محبوبا دفتر عرفان از طلعة ایقان نازل دل برد و روان داد جان برد و توان داد گویا حرفی از آن بحری بود و تشنگان وادی عشق را شربت روح بخشید و مهاجران دیار هجر را شراب وصل مرزوق داشت بلی اگر گوش هوش باشد سروش ورقا را از خروش زاغ البتّه تمیز دهد آخر نغمۀ بلبل باغ الهی از نعرۀ کلاغ ترابی بسی فرق دارد اگر تقلید از میان برخیزد نفس قدسی از سر جان برخیزد و بچشم جان جمال جانان بیند و رخسارۀ محبوب را از خلف هزار حجاب ادراک نماید ای جان من و روان من توحید عوالم تفرید را مقامهای تازه و مراتب بیاندازه هست در مقامی مقدّس از وصف و بیان و ذکر و تبیان است و این رتبه هیکل و جسم و جسد و اسم و رسم هیچ در میان نیست تا کسی باو راه یابد تا ادراک عشق و حبّ و یا احصاء شوق و ذوق نماید در خزینۀ غیب مکنونست و در اوعیۀ سرّ مخزون و در مقامی جامع اسماء و صفاتست یعنی تمام اسماء باو راجع و از او ظاهر و هویداست و در این مقام اهل فرقان بموهوم صرف تمسّک جستهاند و اصحاب بیان بحدود تشبّث نمودهاند نه آنها از یمّ عرفان ازلی نوشیدهاند و نه اینها بسرمنزل بقای الهی رسیدهاند پس باید از اشارات فانی بگذریم و بحدیقۀ باقی داخل شویم تا از چشمۀ باقی بخوریم و از ثمرۀ باقی بچشیم تا دل از غیر بگسلیم و بحضرت محبوب دربندیم تا بکر معانی را از طلعة روحانی ادراک نمائیم