون در آبادی عموم خرابی خصوصی خود را می‌بیند فریاد کند و در بینائی دیگران کوری خود را مشاهده مینماید ناله و فغان آغاز کند لکن دیدۀ بصیرت لازم که ادراک کند اگر این قلوب مظهر خشیة ‌الله بود البتّه رایحۀ طیّبه‌اش چون مشک جان عالم را معطّر مینمود هیچ امری در عالم بمجرّد قول تصدیق نشود

ورنه این جغدان دغل افروختند

بانگ بازان سفید آموختند

بانگ هدهد گر بیاموزد قطا

راز هدهد کو و پیغام سبا

و علمای ربّانی که از کتاب وحی الهی استنباط معانی و معارف و حکم نامتناهی نموده‌اند و قلب منیرشان مهبط الهام غیبی ربّانی است البتّه تفوّق ملّت بیضای حقّ را بر جمیع ملل در کلّ مراتب بکمال جدّ و جهد طالب و در تشبّث وسایل ما به التّرقّی بمنتهای همّت ساعی و مجاهد و اگر نفسی از این مقاصد خیریّه غافل البتّه مقبول درگاه احدیّت نبوده بلکه در کمال نقص بهیئت تامّه ظاهر و در منتهای فقر بکلمۀ غنا ناطق

گر ضریری لمتر است و تیزخشم

گوشت پاره‌اش دان که او را نیست چشم

از مقلّد تا محقّق فرقهاست

کین چه داود است وآن دیگر صداست

علم و دانش و پاکی و زهد و ورع و آزادگی بهیئت و لباس نبوده و نیست در زمان سیاحت کلمۀ مبارکه‌ئی از شخص بزرگواری استماع نمودم که تا بحال شیرینی آن کلمه از کامم نرفته و آن اینست نه هر عمّامه‌ئی دلیل زهد و علم است و نه هر کلاهی علّت جهل و فسق ای بسا کلاه که علم علم برافراخت و ای بسا عمّامه که حکم شرع برانداخت

و کلمۀ ثالث از این کلمات مقدّسه کلمۀ مخالفاً لهواه وارد چه ‌قدر این عبارت شامل معانی جلیله است از جوامع الکلم و عبارات سهل ممتنع است اسّ اساس اخلاق ممدوحۀ انسانیّت است و فی‌الحقیقه این کلمه شمع عالم و بنیان اعظم اخلاق روحانیّۀ نورانیّۀ بنی‌آدم است معدّل کلّ اخلاق و سبب اعتدال حقیقی تمام شیم مرضیّۀ انسانی است

چه که هوای نفس آتشی است که صدهزار خرمن وجود حکمای دانشمند را سوخته و دریای علوم و فنونشان این نار مشتعله را مخمود ننموده و چه بسیار واقع که نفسی بجمیع صفات حسنۀ انسانیّه آراسته و بزیور عرفان پیراسته لکن اتّباع هوی شیم مرضیّۀ آن شخص را از هیئت اعتدال خارج نموده در حیّز افراط انداخت نیّت خالصه را بنیّت فاسده تبدیل نمود و هم‌چنین اخلاق در مواضع لایقه ظاهر نگشت بلکه بقوّت هوی و هوس از مسلک مستقیم نافع منحرف بمنهج غیر صحیح مضرّ متحوّل گشت اخلاق حسنه عندالله و عند مقرّبین درگاهش و نزد اولی الألباب مقبول و ممدوحترین امور لکن بشرط آنکه مرکز سنوحش عقل و دانش و نقطۀ استنادش اعتدال حقیقی باشد و اگر حقایق این امور کما هو حقّه بیان گردد کار بتطویل انجامد و موضوع و محمول از میان رود

باری در این بحر هایل هوی کلّ طوایف اروپ با این‌همه تمدّن و صیتها هالک و مستغرق و از این جهت کلّ قضایای تمدنیّه‌شان ساقط النّتیجه است بعضی از این کلمه تعجّب ننمایند و استیحاش نفرمایند چون ‌که مقصد اصلی و مطلب کلّی از بسط قوانین اعظم و وضع اصول و اساس اقوم جمیع شئون تمدّن سعادت بشریّه است و سعادت بشریّه در تقرّب درگاه کبریا و راحت و آسایش اعلی و ادنی از افراد هیئت عمومیّه است و وسایل عظیمۀ این دو مقصد اخلاق حسنۀ انسانیّت است

و تمدّن صوری بی تمدّن اخلاق حکم اضغاث احلام داشته و صفای ظاهر بی کمال باطن کسراب بقیعة یحسبه الظّمآن مآء انگاشته گردد زیرا نتیجه‌ئی که رضایت باری و راحت و آسایش عمومیست از تمدّن ظاهر صوری بتمامه حاصل نشود

و اهالی اروپ در درجات عالیۀ تمدّن اخلاق ترقّی ننموده‌اند چنانچه از افکار و اطوار عمومیّۀ ملل اروپ واضح و آشکار است مثلاً ملاحظه نمائید که الیوم اعظم آمال دول و ملل اروپ تغلّب و اضمحلال یکد‌یگر است و در کمال کره باطن باظهار منتها درجۀ الفت و محبّت و اتحّاد مشغول

و قضیّۀ مشهورۀ پادشاه آشتی و آسایش‌پرور در تدارکات مهمّات حربیّه و ازدیاد قوّۀ عسکریّه بیشتر از ملوک جنگ‌آور بذل جهد بلیغ مینمایند چه که صلح و آشتی من‌دون قوّهٔ شدیده میسّر نگردد در ظاهر بهانه نموده لیلاً و نهاراً جمیعاً باعظم جدّ و جهد در تدارکات حربیّه میکوشند و اهالی مسکین آنچه بعرق جبین پیدا کرده اکثرش را باید انفاق این راه کنند و چه ‌قدر آلاف از نفوس که صنایع نافعه را ترک نموده شب و روز بکمال همّت در ایجاد آلت مضرّۀ جدیده‌ئی که بیشتر از پیشتر سبب سفک دماء ابناء جنس است مشغولند

و هر روز آلت حرّاقۀ جدیده‌ئی احداث و ایجاد میکنند و دول مجبور بر این گردند که آلات حربیّهٔ قدیم را ترک نموده در تدارک آلات جدیده کوشند چه که آلات حربیّۀ قدیم با آلات حربیّۀ جدید مقاومت ننماید چنانچه در این ایّام که سنۀ هزار و دویست و نود و دو هجریست در ممالک المان صنعت تفنگ جدیدی و در ممالک نمچه ایجاد توپ نحاسی تازه‌ئی نموده‌اند که از تفنگ هنری مارتی و توپ کروپ آتشبارتر و در هدم بنیان انسانی شدیدتر و سریع التّأثیرتر است و این مصارف باهظه را باید که رعایای فلک‌زده تحمّل نمایند

حال انصاف دهید که این تمدّن صوری بدون تمدّن حقیقی اخلاقی سبب آسایش و راحت عمومی و وسیلۀ اجتلاب مرضات الهیست و یا خود مخرّب بنیان انسانیّت و مدمّر ارکان آسایش و سعادت است

در سنۀ هزار و هشتصد و هفتاد میلادی که محاربۀ بین المان و فرنسا واقع شد از قرار مشهور ششصدهزار نفس در میدان مهاجمه و مدافعه مأیوس و مقهور کشته گشتند چه بسیار بنیان خاندانها که از اساس منهدم شد و چه بسیار مدن در شام در منتهای معموریّت بود و بامداد عالیها سافلها گشت چه ‌قدر از اولاد صغار که یتیم و بی‌پرستار ماندند و چه قدر پدران و مادران سالخورده ثمرۀ زندگانیشان جوانان نورسیده را در خاک و خون غلطان و مرده دیدند و چه ‌قدر نساء که بی‌ رجال و دستگیر ماندند

و هم‌چنین کیفیّات احراق کتابخانه‌ها و بعض ابنیۀ جسیمۀ فرنسا و آتش ‌زدن دارالشّفای عسکریّه با جمیع عساکر مجروحۀ مریضه و وقایع مؤلمه و حرکات موحشۀ طایفۀ کومون و حوادث مدهشۀ اختلاف و تخرّب جمعیّات متضادّۀ متقاتله در پاریس و منازعه و عدوان مابین رؤسای دینیّهٔ کاتولیک و حکومت المان و ظهور فتنه‌ها و فسادها و تدمیر بلاد و اوطان و خون‌ریزی میان حزبین جمهوریّت و دون کارلوس در اسپانیا

خلاصه از اینگونه‌‌‌‌‌ وقایع که دلالت بر عدم تمدّن اخلاق طوایف اروپ مینماید بسیار و این عبد چون هتک جهتی را مقصود نداشته لهذا بچند کلمه اختصار نمود حال واضح است که شخص عاقل بصیر و عارف خبیر تصدیق اینگونه امور ننماید آیا طوایف و قبایلی که مغایر شیم حسنۀ عالم انسانی اینگونه امور موحشه در مابینشان جاری است چگونه سزاوار است که ادّعای تمدّن حقیقی کامل تامّ نمایند علی‌الخصوص که نتیجه‌ئی از این امور مأمول نه الّا تغلّب و تسلّط موقّت حالی و چون این نتیجه باقی و پایدار نه لهذا نزد اولی ‌الألباب تقیّد و اهتمام را سزاوار نیست

در قرون سالفه مراراً و کراراً حکومت المان غالب بر فرنسا گشت و هم‌چنین سلطنت فرنسا دفعات عدیده بر اقلیم المان حکمرانی نمود حال جایز که ششصدهزار نفوس مسکین از بندگان پروردگار فدای این نتایج و منافع موقّتۀ صوریّه گردد لا والله بلکه اطفال نیز ادراک مضرّت اینگونه‌ امور نمایند ولکن متابعت هوی صدهزار حجاب از دل بر دیده افکند و بصر و بصیرت هر دو نابینا گردد

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

صد حجاب از دل بسوی دیده شد

بلی تمدّن حقیقی وقتی در قطب عالم علم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلندهمّت چون آفتاب رخشندۀ عالم غیرت و حمیّت بجهت خیریّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأیی راسخ قدم پیش نهاده مسئلۀ صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و بجمیع وسایل و وسایط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهدۀ قویّه و میثاق و شروط محکمۀ ثابته تاٴسیس نمایند و اعلان نموده باتّفاق عموم هیئت بشریّه مؤکّد فرمایند این امر اتمّ اقوم را که فی‌الحقیقه سبب آسایش آفرینش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جمیع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای این عهد اعظم باشد و در این معاهدۀ عمومیّه تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضیع روش و حرکت هر حکومتی شود و جمیع معاهدات و مناسبات دولیّه و روابط و ضوابط مابین هیئت حکومتیّۀ بشریّه مقرّر و معیّن گردد و کذلک قوّۀ حربیّۀ هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود چه اگر تدارکات محاربه و قوای عسکریّۀ دولتی ازدیاد یابد سبب توهّم دول سایره گردد باری اصل مبنای این عهد قویم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول من‌بعد شرطی از شروط را فسخ نماید کلّ دول عالم بر اضمحلال او قیام نمایند بلکه هیئت بشریّه بکمال قوّت بر تدمیر آن حکومت برخیزد اگر جسم مریض عالم باین داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده بشفای باقی دائمی فایز گردد

ملاحظه فرمائید که اگر چنین نعمتی میسّر شود هیچ سلطنت و حکومتی محتاج تهیّأ و تدارکات مهمّات جنگ و حرب نباشد و مضطرّ باصطناع آلات حربیّۀ جدیده بجهت مقهوریّت نوع انسان نگردد بلکه بعسکر قلیلی که سبب تأمین مملکت و تاٴدیب اهل فساد و شقاوت و منع فتن داخلیّه است محتاج و بس از این جهت اوّلاً بندگان الهی عموم اهالی از تحمّل اثقال مصارف باهظۀ حربیّۀ دول راحت و مستریح شوند ثانیاً نفوس کثیره اوقات خود را دائماً در اصطناع آلات مضرّه که شواهد درّندگی و خونخواری و منافی موهبت کلّیّۀ عالم انسانی است صرف ننمایند بلکه در آنچه سبب آسایش و حیات و زندگی جهانیان است کوشیده سبب فلاح و نجاح نوع بشر گردند و عموم دول عالم بکمال عزّت بر سریر تاجداری مستقرّ و کافّۀ قبایل و امم در مهد آسایش و راحت آرمیده و مستریح شوند

و بعضی اشخاص که از همم کلّیّۀ عالم انسان بی‌خبرند این امر را بسیار مشکل بلکه محال و ممتنع شمرند نچنان است بلکه از فضل پروردگار و عنایات مقرّبین درگاه آفرید‌گار و همّت بیهمتای نفوس کاملۀ ماهره و افکار و آراء فراید زمانه هیچ امری در وجود ممتنع و محال نبوده و نیست همّت همّت غیرت غیرت لازم است چه بسیار امور که در ازمنۀ سابقه از مقولۀ ممتنعات شمرده میشد که ابداً عقول تصوّر وقوع آن را نمینمود حال ملاحظه مینمائیم که بسیار سهل و آسان گشته و این امر اعظم اقوم که فی‌الحقیقه آفتاب انور جهان مدنیّت و سبب فوز و فلاح و راحت و نجاح کل است از چه جهت ممتنع و محال فرض شود و لابدّ بر اینست که عاقبت شاهد این سعادت در انجمن عالم جلوه‌گر گردد

چه که آلات و ادوات حربیّه بر این منوال بدرجه‌ئی رسد که حرب بدرجۀ ما لا یطاق هیئت بشریّه واصل گردد

از این تفاصیل مشروحهٔ گذشته مبرهن است که شرف و بزرگواری انسان بخونخوارگی و تیزچنگی و تدمیر مداین و ممالک اجنبی و تتبیر و اهلاک جیوش و اهالی نبوده بلکه سبب بلنداختری و جوان‌بختی صیت عدالت‌پروری و دلجوئی عموم رعایا از اعالی و ادانی و تعمیر ممالک و مدن و قرا و حوالی و نواحی و ترفیه و ترویح بندگان الهی و وضع اسّ اساس اصول ترقّی و توسیع حال جمهور و تزیید ثروت و غنای عمومی است

ملاحظه فرمائید که در امکان چه بسیار ملوک جهان‌گیر بر سریر کشورستانی مستقرّ گشتند از آن جمله هلاکو خان و امیر تیمور گورکان که فی‌الحقیقه قطعۀ عظیمۀ آسیا را در قبضۀ تصرّف آوردند و اسکندر رومی و ناپلیون اوّل که دست تطاول را بر سه قطعه از قطعات خمسۀ عالم گشودند آیا چه ثمره‌ئی از این فتوحات جسیمه مترتّب شد مملکتی معمور گشت و یا خود سعادتی منظور آمد سبب استقرار سلطنت شد و یا باعث انقراض حکومت از آن خاندان گردید هلاکوی چنگیز جنگ‌انگیز از جهان‌گیریش ثمره‌ئی مشهود نشد جز آنکه قطعۀ آسیا از نایرهٔ حروبات شدیده چون تلّ خاکستر گشت و امیر تیمور از کشورستانی بغیر از تشتّت جمعیّت عالم و تخریب بنیان بنی‌آدم نتیجه‌ئی حاصل نکرد و اسکندر رومی از فتوحات عظیمه‌اش جز سقوط پسرش از سریر تاجداری و تغلّب فلسقوس و بطلمیوس بر کلّ ممالکش فایده‌ئی مشاهده نشد و ناپلیون اوّل از ظفر بر ملوک اروپ الّا تخریب ممالک معموره و تدمیر نفوس عامّه و استیلای تزلزل و اضطراب شدید در قطعۀ اروپ و اسیری نفس خود در انجام ایّام فوایدی نیافت این آثار ملوک جهان‌گیر

ولکن قدری در فضایل و خصایل حمیده و عظمت و بزرگواری ‌شأن شهریار عادل انوشیروان باذل تاٴمّل نمائید که آن سرور دادپرور در زمانی بر سریر جهانبانی مستقرّ شد که بنیان قویّ الأرکان سلطنت ایران را از هر جهت خلل و فتور طاری شده بود بعقل خداداد تأسیس عدل و داد نموده بنیان ظلم و بیدادی را قلع و قمع و هیئت پریشان ایران را در ظلّ جناح سلطنتش جمع فرمود در مدّتی قلیله‌ ممالک پژمردۀ ویران ایران بپرتو حیات‌بخش توجّهاتش زنده و برازنده‌ترین ممالک معمورۀ مسکونه گشت قوای متحلّلۀ حکومت را تکرار اعاده و مزداد و صیت عدل و انصافش آفاق اقالیم سبعه را احاطه نمود جمهور اهالی از حضیض ذلّت و فلاکت باوج عزّت و سعادت صعود نمودند با وجود آنکه از ملّت مجوس بود صدر آفرینش شمس حقیقت آسمان نبوّت بکلام مبارک انّی ولدت فی زمن ملک عادل ناطق گشتند و اظهار مسرّت از ولادت در زمان حکومت او فرمودند حال آن بزرگوار آیا بسیر مرضیّه باین مقام بلند اعلی فایز گشت یا خود بجهان‌گیری و خون‌ریزی ملاحظه فرمائید که در قطب ابداع بچه شأنی مفتخر و متباهی گشت که آوازۀ بزرگواریش در جهان فانی جاوید و باقی ماند و بحیات ابدیّه موفّق گردید و اگر ببیان زندگی دائمی بزرگواران بپردازیم کار این مختصر بمطوّل انجامد و چون واضح و مبرهن نیست که از قرائت این کتاب تأثیر فواید کلّیّه در افکار عمومی اهالی ایران حاصل گردد لهذا اختصار نمائیم و بعضی مسائل را که قریب عقول ناس است ذکر کنیم ولکن اگر از این مختصر نتایج حسنه‌ مشهود گردد ان شآء الله تعالی من‌بعد باسّ اساس حکم الهیّه در عوالم ملکیّه پرداخته بعضی کتب مفیدۀ مفصّله تحریر گردد

باری در عالم وجود سطوت قاهرۀ جنود عدل را قوای اعظم عالم مقابلی نکند و بنیان مرصوص حصون حصینه مقاومت ننماید چه که فتوحات این سیف قاطع را کلّ برایا طوعاً و رضآءً مغلوب گردند و ویرانهای عالم از هجوم این جنود باعلی درجۀ معموریّت و آبادی سرافراز شود دو رایت اعظم است که بر افسر هر جهانبانی سایه افکند بمثابۀ نیّر اعظم انوار ساطعۀ حکومتش بکمال سهولت در ارکان عالم نفوذ کند رایت اوّلیّه عقل و رایت ثانیه عدل این دو قوّۀ عظیمه را جبال آهنین مقاومت نتواند و سدّ سکندری را متانت نماند و این واضح و بدیهیست که حیات این عالم فانی چون نسایم صبحگاهی بی‌ثبات و در مرور در این صورت خوشا بزرگواری که در سبیل رضایت باری صیت ممدوحه‌ و ذکر خیری یادگار گذارد

چو آهنگ رفتن کند جان پاک

چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

بلی جهان‌گشائی و کشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی اوقات جنگ بنیان اعظم صلح است و تدمیر سبب تعمیر مثلًا شهریار بزرگواری اگر در مقابل عدوی باغی طاغی صفّ جنگ بیاراید و یا آنکه بجهت جمع شمل هیئت و ممالک مشتّتۀ پراکنده سمند همّت را در میدان جلادت و شجاعت برانگیزد خلاصه محاربه‌اش مبنی بر نوایای صالحه باشد فی‌الحقیقه این قهر عین لطف و این ظلم جوهر عدل و این جنگ بنیان آشتی است الیوم شایستۀ ملوک مقتدر تاٴسیس صلح عمومی است زیرا فی‌الحقیقه آزادی جهانیان است

کلمۀ رابعۀ آن روایت باهر الهدایة مطیعاً لأمر مولاه است این معلوم و مبرهن است که اعظم منقبت عالم انسانی اطاعت پروردگار است و شرف و عزّتش در متابعت اوامر و نواهی خداوند یکتا نورانیّت امکان بدیانت است و ترقّی و فوز و سعادت خلق در متابعت احکام کتب مقدّسۀ الهیّه فی‌الجمله ملاحظه شود مشهود گردد که در عالم وجود ظاهراً و باطناً اعظم اساس متین رصین و اکبر بنیان قویم رزین که محیط بر آفرینش و کافل کمالات معنویّه و صوریّه و ضابط سعادت و مدنیّت هیئت عمومیّهٔ بشریّه است دیانت است

اگرچه بعضی سبک‌مغزان که تعمّق و تدبّر در اسّ اساس ادیان الهیّه ننموده‌اند و روش بعضی مدّعیان کاذبۀ تدیّن را میزان قرار داده کل را بآن قیاس نمایند از این جهت ادیان را مانع ترقّی عموم انگاشته‌اند بلکه مؤسّس نزاع و جدال و مسبّب بغض و عداوت کلّیّه بین اقوام بشریّه شمرده‌اند و این‌قدر ملاحظه ننموده‌اند که اساس ادیان الهی را از اعمال مدّعیان دیانت ادراک نتوان نمود چه که هر امر خیری که در ابداع شبه آن متصوّر نه قابل سوء استعمال است مثلاً اگر سراج نورانی در دست جهلای صبیان و نابینایان افتد خانه نیفروزد و ظلمت مستولیه زائل نگردد بلکه خانه و خود را هر دو بسوزاند در این صورت میتوان گفت سراج مذموم است لا والله سراج هادی سبیل و نوردهندۀ شخص بصیر است لکن ضریر را آفتی است عظیم

از جملۀ منکران دیانت شخصی بوده ولتر نام از اهل فرانسه و کتب عدیده در ردّ ادیان تصنیف نموده که مضامینش سزاوار ملعبۀ صبیان بی‌خردان است این شخص حرکات و سکنات پاپ را که رئیس مذهب کاتولیک است و فتن و فساد رؤسای روحانیّۀ ملّت مسیحیّه را میزان قرار داده بر روح ‌الله زبان اعتراض گشوده و بعقل سقیم ملتفت معانی حقیقیّهٔ کتب مقدّسۀ الهیّه نگشته بر بعضی مضامین کتب منزلۀ سماویّه محذورات و مشکلات بیان کرده و ننزّل من القرآن ما هو شفآء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظّالمین الّا خساراً

خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی

بهر محجوبان مثال معنوی

که ز قرآن گر نبیند غیر قال

این عجب نبود ز اصحاب ضلال

کز شعاع آفتاب پر ز نور

غیر گرمی می‌نیابد چشم کور

یضلّ به کثیراً و یهدی به کثیراً و ما یضلّ به الّا الفاسقین

این معلوم و واضح است که اعظم وسایط فوز و فلاح عباد و اکبر وسایل تمدّن و نجاح من فی البلاد محبّت و الفت و اتّحاد کلّی بین افراد نوع انسانی است و هیچ امری در عالم بدون اتّحاد و اتّفاق متصوّر و میسّر نگردد و در عالم اکمل وسایل الفت و اتّحاد دیانت حقیقیّۀ الهیّه است لو انفقت ما فی الأرض جمیعاً ما الّفت بین قلوبهم ولکنّ الله الّف بینهم

چنانچه در بعثت انبیای الهی قوّۀ اتّحاد حقیقی باطنی و ظاهری قبایل و طوایف متضادّۀ متقاتله را در ظلّ کلمۀ واحده جمع نموده صدهزار جان حکم جان واحد یافته و هزاران نفوس بهیئت شخص یگانه مجسّم گشته

بر مثال موجها اعدادشان

در عدد آورده باشد بادشان

چون که حقّ رشّ علیهم نوره

مفترق هرگز نگردد نور او

جان گرگان و سگان از هم جداست

متّحد جانهای شیران خداست

تفاصیل واقعهٔ در زمان بعثت انبیای سلف علیهم السّلام و اطوار و احوال و آثارشان کما هو حقّه در تواریخ معتبره مفصّلاً مذکور نه بلکه در آیات قرآنیّه و احادیث و توریة مجمل ذکر شده لکن چون از زمان حضرت موسی تا بحال جمیع امور در قرآن عظیم و احادیث صحیحه و توریة و تواریخ معتبره مندرج لهذا مختصراً بیان میشود تا ببراهین متقنه نزد کل معلوم و واضح گردد که در عالم وجود آیا دیانت اسّ اصول اصلیّۀ انسانیّت و مدنیّتست و یا خود چنانچه ولتر و امثال او گمان برده‌اند مخرّب بنیان ترقّی و راحت و آسایش جمعیّت بشریّه است

و از این جهت که مجال انکار بجهت طایفه‌ئی از طوایف عالم باقی نماند بقسمی بیان میشود که مطابق تواریخ صحیحۀ عموم ملل و مصدّق کلّ اهل عالم است

در زمانی که بنی‌اسرائیل در مملکت مصر از توالد و تناسل تکثّر نموده در جمیع ممالک مصر منتشر گشتند پادشاهان قبطیان فراعنۀ مصر بر اعزاز و قوّت قوم خود قبطی و اذلال و حقارت سبطی که غریب میشمردند برخاستند و مدّتی مدید بنی‌اسرائیل مختلف و متفرّق شده در تحت ایادی ظلم و جور قبطیان اسیر و در اعین کلّ ناس سفیل و حقیر بودند بقسمی که حقیرترین قبطی اذیّت و جفا بر عزیزترین سبطی مینمود تا آنکه اسارت و ذلّت و مظلومیّت بدرجۀ نهایت رسید شب و روز بنی‌اسرائیل نه از جان در امان و نه اطفال و عیالشان را از بیدادی عوانان فرعون ملجأ و پناهی نمایان طعامشان از فرط مصائب و آلام قطعات دل پرخون و شرابشان سرشک مثابۀ جیحون بنی‌اسرائیل در این حال پرملال ناگه جمال موسوی اشعّۀ نار احدیّه را از شطر وادی ایمن بقعۀ مبارکه مشاهده فرمودند و ندای جان‌فزای الهی را از نار موقدۀ ربّانیّه در شجرۀ لاشرقیّه و لاغربیّه استماع نمودند و بنبوّت کلّیّه مبعوث گشتند و چون سراج هدایت در انجمن سبطیان برافروختند و بنور هدی آن گمگشتگان ظلمات جهل را بر سبیل مستقیم علم و کمال دلالت فرمودند و فرق مختلفۀ اسباط اسرائیلیان را در ظلّ کلمۀ واحدۀ جامعۀ توحید جمع فرموده علم اتّحاد کامل را بر اتلال اتّفاق و یگانگی برافراختند و در مدّت قلیله آن نفوس جاهله بتربیت الهیّه تربیت گشته از بیگانگی به یگانگی حقّ گرویدند و از حقارت و ذلّت و مسکنت و اسارت و جهالت خلاص شده بمنتها درجۀ عزّت و سعادت فایز گشتند بعد از مملکت مصر رحلت نموده توجّه بموطن اوّل اسرائیل کرده بارض کنعان و فلسطین وارد و در بدایت سواحل نهر اردن و اریحا را فتح نموده در آن بلاد ساکن و بالأخره جمیع بلاد مجاوره را از فینیکه و ادوم و عامون خلاصه در زمان یوشع ممالک سی و یک حکومت در تحت تصرّف بنی‌اسرائیل آمد و این طایفه در جمیع شئون و صفات و فضایل انسانیّه از علم و معرفت و ثبات و همّت و جلادت و شجاعت و عزّت و سخاوت بر کلّ قبایل و ملل عالم تفوّق نمودند یک شخص اسرائیلی در آن عصر اگر بین مجمعی داخل میشد بجمیع شیم مرضیّه ممتاز بود حتّی قبایل سایره در مدح نفسی اگر زبان میگشودند نسبت اسرائیلی میدادند

و در تواریخ متعدّده مذکور که فلاسفۀ یونان مثل فیثاغورث اکثر مسائل حکمت الهیّه و طبیعیّه را از تلامذۀ حضرت سلیمان اقتباس نمود و سقراط بسیاحت شتافته با بعضی از اجلّۀ علمای ربّانی اسرائیلی ملاقات نموده در مراجعت به یونان بنیان اعتقاد وحدانیّت الهیّه و بقای ارواح انسانیّه بعد از خلع لباس اجسام عنصریّه را تاٴسیس نمود عاقبت جهلۀ یونان بر آن واقف اسرار حکمت اعتراض نموده بر قتلش قیام نمودند و پادشاه یونان را اهالی مجبور ساخته در مجلس سقراط را پیالۀ سمّ بچشانیدند

باری مختصر اینکه بعد از آنکه ملّت اسرائیلیّه در جمیع مراتب تمدّن ترقّی نمود و بمنتها درجۀ سعادت فایز گشت قلیلاً قلیلاً اسّ اساس دیانت و شریعت موسویّه را فراموش نموده بعادات رسمیّه و اطوار غیر مرضیّه مشغول شد در زمان رحبعام پسر حضرت سلیمان در بنی‌اسرائیل اختلاف عظیمی واقع شد و یاربعام که از افراد اسرائیلیان بود سر سلطنت برداشت و عبادت اصنام را بنا گذاشت چند قرن محاربه بین رحبعام و یاربعام و سلاله‌شان واقع گشت و قبایل یهود مختلف و متفرّق شدند بالاختصار از اینکه معنی شریعة الله را فراموش نموده بتعصّبات جاهلیّه و خصایل غیر مرضیّهٔ بغی و طغیان متّصف شدند و علماشان لوازم حقیقت انسانیّۀ مندرجۀ در کتاب مقدّس را نسیاً منسیّاً انگاشته در فکر منافع ذاتیّۀ خود افتادند و ملّت را بمنتها درجۀ غفلت و جهالت مبتلا کردند از ثمرۀ اعمالشان آن عزّت پایدار بمنتها درجۀ ذلّت مبدّل گشت و ملوک فرس و یونان و رومان مسلّط بر ایشان گشته رایت استقلالشان سرنگون شد جهالت و نادانی و نکبت و خودپرستی رؤسای دینیّه و احبارشان مجسّم گشته بصورت‌ بختنصر ملک بابل مبعوث شده بکّلی بنیان اسرائیلیان را برانداخت بعد از قتل عام و غارت و هدم بیوت و قلع اشجار آنچه از بقیّة ‌السّیوف باقی ماند اسیر کرده به بابل برد بعد از هفتاد سنه اولاد اسرا مرخّص شده مراجعت به بیت‌المقدّس نمودند حزقیا و عزیر علیهما السّلام مجدّداً تاٴسیس اساس کتاب مقدّس را نمودند یوماً فیوماً ملّت اسرائیلیّه ترقّی نموده صبح نورانی اعصار اوّلیّه لایح گشت بعد از مدّتی قلیل باز اختلافات عظیمه در اطوار و افکارشان واقع همم علمای یهود متوجّه اغراض نفسانیّه گشت و اصلاحات جاریۀ زمان عزیر علیه السّلام بروش و احوال فاسده تبدیل شد کار بجائی انجامید که عساکر ملوک و جمهوریّت رومان مراراً و کراراً ممالک اسرائیلیان را فتح نمودند بالأخره طیطوس قهرمان که سردار رومان بود بلاد متوطّنۀ یهود را با خاک یکسان نمود بقسمی که جمیع رجال را قتل و نساء و اولاد را اسیر و بیوت را هدم و اشجار را قطع و کتب را حرق و اموال را نهب و بیت‌المقدّس را چون تلّ خاکستر نمود و بعد از این مصیبت کبری ستارۀ حکومت ‌اسرائیلیان در مغرب نیستی متواری شد و تا بحال بر این منوال این ملّت مضمحل گشته در اطراف عالم پراکنده‌اند‌ و ضربت علیهم الذّلّة و المسکنة و این مصیبتین اعظمین بختنصر و طیطوس در قرآن مجید مذکور و قضینا الی بنی‌اسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فی الأرض مرّتین و لتعلنّ علوّاً کبیراً فاذا جآء وعد اولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً تا آنکه میفرماید فاذا جآء وعد الآخرة لیسوؤوا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه اوّل مرّة و لیتبّروا ما علواً تتبیراً

باری مقصود اینکه ملاحظه شود که دیانت حقیقیّه چگونه سبب تمدّن و عزّت و سعادت و علوّ منزلت و معارف و ترقّی طوایف ذلیلۀ اسیرۀ حقیرۀ جاهله میشود و چون بدست علماء جاهل متعصّب افتد از سوء استعمال چنین نورانیّت عظمی بظلمت دهما تبدیل میشود

و چون دفعۀ ثانیه علائم و آثار تشتّت و ذلّت و نیستی و مقهوریّت طایفۀ اسرائیلیان نمودار شد نفحات طیّبۀ قدسیّۀ روح ‌الله بر شواطی نهر اردن و خطّۀ جلیل ساطع گشت و ابر رحمت برخاست و بر آن دیار امطار روحانیّت کبری مبذول داشت و از رشحات و طفحات بحر اعظم برّیّۀ قدس بریاحین معرفة‌ الله معطّر گردید و جوامع الحان جلیل انجیل بمسامع اهل صوامع ملکوت درآمد و بنفس مسیحائی نفوس میّته سر از قبر غفلت و جهالت برداشته بحیات ابدیّه فایز گشتند در مدّت سه سال آن نیّر اوج کمال در دشت و صحرای اورشلیم و فلسطین حرکت نموده کل را بصبح هدایت دلالت میفرمودند و باخلاق روحانیّه و صفات مرضیّه تربیت مینمودند و اگر ملّت اسرائیلیّه بآن جمال نورانی اقبال نموده کمر خدمت بر اطاعت می‌بستند بروایح جان‌بخش روح‌ الله بروحی تازه و فتوحی بی‌اندازه مؤیّد می‌گشتند

ولکن چه فایده که کل اعراض نمودند و بر اذیّت آن معدن علم لدنّی و مهبط وحی الهی برخاستند الّا معدودی قلیل که متوجّهاً الی الله از شئون ظلمانیّۀ امکان مقدّس شده قصد معارج لامکان نمودند خلاصه جمیع بلیّات شدیده بر آن مشرق الطاف الهیّه وارد بقسمی که اقامت و استقرار در قریه‌ئی ممکن نبود با وجود این علم هدایت کبری مرتفع و اساس تمدّن اخلاق انسانیّه که اصول مدنیّت جامعه است مؤسّس گشت

در فصل پنجم آیۀ سی و هفتم از انجیل متّی نصیحتی میفرماید که ترجمه‌اش اینست در بدی و شرور و اذیّت مقابلهٔ بالمثل ننمائید اگر نفسی بر طرف ایمن روی تو طپانچه‌ئی‌ زند طرف ایسر را برگردان و هم‌چنین در آیۀ چهل و سوّم میفرماید شنیده‌اید که گفته شده است قریب خود را دوست دار و دشمنت را بعداوت بیازار و امّا من چنین میگویم دشمنانتان را دوست دارید و ذکر خیر کنید بدگویان خود را و مبغضانتان را احسان نمائید و نفوسی که شما را اذیّت و طرد مینمایند ایشان را دعا نمائید تا بمنزلۀ فرزند پروردگار آسمانی باشید چه که آفتاب او بر گنه‌کار و نیکوکار هر دو مشرق و ابر رحمت او بر ستمکار و ابرار هر دو ممطر زیرا اگر دوستان خود را دوست دارید چه اجر و مزیّتی از برای شما است آیا ماٴمورین اخذ اعشار اغلال چنین نمینمایند

و تعلیمات آن مطلع حکمت الهیّه از این قبیل بسیار فی‌الحقیقه نفوسی که باین صفات مقدّسه متّصف گردند جواهر وجود و مطالع تمدّن حقیقی هستند

خلاصه آن حضرت شریعت مقدّسه را بر روحانیّت صرفه و اخلاق حسنه تاٴسیس و نفوس مؤمنه را روش و مسلک خاصّی که جوهر حیات عالم است تعیین فرمودند چنانچه آن مظاهر هدی ولو در ظاهر باعظم نقمت و عقوبت ظالمین مبتلا شدند ولکن فی‌الحقیقه از ظلمات خذلان یهود نجات یافته در صبح ابداع بانوار عزّت سرمدیّه مشرق و لایح گشتند

و آن ملّت جسیمۀ یهود معدوم و مضمحل شدند ولکن این نفوس معدوده چون بظلّ شجرۀ مبارکۀ عیسویّه شتافتند فی‌الحقیقه هیئت عمومیّۀ عالم را تبدیل نمودند در آن زمان جمیع اهالی اقالیم عالم در منتها درجۀ تعصّب و نادانی و حمیّت جاهلیّه و شرک بوحدانیّت الهیّه بودند مدّعی اعتقاد بوحدانیّت جز شرذمۀ قلیلۀ یهود نه و آنان نیز بکلّی مخذول و منکوب و این نفوس مبارکه بترویج امری قیام نمودند که مغایر و مضادّ آراء جمیع هیئت بشریّه بود و کلّ ملوک چهار قطعه از قطعات خمسۀ عالم بر اضمحلال ملّت عیسویّه باتمّ عزم برخاستند مع‌ذلک عاقبت اکثری بجان و دل در ترویج دین الهی شتافتند و کلّ ملل اروپ و بسیاری از طوایف آسیا و افریک و بعضی متمکّنین جزایر بحر محیط در ظلّ کلمۀ توحید جمع شدند

حال ملاحظه نمائید آیا در وجود از هر جهت اساسی اعظم از دیانت خلق شده و یا خود امری محیط بر آفرینش چون ادیان الهی متصوّر گردد و یا امری وسیلۀ محبّت و الفت و اتّحاد و یگانگی تامّ چون ایمان بعزیز علّام بوده و یا خود اساس تربیت عموم در جمیع اخلاق جز شرایع سماویّه مشهود گشته

صفاتی که حکما در منتها درجۀ فلسفه بآن فایز و خصالی که در اعظم درائج کمال بدان متّصف بودند موٴمنین بالله در بدایت تصدیق و ایمان مظهر آن شیم مرضیّۀ انسانیّه میگردیدند ملاحظه کنید نفوسی که سلسبیل هدایت را از ایادی الطاف روح ‌الله نوشیدند و در ظلّ انجیل مستظلّ گشتند بچه درجه‌ از اخلاق واصل گشتند که جالینوس حکیم مشهور با وجود آنکه از ملّت مسیحیّه نبود مع‌ذلک در ستایش مؤمنین بالله در شرح جوامع کتاب افلاطون که در سیاست مدن تصنیف نموده مرقوم است که بعینه ترجمۀ آن این است

جمهور ناس سیاق اقوال برهانیّه را ادراک نتوانند و از این جهت محتاج کلمات رموزیّه از اخبارات ثواب و عقاب در دار آخرتند و دلیل بر ثبوت این مطلب آنکه الیوم مشاهده میکنیم قومی را که مسمّی به نصاری‌اند و بثواب و عقاب آخرت معتقد و مؤمن و از این طایفه افعال حسنه صدور مینماید مثل افعال نفسی که فیلسوف حقیقی است چنانچه جمیع ما عیاناً مشاهده مینمائیم که از موت مخافتی ندارند و از کثرت حرص و اشتیاقشان بعدل و انصاف از متفلسفین حقیقی محسوبند انتهی

کلام جالینوس و مقام فیلسوف در آن زمان و بعقیدۀ جالینوس مقامی بود که اعظم از آن در ابداع تصوّر نمینمود ملاحظه نمائید که قوّۀ نورانیّۀ روحانیّۀ ادیان‌ الهیّه جمهور متدیّنین را بدرجه‌ئی از کمالات فایز میفرماید که مثل جالینوس حکیم با وجود آنکه از افراد آن ملّت نبود چنین شهادت میدهد

و از آثار این اخلاق حسنه اهل انجیل در آن ازمنه و اعصار تشبّث بخیرات و اعمال صالحات نمودند و بیمارستانها و دارالشّفاها و مواضع خیرات تاٴسیس شد چنانچه اوّل شخصی که در ممالک رومان محلّات عمومیّه بجهت معالجۀ مساکین و مجروحین بی‌پرستار بنیان نهاد ملک قسطنطین است و این پادشاه عظیم اوّل ملکی است از ملوک رومان که بر نصرت امر حضرت روح ‌الله قیام فرمود و بکمال همّت در ترویج اساس انجیل جان فدائی نمود و سلطنت رومان را که فی‌الحقیقه عبارت از صرف اعتساف بود در نقطۀ عدل و اعتدال مستقرّ و مرکوز گردانید و اسم مبارکش در فجر تواریخ چون ستارۀ سحری درّی و درخشنده است و صیت بزرگواریش در جهان مدنیّت و شاٴن ورد زبان جمیع فرق مسیحائی

خلاصه از برکت تربیت نفوس مقدّسه‌ئی که بر ترویج تعلیمات انجیلیّه قیام نمودند چه اساس متین اخلاق حسنه در جهان در آن زمان تاٴسیس شد چه بسیار مکاتب و مدارس و بیمارستانها و محلّات و مکتبها بجهت تربیت اولاد ایتام و فقرا تاٴسیس شد و چه بسیار نفوس که منافع ذاتیّۀ خود را ترک نموده ابتغآء لمرضاة الله اوقات عمر را صرف تعلیم و تربیت عموم نمودند

ولکن در زمانی که طلوع صبح نورانی جمال احمدی قریب شد زمام امور جمهور مسیحیّین در دست قسّیسین جاهله افتاد بکلّی آن نسایم رحمانیّه از مهبّ عنایت منقطع شد و احکام انجیل جلیل که اسّ اساس مدنیّت عالم بود از سوء استعمال و حرکت نفوسی که بظاهر آراسته و بباطن کاسته بودند ساقط ‌النّتیجه گشت

چنانچه جمیع مورّخین مشهور از اهالی اروپ در بیان کیفیّت احوال و اطوار و سیاست و تمدّن و معارف و جمیع شئون قرون قدیمه و قرون وسطی و قرون جدیده ذکر نموده‌اند که قرون عشرۀ وسطی که عبارت از بدایت قرن سادس میلاد الی نهایت قرن خامس عشر است ممالک اروپ در منتها درجۀ توحّش و عدم مدنیّت از جمیع شئون بود و باعث اصلی آن آنکه رهابین که باصطلاح اهالی اروپ رؤسای روحانی دینی بودند از عزّت ابدیّۀ اتّباع اوامر مقدّسه و تعلیمات سماویّۀ انجیل غافل گشته با ارکان حکومت دنیوی آن زمان که در کمال ظلم و طغیان بودند اتّفاق نموده و از عزّت پایدار چشم پوشیده در منافع موقّتۀ فانیه و اغراض نفسانیّۀ یکدیگر کمال سعی و کوشش را مجری میداشتند تا آنکه بالأخره امر بجائی رسید که عموم اهالی در دست این دو فریق اسیر صرف ماندند و این احوال و اطوار سبب هدم اسّ اساس دیانت و انسانیّت و مدنیّت و سعادت اهالی اروپ گشت

و چون روایح طیّبۀ نفحات روحانیّۀ روح ‌الله در آفاق امکان از اعمال و افکار ناشایسته و نیّات غیر لایقۀ رؤسا زائل گشت و ظلمت جهل و نادانی و اخلاق غیر مرضیّه عالم را احاطه نمود فجر امید دمید و موسم ربیع الهی رسید ابر رحمت برخاست و نسایم جان‌بخش از مهبّ عنایت وزید شمس حقیقت از افق حجاز و یثرب در نقطۀ محمّدیّه اشراق فرمود و بر آفاق ممکنات انوار عزّت سرمدیّه مبذول داشت اراضی قابلیّات تبدیل گشت و اشرقت الأرض بنور ربّها تفسیر شد جهان جهانی تازه و جسم میّت امکان بروحی بی‌اندازه فایز گشت بنیان ظلم و جهل منهدم شد و ایوان بلند علم و عدل بلند و متعالی گشت بحر مدنیّت بخروشید و انوار معارف بدرخشید اقوام و طوایف متوحّشهٔ اقلیم حجاز قبل از اشتعال سراج وهّاج نبوّت کبری در زجاجۀ بطحا جاهلترین قبایل و متوحّش‌ترین طوایف عالم بودند و سیر مذمومه و عواید موحشه و خونخواری و اختلاف و معادات آن اقوام در کلّ کتب و صحایف تاریخیّه مذکور حتّی طوایف متمدّنهٔ عالم در آن زمان قبایل اعراب یثرب و بطحا را از نوع بشر نمیشمردند لکن بعد از طلوع نیّر آفاق در آن خطّه و دیار از تربیت آن معدن کمال و مهبط وحی ذی ‌الجلال و فیوضات شریعت مقدّسۀ الهیّه در مدّت قلیله در ظلّ کلمۀ وحدانیّت جمع شده این جمهور اشخاص متوحّشه در جمیع مراتب انسانیّه و کمالات بشریّه چنان ترقّی نمودند که کلّ ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحیّر گشتند طوایف و قبایل و ملل عالم که دائماً اعراب را سخریّه و استهزا مینمودند و جنس بیفصل میشمردند بکمال اشتیاق بموطن و ممالک عرب آمده تحصیل فضایل انسانیّه و اقتباس علوم سیاسیّه و اکتساب معارف و مدنیّت و تعلّم فنون و صنایع مینمودند

آثار تربیت مربّی حقیقی را در امور محسوسه ملاحظه کنید که اشخاصی که از کثرت توحّش و نادانی در زمان جاهلیّه دختران هفت‌سالۀ خود را زنده زیر خاک مینمودند و چنین امری را که از انسان گذشته طبیعت حیوان نیز از آن متنفّر و متبرّی از شدّت جهالت منتها رتبۀ حمیّت و غیرت میشمردند این چنین اشخاص نادان از فیوضات تربیت ظاهرۀ آن بزرگوار بدرجه‌ئی رسیدند که ممالک مصر و سریان و شام و کلدان و عراق و ایران را فتح نموده جمیع مهامّ امور چهار اقلیم عالم را منفرداً اداره نمودند

خلاصه طایفۀ عرب در جمیع فنون و علوم و معارف وحکمت و سیاست و اخلاق و صنایع و بدایع سرور کلّ ملل و اقوام گشتند و فی‌الحقیقه بلوغ چنین طایفۀ متوحّشۀ حقیره در مدّت قلیله بمنتها درجۀ کمالات بشریّه اعظم برهان حقّیّت و نبوّت سرور کائنات است

در اعصار اوّلیّۀ اسلام جمیع طوایف اروپ اکتساب فضایل و معارف مدنیّت را از اسلام و ساکنین ممالک اندلس مینمودند و اگر در کتب تواریخیّه از جمیع دقّت شود مبرهن و واضح گردد که اکثر تمدّن اروپ مقتبس از اسلام است چنانچه جمیع کتب حکما و دانشمندان و علما و فضلای اسلامیّه را قلیلاً قلیلاً در اروپ جمع و بکمال دقّت در مجامع و محافل علوم مطالعه و مذاکره نموده امور مفیده را اجرا نمودند و الآن کتب فضلای اسلام که در ممالک اسلام نابود است در کتابخانه‌های ممالک اروپ نسخ عدیده‌اش موجود و قوانین و اصولی که در کلّ ممالک اروپ جاری است اکثر بلکه کلّیّۀ مسائلش مقتبس از کتب فقهیّه و فتاوای علمای اسلامیّه است و اگر خوف از تطویل نبود مسائل مقتبسه فرداً فرداً سمت تحریر مییافت

مبدأ تمدّن اروپ در قرن سابع هجری واقع و تفصیل این قضیّه آنکه در اواخر قرن خامس هجری پاپ رئیس ملّت مسیحیّه از اینکه مقامات مقدّسۀ نصاری چون بیت‌المقدّس و بیت‌اللّحم و ناصره در تحت حکومت اسلامیّه افتاده ناله و فریاد آغاز نمود و جمهور ملوک و اهالی اروپ را تشویق و تحریص نموده باعتقاد خود بحرب دینی و جهاد دلالت کرد و بقسمی فریاد و حنین و انینش بلند شد که کلّ ممالک اروپ قیام نمودند و ملوک صلیبیّون با عساکر بیشمار از خلیج قسطنطنیّه گذشته توجّه بقطعۀ آسیا نمودند و در آن زمان خلفای علویّه بر دیار مصریّه و بعضی ممالک غرب حکمرانی مینمودند و در اکثر اوقات ملوک سورستان یعنی سلجوقیّهٔ برّیّة الشّام نیز در تحت اطاعت و انقیادشان بودند باری ملوک اروپ با سپاه بیشمار هجوم بر برّیّة‌ الشّام و مصر نمودند و مدّت دویست و سه سال مستمرّاً مابین ملوک برّیّة ‌الشّام و ملوک اروپ محاربه واقع و دائماً از اروپ مدد میرسید هر قلعه‌ئی از قلاع سوریّه را بکرّات و مرّات ملوک فرنگ فتح نمودند و پادشاهان اسلام از دست فرنگ نجات دادند تا آنکه صلاح‌الدّین ملک منصور ایّوبی در سنۀ ششصد و نود و سهٔ هجری بکلّی ملوک و عساکر اروپ را از ممالک و سواحل برّیّة الشّام و مصر اخراج نموده مأیوس و منکوب بممالک اروپ مراجعت نمودند و در این محاربات که بحرب صلیبیّون مشهور کرورها از نفوس تلف شد خلاصه از ابتدای تاریخ چهارصد و نود هجری تا سنهٔ ششصد و نود و سۀ هجری متّصلاً از اروپ ملوک و سرداران و سرآمدان به برّیّة ‌الشّام و مصر تردّد مینمودند و چون عاقبت جمیع مراجعت نمودند در مدّت دویست سال و کسری آنچه از سیاست و مدنیّت و معارف و مدارس و مکاتب و عادات و رسوم مستحسنۀ ممالک اسلامیّه مشاهده کردند بعد المراجعة در اروپ تاٴسیس نمودند مبدأ تمدّن اروپ از آن زمان است