ای اهل ایران تکاسل و تراخی تا کی متبوع و مطاع کلّ آفاق بودید حال چگونه از عزّ قبول بازمانده در زاویۀ خمول خزیدهاید منشأ معارف و مبدأ تمدّن جهانیان بودید اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشتهاید سبب نورانیّت آفاق بودهاید حال چگونه در ظلمات غفلت و کسالت بازماندهاید چشم بصیرت را باز و احتیاجات حالیّۀ خود را ادراک نمائید کمر همّت و غیرت بربندید و در تدارک وسایط معارف و مدنیّت بکوشید آیا سزاوار است که طوایف و قبایل اجانب فضایل و معارف را از آثار اسلاف و اجداد شما اقتباس نمایند و شما که اولاد وارثید محروم بمانید آیا این پسندیده است که همسایگان و مجاوران لیلاً و نهاراً در تشبّث وسایل ترقّی و عزّت و سعادت بجان و دل بکوشند و شما از تعصّب جاهلیّه بمضادّت و منازعت و هوی و هوس خود مشغول گردید و آیا این ممدوح و محمود است که این ذکاء فطری و استعداد طبیعی و فطانت خلقیّه را در کسالت و بطالت صرف و ضایع نمائید باز از مقصد دور افتادیم
باری جمیع هوشمندان و مطّلعین بر حقایق احوال تاریخیّۀ ازمنۀ سالفه از اهالی اروپ که بصدق و انصاف متّصفند مقرّ و معترفند که اساس جمیع شئون تمدّنیّهشان مقتبس از اسلام است چنانچه موٴلّف محقّق مشهور دریبار از اهالی فرانسه که در نزد جمیع موٴلّفین و دانایان اروپ اطّلاع و مهارت و دانائیش مسلّم است در کتاب مسمّی به ترقّی امم در ادبیّات که از تاٴلیفات مشهورۀ اوست در این باب یعنی اکتساب ملل اروپ قوانین مدنیّت و قواعد ترقّی و سعادت را از اسلام شرح مبسوطی بیان نموده و چون بسیار مفصّل است لهذا ترجمه و درجش در این رساله سبب تطویل بلکه خروج از صدد است و اگر نفسی در آنچه گفته شد قانع نه مراجعت بآن کتاب نماید
مختصر اینست که جمیع تمدّن اروپ از قوانین و نظام و اصول و معارف و حکم و علوم و عادات و رسوم مستحسنه و ادبیّات و صنایع و انتظام و ترتیب و روش و اخلاق حتّی بسیاری از الفاظ مستعملۀ در لسان فرانسه را مقتبس از عرب است بیان نموده و فرداً فرداً بتفصیل ذکر کرده و ثابت و مبرهن داشته که هر یک را در چه زمان از اسلام اقتباس نمودند و همچنین تفصیل دخول عرب در بلاد غرب که الیوم مملکت اسپانیا است و در مدّت قلیله مدنیّت کامله را در آن ممالک بچه نحو تاٴسیس نمودند و سیاست مدن و معارفشان در چه درجۀ کمال بود و تاٴسیس مدارس و مکاتب علوم و فنون و حکمت و صنایعشان بچه متانت و انتظام بود و سروری و بزرگواریشان در جهان مدنیّت بچه درجه رسید و از ممالک اروپ چه بسیار اطفال بزرگان که بمدارس قرطبه و غرناطه و اشبیلیه و طولیدو آمده تعلّم معارف و فنون و اکتساب مدنیّت مینمودند حتّی ذکر نموده که یکی از اهالی اروپ که موسوم به گربرت بود بمملکت غرب آمده و در مدرسۀ کوردوفا که از ممالک عرب بود داخل شده تحصیل معارف و علوم نموده در مراجعت به اروپ بقسمی شهرت یافت که عاقبت بر سریر ریاست دینیّۀ کاتولیک استقرار یافته پاپ گشت
مقصود از این بیانات آنکه معلوم و واضح گردد که ادیان الهی موٴسّس حقیقی کمالات معنویّه و ظاهریّۀ انسان و مشوّق اقتباس مدنیّت و معارف نافعۀ عمومیّۀ بشریّه است و اگر بنظر انصاف ملاحظه شود جمیع قوانین سیاسیّه در مدلول این چند کلمۀ مبارکه داخل قوله تعالی
و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصّالحین و همچنین میفرماید و لتکن منکم امّة یدعون الی الخیر و یاٴمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون و همچنین میفرماید انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان و ینهی عن الفحشآء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون و در تمدّن اخلاق میفرماید خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین و همچنین میفرماید الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین و همچنین میفرماید لیس البرّ ان تولّوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکنّ البرّ من آمن بالله و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النّبیّین و آتی المال علی حبّه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السّبیل و السّائلین و فی الرّقاب و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصّابرین فی الباٴسآء و الضّرّآء و حین الباٴس اولئک الّذین صدقوا و اولئک هم المتّقون و همچنین میفرماید و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة ملاحظه فرمائید که در این چند آیۀ مبارکه منتها درائج حقایق مدنیّت و جوامع لوامع شیم مستحسنۀ انسانیّت مذکور
فوالله الّذی لا اله الّا هو که جزئیّات تمدّنیّۀ عالم نیز از الطاف انبیای الهی حاصل گشته آیا چه امر نافعی در وجود موجود شده که در کتب مقدّسۀ الهیّه واضحاً و یا خود تلویحاً مذکور نه
ولکن چه فایده چون سلاح و آلات حربیّه در دست جبان باشد جان و مال محفوظ نماند بلکه بالعکس سبب قوّت و اقتدار سارق گردد بهمچنین زمام امور چون بدست علمای غیر کامل افتد نورانیّت دیانت را چون حجاب عظیم حائل گردند
اسّ اساس دیانت خلوص است یعنی شخص متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّۀ خود گذشته بأیّ وجه کان در خیریّت جمهور بکوشد و ممکن نیست که نفوس از منافع ذاتیّۀ خود چشم پوشند و خیر خود را فدای خیر عموم نمایند الّا بتدیّن حقیقی چه که در طینت انسانیّه محبّت ذاتیّهٔ خود مخمّر و ممکن نیست بدون امیدواری اجر جزیل و ثواب جمیل از فواید موقّتۀ جسمانیّهٔ خود بگذرد ولکن شخص موقن بالله و مؤمن بآیات او چون موعود و متیقّن مثوبات کلّیّۀ اخرویّه است و جمیع نعم دنیویّه در مقابل عزّت و سعادت درجات اخرویّه کأن لم یکن انگاشته گردد لهذا راحت و منافع خود را ابتغآءً لوجه الله ترک نموده در نفع عموم دل و جان را رایگان مبذول دارد و من النّاس من یشری نفسه ابتغآء مرضاة الله
و بعضی نفوس چنان گمان کنند که ناموس طبیعی انسان مانع ارتکاب اعمال قبیحه و ضابط کمالات معنویّه و صوریّه است یعنی شخصی که متّصف بخرد طبیعی و غیرت فطریّه و حمیّت ذاتیّه است بدون ملاحظۀ عقوبات شدیدۀ مرتّبۀ بر اعمال شرّیّه و مثوبات عظیمۀ افعال خیریّه بریء از اضرار عباد و حریص بر اعمال خیریّه است اوّلاً آنکه در تواریخ عمومیّه دقّت نمائیم واضح و مبرهن شود که ناموس طبیعی از فیوضات تعالیم انبیای الهیست و همچنین ملاحظه مینمائیم که از اطفال در صغر سنّ آثار تعدّی و تجاوز ظاهر و اگر از تربیت مربّی محروم ماند آناً فآناً شیم غیر مرضیّهاش تزاید یابد پس معلوم شد که ظهور ناموس طبیعی نیز از نتایج تعلیم است و ثانیاً آنکه بر فرض تصوّر اینکه خرد طبیعی و ناموس فطری مانع شرّ و مدلّ بر خیر است این معلوم و واضحست که همچو نفوس چون اکسیر اعظم است چه که این ادّعا بقول تمام نشود بلکه عمل لازم حال چه امری در وجود جمهور را بر نیّات حسنه و اعمال صالحه ملجأ و مضطرّ مینماید
و از این گذشته آن شخصی که مصدر ناموس طبیعی است اگر مظهر خشیة الله گردد البتّه در نوایای خیریّهاش ثابتتر و راسختر گردد
خلاصه فواید کلّیّه از فیوضات ادیان الهیّه حاصل زیرا متدیّنین حقیقی را بر صدق طویّت و حسن نیّت و عفّت و عصمت کبری و رأفت و رحمت عظمی و وفای بعهد و میثاق و حرّیّت حقوق و انفاق و عدالت در جمیع شئون و مراتب و سخاوت و شجاعت و سعی و اقدام در نفع جمهور بندگان الهی باری بجمیع شیم مرضیّهٔ انسانیّه که شمع روشن جهان مدنیّت است دلالت مینماید و اگر نفسی فیالحقیقه باین صفات ممدوحه متّصف نه البتّه بنمی از یمّ عذب فرات که در مجاری کلمات تعلیمیّهٔ کتب مقدّسهٔ الهیّه متموّج است نرسیده و نفحهئی از روایح قدسیّهٔ ریاض الهیّه استشمام ننموده چه که هیچ امری در وجود بقول تمام نشود هر مقامی را روش و علامتی و هر شاٴنی را نشانه و اشارتی
مجملاً مقصود از این بیانات آنکه واضح و مدلّل شود که ادیان الهیّه و شرایع مقدّسۀ ربّانیّه و تعالیم سماویّه اعظم اساس سعادت بشریّه است و از برای کلّ اهل عالم نجاح و فلاح حقیقی بدون این تریاق فاروق اعظم ممکن نه ولکن بشرط آنکه در دست حکیم دانای حاذق باشد والّا اگر جمیع ادویۀ برء السّاعه که خداوند عالمیان بجهت شفای آلام و اسقام آدمیان خلق فرموده بدست طبیب غیر حاذق افتد صحّت و عافیت میسّر نگردد بلکه بالعکس سبب اهلاک نفوس بیچارگان و اذیّت قلوب درماندگان گردد
مثلًا منبع حکمت الهیّه و مظهر نبوّت کلّیّه در ترغیب و تحریص اکتساب معارف و اقتباس فنون و فواید بسعی الی اقصی بلاد چین امر میفرماید ولکن طبیبان غیر حاذق منع و ستیزه مینمایند و استدلال میکنند من تشبّه بقوم فهو منهم و حال آنکه وجه تشابه مذکور را ادراک ننموده و نمیداند که شرایع مقدّسۀ الهیّه جمهور امّت را بر تمهید اصول اصلاحات متتابعه و اقتباس فنون و معارف از امم سایره تشویق و دلالت مینماید و هر نفسی که غیر از این گوید از سلسبیل علم محروم و در بادیۀ جهل از پی سراب اغراض نفسانیّه سرگردان و حیران
حال بدیدۀ انصاف ملاحظه نمائید این اصلاحات جدیدهٔ بالقوّه و بالفعل کدام یک مخالف اوامر الهیّه واقع گشته اگر امر تاٴسیس مجالس مشورت است اینکه در نصّ آیۀ مبارکه است که میفرماید امرهم شوری بینهم و همچنین خطاباً بمطلع علم و منبع کمال با وجود آن فضایل کلّیّۀ معنویّه و صوریّه میفرماید و شاورهم فی الأمر در این صورت چگونه امر مشورت مغایر قوانین شریعت مقدّسه است و بدلایل عقلیّه نیز فضیلت مشورت ثابت و مبرهن و مجرّب
و یا خود قصاصاً قتل نفوس را منوط بتحقیقات دقیقه و تصدیق مجالس عدیده و ثبوت شرعی و تعلّق فرمان پادشاهی نمودن مغایر شرایع الهیّه است و آنچه در زمان حکومت سابقه مجری بود موافق احکام قرآن مبین بود چنانچه متواتراً مسموع گشت که حاکم گلپایگان در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی بدون سوٴال و جواب و استیذان از جهتی سیزده نفر بیچارگان کدخدایان قرای گلپایگان را که از سلالۀ طاهره بودند مندون جرم در یک ساعت در نهایت مظلومیّت گردن بریده
اهالی مملکت ایران در زمانی متجاوز از صد کرور بودند بسبب بعضی حروبات داخله و اکثر بجهت عدم قوانین سیاسیّه و مطلق العنان و الاراده بودن ولات و حکّام تلف شده کمکم بمرور ایّام خمس اهالی باقی نمانده چه که حکّام بارادۀ خود هر نفس بیجرمی را خواستند بآتش قهر و شکنجه بگداختند و یا خود قاتل مثبوت شرعی اشخاص عدیده را بجهت اغراض ذاتیّه بنواختند هیچ نفسی را قدرت اعتراض نبود چه که حاکم یتصرّف کیف یشآء بود آیا میتوان گفت این امور موافق عدل و انصاف و مطابق احکام شریعة الله است
و یا خود تشویق و تحریص بر تعلّم فنون مفیده و اکتساب معارف عمومیّه و اطّلاع بر حقایق حکمت طبیعیّۀ نافعه و توسیع دایرۀ صنایع و تزیید موادّ تجارت و تکثیر وسایط ثروت ملّت منافی اصول دیانت الهیّه است و یا خود آنکه ترتیب نظام مدن و تنظیم احوال نواحی و قرا و تعمیر طرق و سبل و تمدید راه کالسکۀ آتشی و تسهیل وسایط نقلیّه و حرکت و ترفیه عموم اهالی مضادّ عبودیّت درگاه حضرت احدیّتست و یا خود اشغال معادن متروکه که اعظم وسایط ثروت دولت و ملّت است و ایجاد معامل و کارخانهها که منبع آسایش و راحت و باعث غنا و توانگری عموم ملّت است و تحریض و تحریص ایجاد صنایع جدیده و تشویق ترقّی امتعۀ وطنیّه مغایر اوامر و نواهی ربّ البریّه است
قسم بذات پاک ذی الجلال که متحیّرم چگونه پرده بر ابصار افتاده که امور باین بدیهی ادراک نمیشود و چون اینگونه براهین و ادلّۀ محکمه بیان شود شبههئی نیست که از جهت صدهزار اغراض باطنیّه در جواب خواهند گفت که در یوم محشر بین یدی الله از معارف و مدنیّت کاملۀ انسان سوٴال نمیکنند بلکه اعمال صالحه را جویند اوّلاً آنکه سلّمنا سؤال از معارف و مدنیّت نمیکنند آیا در یوم حشر اکبر در دیوان الهی مؤاخذه نمینمایند که ای رؤسا و بزرگان این ملّت بزرگوار را چرا سبب شدید که از اوج عزّت قدیمه تنزّل نمودند و از مرکزیّت جهان مدنیّت بازماندند با وجود آنکه مقتدر بودید که بوسایطی متشبّث شوید که سبب عزّت مقدّسۀ ملّت شوید این را ننموده که سهل است بلکه ملّت را از فواید عادیّه نیز بازداشتید آیا این قوم در سماء سعادت چون انجم زاهیه نبودند چگونه باعث شدید که در این ظلمت دهما افتادند و یا خود مقتدر بر ایقاد سراج عزّت دارین ملّت بودید چرا بجان نکوشیدید و یا آنکه چون سراج نورانی بتوفیقات الهی روشن شد بزجاجۀ همّت او را از اریاح مخالف حفظ ننموده از چه جهت بکمال قوّت بر اطفای آن قیام نمودید
و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقاه منشوراً
و ثانیاً آنکه چه اعمال صالحه در وجود اعظم از نفع عمومست آیا موهبتی در عالم اعظم از این متصوّر که انسان سبب تربیت و ترقّی و عزّت و سعادت بندگان الهی شود لا والله اکبر مثوبات این است که نفوس مبارکه دست بیچارگان را گرفته از جهالت و ذلّت و مسکنت نجات دهند و بنیّت خالصهٔ لله کمر همّت را بر خدمت جمهور اهالی بربندند و خیر دنیوی خویشتن را فراموش نموده بجهت نفع عموم بکوشند و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة خیر النّاس من ینفع النّاس و شرّ النّاس من یضرّ النّاس
سبحانالله چه امور و احوال عجیبه واقع که هیچ نفسی حین استماع قولی دقّت و فراست نمینماید که مقصود قائل از این قول چه و در نقاب اقوال چه غرض نفسانی پنهان نموده مثلاً ملاحظه میفرمائید که شخصی بجهت منافع جزئیّۀ ذاتیّهٔ خود مانع سعادت جمهوری از ناس میشود و بجهت گردش آسیاب خود مزارع و کشتزار جمع غفیری را تشنه و خراب میکند و بجهت مطاعیّت خود دائماً ناس را بر تعصّب جاهلیّت که مخرّب بنیان مدنیّت است دلالت میکند
حال این شخص با وجود آنکه عملی را مرتکب که مردود درگاه کبریا و مبغوض کلّ انبیا و اولیای الهیست اگر ببیند نفسی بعد از طعام دست خود را بصابون که موجدش عبدالله بونی و از اسلام است بشوید چون این بیچاره دست خود را بدامن و محاسن خود نمالیده آن شخص فریاد برآرد که بنیان شریعت بر هم خورد و آداب ممالک کفریّه متداول گشت ابداً سوء اعمال خود را نظر ننماید لکن سبب لطافت و پاکی را جهل و فسق شمارد
ای اهل ایران چشم را بگشائید و گوش را باز کنید و از تقلید نفوس متوهّمه که سبب اعظم ضلالت و گمراهی و سفالت و نادانی انسانست مقدّس گشته بحقیقت امور پیبرید و در اتّخاذ و تشبّث وسایل حیات و سعادت و بزرگواری و عزّت خود بین ملل و طوایف عالم بکوشید
نسایم ربیع حقیقی میوزد چون اشجار بوستان بشکوفه و ازهار مزیّن گردید و ابر بهاری در فیضان چون روضۀ خلد سرسبز و خرّم شوید ستارهٔ صبحگاهی درخشید در مسلک مستقیم درآئید بحر عزّت در موج بر شاطی اقبال و اقدام بشتابید معین حیات طیّبه در جوش در بادیۀ تشنگی پژمرده نیاسائید همّت را بلند کنید و مقاصد را ارجمند کسالت تا کی و غفلت تا چند از تنپروری جز نومیدی دارین نیابید و از تعصّب جاهلی و استماع اقوال بیفکران و بیخردان جز نکبت و ذلّت نبینید توفیقات الهیّه مؤیّد شما و تأییدات ربّانیّه موفّق از چه بجان نخروشید و بتن نکوشید
و از جمله اموری که محتاج اصلاحات تامّهٔ کامله است طریق تعلّم علوم و ترتیب تحصیل معارف و فنون است چه که از عدم ترتیب بسیار پریشان و متفرّق گشته و فنون موجزه که داعی بر تطویلش نه بغایت مطوّل شده بقسمی که باید متعلّمین مدّت مدیده اذهان و اعمار خود را صرف اموری نمایند که تصوّر صرف است و بهیچ وجه تحقّقی ندارد چه که تعمّق در اقوال و افکاریست که اگر بدیدۀ بصیرت ملاحظه شود واضح و مثبوت گردد که این نکات بعد از وقوع نیز نیست بلکه صرف اوهام و تتابع تصوّرات بیفایده و توالی ملاحظات بیهوده است و شبههئی نیست که اشتغال باینگونه اوهام و تدقیق و بحث زاید در اینگونه اقوال سبب تضییع اوقات و اتلاف اعمار است بلکه انسان را از تحصیل معارف و فنونی که از لوازم ما یحتاج الیه هیئت بشریّه است ممنوع و محروم مینماید انسان باید در هر فنّی قبل از تحصیل ملاحظه نماید که فواید این فنّ چه چیز است و چه ثمره و نتایجی از او حاصل اگر از علوم مفیده یعنی جمعیّت بشریّه را فواید کلّی از او حاصل البتّه بجان در تحصیلش بکوشد والّا اگر عبارت از مباحث بیفایدۀ صرفه و تصوّرات متتابعۀ متوالیه بوده و جز آنکه سبب نزاع و جدال شود ثمرهئی از او حاصل نه بچه جهت انسان حیات خود را در منازعات و مجادلات بیفایدۀ آن صرف نماید
و چون این مطلب بسیار محتاج بتفصیل و محاکمۀ مکمّله است تا آنکه ثابت و مبرهن گردد که بعضی علوم که الیوم اهتمامی در آن نه منتهای محسّنات را داشته و همچنین واضح و مدلّل شود که هیئت ملّت بهیچ وجه محتاج بتحصیل بعضی فنون زایده نبوده لهذا در جلد ثانی این کتاب انشآءالله بتفصیل ذکر میشود و امیدواریم که از مطالعۀ این جلد اوّل تاٴثیرات کلّیّه در افکار و اطوار هیئت عمومیّه حاصل گردد چه که نیّت خالصهٔ لله بر تاٴلیف آن دلالت نمود اگرچه در عالم نفوسی که امتیاز بین افکار صادقه و اقوال کاذبه دهند چون کبریت احمرند ولکن امیدواری این عبد بالطاف بینهایت ربّ احدیّت است
بر سر اصل مطلب رویم و امّا حزبی که بر آنند در اجراء اصلاحات لازمه باید صبر و تأنّی نموده شیئاً فشیئاً مجری داشت آیا مقصودشان از این بیانات چه اگر مرادشان از تاٴنّی که از مقتضیات و لوازم حکمت حکومت است این فکر بسیار مقبول و بموقع چه که البتّه مهامّ امور باستعجال انجام نپذیرد بلکه عجله سبب فتور میگردد
مثل عالم سیاسی مثل انسان است که اوّل نطفه پس تدرّج در مراتب علقه و مضغه و عظام و اکساء لحم و انشاء خلق آخر تا برتبۀ احسن الخالقین واصل گردد همچنان که این از لوازم خلقت و مبنی بر حکمت کلّیّه است بهمچنین عالم سیاسی دفعة واحده از حضیض فتور باوج کمال و سداد نرسد بلکه نفوس کامله لیلاً و نهاراً به وسایل ما به التّرقّی تشبّث نموده تا دولت و ملّت یوماً فیوماً بلکه آناً فآناً ترقّی و نموّ در جمیع مراتب نماید
سه چیز چون در عالم کون بعنایت الهیّه موجود شد این عالم خاک بحیات تازه و لطافت و زینت بیاندازه فایز گردد اوّل اریاح لواقح بهاری و ثانی فیضان و کرم ابر نیسانی ثالث حرارت آفتاب نورانی چون این سه از فضل بیپایان الهی احسان شد باذن الله اشجار و اغصان پژمرده کمکم سرسبز و خرّم گشته بانواع شکوفه و ازهار و اثمار مزیّن گردند و همچنین نیّات خالصه و معدلت پادشاهی و دانش و مهارت کاملۀ سیاسی اولیای امور و همّت و غیرت اهالی چون جمع شود روز بروز آثار ترقّی و اصلاحات کامله و عزّت و سعادت دولت و ملّت جلوهگر گردد
ولکن اگر مقصود از تاٴنّی این باشد که در هر عصری امری جزئی از لوازم اصلاحات جاری گردد این عین رخاوت و کسالت است و بر این منوال بهیچ وجه ثمرهئی حاصل نگردد جز تکرّر اقوال بیفایده اگر عجله مضرّ است رخاوت و بطائت صدهزار درجه مضرّتش بیشتر است بلکه توسّط حال ممدوح چنانچه فرمودهاند علیکم بالحسنة بین السّیّئتین که حدّ افراط و حدّ تفریط باشد لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کلّ البسط فابتغ بین ذلک سبیلا
الزم امور و اقدم تشبّثات لازمه توسیع دایرۀ معارف است و از هیچ ملّتی نجاح و فلاح بدون ترقّی این امر اهمّ اقوم متصوّر نه چنانچه باعث اعظم تنزّل و تزلزل ملل جهل و نادانی است و الآن اکثر اهالی از امور عادیّه اطّلاع ندارند تا چه رسد بوقوف حقایق امور کلّیّه و دقایق لوازم عصریّه
لهذا لازم است که رسایل و کتب مفیده تصنیف شود و آنچه الیوم ما یحتاج الیه ملّت و موقوف علیه سعادت و ترقّی بشریّه است در آن ببراهین قاطعه بیان شود و آن رسایل و کتب را طبع نموده در اطراف مملکت انتشار شود تا اقلّاً خواصّ افراد ملّت قدری چشم و گوششان باز شده در آنچه سبب عزّت مقدّسۀ ایشان است بکوشند نشر افکار عالیه قوّۀ محرّکهٔ در شریان امکان بلکه جان جهانست افکار چون بحر بیپایان و آثار و اطوار وجود چون تعیّنات و حدود امواج تا بحر بحرکت و جوش نیاید امواج برنخیزد و لآلی حکمت بر شاطی وجود نیفشاند
باید افکار عمومیّه را متوجّه آنچه الیوم لایق و سزاوار است نمود و این ممکن نه الّا ببیان کافی و اقامۀ دلیل واضح مبرهن وافی چه که بیچارگان اهالی از عالم و خود بیخبرند و شبههئی نیست که سعادت خود را طالب و آمل ولکن حجبات جهل حائل و حاجز گشته
ملاحظه فرمائید که قلّت معارف بچه مثابه باعث ذلّت و حقارت ملّت میشود الیوم اعظم طوایف و ملل عالم از جهت کثرت نفوس ملّت چین است که هشتصد کرور و کسری نفوس اهالی است و از این جهت باید که دولتش سرافرازترین دول و ملّتش مشهورترین ملل عالم باشد و حال بالعکس بجهت عدم معارف و تمدّن ادبی و مادّی ضعیف و بیپاترین ملل و دول ضعیفه است چنانچه مدّت قلیلهئی قبل از این عساکر قلیلی از انگلیس و فرانسه با او محاربه نموده بقسمی دولت چین شکست خورد که پایتختش را که مسمّی به پکین است فتح نمودند حال اگر دولت و ملّت چین در درجات عالیۀ معارف عصریّه متصاعد و بفنون تمدّن متفنّن بودند اگر کلّ دول عالم بر او هجوم مینمودند البتّه عاجز گشته خائباً خاسراً مراجعت مینمودند
و از این حکایت عجیبتر آنکه حکومت ژوپان در اصل تابع و در تحت حمایت حکومت چین بود چند سال است که چشم و گوش باز کرده تشبّث بوسایل ترقّی و تمدّنات عصریّه و ترویج معارف و صنایع عمومیّه نموده بقدر اقتدار و استطاعت جهد و کوشش کرده تا آنکه افکار عمومیّه متوجّه اصلاح گشته علیالعجاله حکومتش بمقامی رسیده که با وجود آنکه نفوس آن مملکت تقریباً سدس بلکه عشر اهالی حکومت چین است در این ایّام با دولت چین مقابلی نمود بالأخره حکومت چین مجبور بمصالحه گشت دقّت نمائید که چگونه معارف و تمدّن سبب عزّت و سعادت و حرّیّت و آزادی حکومت و ملّت میشود
و همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتّی قرا و قصبات صغیره مکتبهای متعدّد گشوده و اهالی از هر جهت تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند حتّی عنداللّزوم اجبار گردند تا عروق و اعصاب ملّت بحرکت نیاید کلّ تشبّثات بیفایده است چه که ملّت بمثابۀ جسم و غیرت و همّت مانند جان جسم بیجان حرکت نکند حال این قوّۀ عظمی در طینت اهالی ایران در منتها درجه موجود محرّکش توسیع دایرۀ معارف است
و امّا حزبی که بر آنند این اصول تمدّنیّه و اساس ترقّی مراتب عالیۀ سعادت بشریّه در عوالم ملکیّه و قوانین اصلاحات کامله و اتّساع دوایر مدنیّت تامّه را اقتباس از ملل سایره لازم و موافق نه بلکه لایق و سزاوار چنان است که حکومت و ملّت ایران تفکّر و تعمّق نموده خود ایجاد امور ما به التّرقّی نمایند
البتّه اگر عقول مستقیمه و مهارت کلّیّۀ فراید ملّت و همّت و غیرت اشخاص شاخصۀ در دربار دولت و جهد بلیغ اصحاب درایت و کفایت که مطّلع بر قوانین اعظم عالم سیاسی هستند جمع شود و بکمال جهد و اقدام در جزئیّات و کلّیّات امور تدبّر و تفکّر نموده بتدابیر صائبه ممکنست که بعضی امور اصلاحات کلّیّه یابد ولکن در اکثر امور مجبور بر اقتباسند چه که قرونهای عدیده کرورها از نفوس عمر خود را صرف نموده و تجربه کرده تا آنکه آن امور اصلاحیّه بحیّز وجود آمده حال اگر چشم از آن پوشیده شود تا آنکه در خود مملکت بنحو دیگر اسباب فراهم آید که ترقّی ماٴمول حاصل گردد اوّلاً آنکه اعصار کثیره بگذرد و مطلوب میسّر نشود مثلاً ملاحظه نمائید که در ممالک سایره مدّتی مدیده کوشیدند تا آنکه قوّۀ بخار را کشف و معلوم و بواسطۀ آن چه بسیار امور و اشغال مشکله را که مافوق طاقت انسان بود سهل و آسان نمودند حال استعمال این قوّه را ترک نموده و سعی و کوشش شود تا آنکه قوّهئی مشابه این قوّه کشف و ایجاد شود قرون کثیره لازم است پس بهتر آنست که در استعمال این قوّه قصوری نشود ولکن دائماً متفکّر در آن باشند که بلکه قوّهئی اعظم از آن بدست آید و همچنین قیاس نمائید سایر فنون و معارف و صنایع و قضیّات مثبوت الفوائد عالم سیاسی را که در قرونهای عدیده مکرّراً تجربه شده و بجهت عزّت و عظمت دولت و آسایش و ترقّی ملّت منافع و فواید و محسّنات کلّیّهاش ثابت و مبرهن گشته حال آن را بدون سبب و داعی ترک نموده بنوع دیگر در صدد اصلاحات کوشیده شود تا آن اصلاحات از حیّز قوّه بوجود آید و فواید و منافعش ثابت و مبرهن گردد سالها بگذرد و عمرها بسر آید و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
شرف و مزیّت اخلاف بر اسلاف در این است که اموری که در زمان سابق بمحکّ تجربه رسیده و فواید عظیمهاش ثابت گشته اخلاف آن را از اسلاف اقتباس نمایند و تأسّی بایشان کنند و از آن گذشته قضایای دیگر خود کشف کرده آن را نیز ضمیمۀ آن امور مفیده نمایند پس معلوم شد که معلومات و مجرّبات اسلاف معلوم و موجود نزد اخلاف است ولکن کشفیّات خاصّۀ اخلاف مجهول اسلاف ولکن بشرط آنکه اخلاف از اهل کمالات باشند والّا چه بسیار اخلاف که قطرهئی از بحر بیپایان معارف اسلاف نصیب نبردند
قدری ملاحظه نمائید که فرض کنیم نفوسی بقدرت الهیّه در زمین خلق شدند آن نفوس بجهت عزّت و سعادت و آسایش و راحت خود البتّه محتاج بامور کثیره هستند حال آن امور را اگر از سایر مخلوقات موجوده اقتباس نمایند اهون است یا خود در هر قرنی بدون اقتباس ایجاد امری از امور لازمۀ تعیّش بشر نمایند
و اگر گفته شود که قوانین و اصول و اساس ترقّی در درجات عالیۀ مدنیّت کامله که در ممالک سایره جاری است آن موافق حال و مقتضیات مألوفۀ اهالی ایران نیست از این جهت لازم است که در خود ایران مدبّران مملکت جهد بلیغ نموده ایجاد اصلاحاتی نمایند که موافق حال این بلاد باشد اوّل بیان کنند که مضرّت از چه جهت است
آیا عمار ممالک و تعمیر مسالک و توسّل بوسایل تقویت ضعفا و احیاء فقرا و ترتیب اسباب ترقّی جمهور و تکثیر موادّ ثروت عموم و توسیع دایرۀ معارف و تنظیم حکومت و آزادی حقوق و امنیّت جان و مال و عرض و ناموس مغایر حال اهل ایران است و آنچه غیر از امثال این امور است مضرّتش در هر مملکت واضح و هویداست اختصاص بمکانی دون مکان ندارد
باری جمیع این اوهامات از عدم عقل و دانش و قلّت تفکّر و ملاحظه صدور یابد بلکه اکثر معارضین و مسامحین فیالحقیقه اغراض شخصیّۀ خود را در نقاب اقوال بیفایده ستر نموده در ظاهر ببعضی کلمات که هیچ تعلّق بآنچه مضمر قلوبست ندارد عقول بیچارگان اهالی را مشوّش مینمایند
ای اهل ایران قلب که ودیعۀ ربّانیّه است او را از آلایش خودپرستی پاک و مقدّس نموده باکلیل نوایای خالصه مزیّن نمائید تا عزّت مقدّسه و عظمت سرمدیّۀ این ملّت باهره چون صبح صادق از مشرق اقبال طالع و لایح گردد این چند روز ایّام حیات دنیویّه که چون ظلّ زائل است عنقریب بسر آید جهد نمائید تا مشمول الطاف و عنایت ربّ احدیّت گردید و اثر خیری و ذکر خوشی از خود در قلوب و السن اخلاف بگذارید و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین
ای خوشا حال نفسی که خیر ذاتی خود را فراموش نموده چون خاصّان درگاه حقّ گوی همّت را در میدان منفعت جمهور افکند تا بعنایات الهیّه و تأییدات صمدانیّه مؤیّد بر آن گردد که این ملّت عظیمه را باوج عزّت قدیمه رساند و این اقلیم پژمرده را بحیات طیّبه تازه و زنده نماید و چون بهار روحانی اشجار نفوس انسانی را بحلیۀ اوراق و ازهار و اثمار سعادت مقدّسه سرسبز و خرّم نماید