از باغ الهی با سدرۀ ناری آن تازه غلام آمد
های های هذا جُذَبٌ الّهی هذا خِلَعٌ یزدانی هذا قُمُصٌ ربّانی
با ابحر حیوانی با کوثر روحانی آن ربّ انام آمد
های های هذا عِذَبٌ سبحانی هذا لُطَفٌ رحمانی هذا طُرَزٌ عَذبانی
از مصر عمائی آن یوسف شیرازی با عشوه و نام آمد
های های هذا وُجَهٌ ازلانی هذا طُلَعٌ نورانی هذا بِدَعٌ قَدمانی
آن قاتل عشّاقان وان محیی محبوبان با سیف و سهام آمد
های های هذا سُیَفٌ عشقانی هذا رُمحٌ غمزانی هذا سُهَمٌ مژگانی
از خلف حجاب جان واز شهر لقای جانان با بخشش و انعام آمد
های های هذا لُمَعٌ قُدسانی هذا قِدَمٌ قِدمانی هذا کِرَمٌ بدّائی
آن جوهر ابقا از مخزن اسما با ظلّ غمام آمد
های های هذا خُزِنٌ کُنزانی هذا لُئَلٌ صَدفانی هذا صِفَتٌ اسمانی
آن فارس میدان وان قاتل محبوبان با تیغ و حسام آمد
های های هذا جُیَدٌ حَضرانی هذا صُدَرٌ الطافی هذا عُذَبٌ احسانی
آن موجد بیضا آن مظهر ابها در روز قیام آمد
های های هذا اُلَهٌ بدعانی هذا رُبَبٌ قدسانی هذا مِلَحٌ مزّائی
آن سرّ جمال اللّه وان صرف جلال اللّه با صوت و پیام آمد
های های هذا شُغَفٌ لمعانی هذا جُذَبٌ قدمانی هذا وَلَهٌ غِیْبانی
با رنّۀ ورقا با غنجۀ رَوْحا با کاسه و جام آمد
های های هذا هُکَلٌ غِلْمانی هذا حِکَمُ سبحانی هذا غُنَجٌ وَلْهانی
با ناز جهانسوز با راز جگردوز از مشرق لام آمد
های های هذا رُقَصٌ عجبانی هذا کَبدٌ شبّاکی هذا جگر حرّاقی
آن باز شکاری از ساعد سلطانی با طبل و خیام آمد
های های هذا طُیَرٌ رضوانی هذا صُعَدٌ قطرانی هذا وَرَقٌ خَضْرائی
هم مقصد مقصود عالم هم مظهر معبود آدم با جشن مدام آمد
های های هذا قُدَرٌ عظمانی هذا عُظَمٌ قدرانی هذا جُیَشٌ ابدانی
آن جوهر روح حق با صور انا الحق چون هادم اصنام آمد
های های هذا رُنَنٌ سِریانی هذا غُنَنٌ عِبرانی هذا لُحَنٌ فرقانی
با جُعدۀ افشانی با گیسوی ثعبانی با رحمت و الهام آمد
های های هذا غُفَرٌ ازّالی هذا کَرمٌ بَهّائی هذا هَبَةٌ رفعانی
آن سازج ارواح وان مُحرق اشباح با صولت ضرغام آمد
های های هذا حُرَقٌ ارواحی هذا عِلَمٌ وُجدانی هذا قِلمٌ ثعبانی
آن وجهۀ باقی چون صبح الهی در شام ظُلام آمد
های های هذا شُمُسٌ شرّاقی هذا قُمُرٌ لمعانی هذا نُجُمٌ طرزانی
یک موی ز گیسویش یک بوی ز هندویش از وی بمشام آمد
های های هذا بُعَثٌ نوّاری هذا حُشَرٌ ربّانی هذا وُهَبٌ الّهی
از صبح وفای حق از فجر لقای حق آن عیش بکام آمد
های های هذا وُلَدٌ شیرازی هذا سُرَجٌ مشکاتی هذا بُرَقٌ مصباحی
صد جام بدستش صد دام بشستش با غمز تمام آمد
های های هذا سُدَرٌ سَدرانی هذا شِجَرٌ عمرانی هذا غُمُزٌ فتّانی
با اصبع لاهوتی با اَنمِل یاقوتی با بُطری رام آمد با نطق کلام آمد با شور تمام آمد
های های هذا شُرَبٌ نوشانی هذا عُذَبٌ ولهانی هذا حُرَکٌ روحانی
آن شعلۀ ربّانی آن آتش فارانی با برد و سلام آمد
های های هذا مُلَحٌ بهّاجی هذا سُتَرٌ وهّاجی هذا اُلَهٌ معراجی
آن ظاهر مستور آن غایب مشهور از صحن ببام آمد
های های هذا عُشَوٌ طَرفانی هذا حاجبٌ قوسانی هذا شُعَلٌ روحانی
عیسی ز دمش زنده موسی ز غمش خسته کان شمس تمام آمد
های های هذا نُفَحٌ منّانی هذا رُوَحٌ روّاحی هذا کِلَمٌ تمّامی
آن قیصر سبحانی با افسر شاهنشاهی با تاج انا الّهی چون صبح ز شام آمد
های های هذا تُیَجٌ وهّابی هذا صُبَحٌ برّاقی هذا جُلَلٌ خلّاقی
از خلف حجاب قدس واز سَتْر نقاب اُنس آن یار دلارام آمد
های های هذا عُذَرٌ حورائی هذا کُئَسٌ بلّاری هذا عُیَنٌ غمّازی
با رقصۀ قدّوسی با غمزۀ سبّوحی با کوب مدام آمد
های های هذا طُیَرٌ فردوسی هذا شُهَقٌ طاوسی هذا نُغَمٌ ناقوسی
در ارض الهی آن سرو سمائی با مشی و خرام آمد
های های هذا طُوَرٌ الهامی هذا خُبَرٌ ذوقانی هذا سُطَرٌ سَطْرانی
آن سیف الهی با جوهر یزدانی بیرون ز نیام آمد
های های هذا سُیَفٌ قهّاری هذا عُتَبٌ غفّاری هذا بُطَشٌ جبّاری
آن بلبل گلزار از گلشن اسرار از دشت بدام آمد
های های هذا طَرَبٌ جبّاری هذا اثر ربّانی هذا نَفَسٌ رحمانی
محتجبانرا مرگی منجمدانرا دردی شاهنشه ایّام آمد
آن کنز تمام آمد آن غیب بنام آمد رغم دل انعام آمد
های های هذا شُکَتٌ سلطانی هذا کُکَبٌ محوانی هذا لُهَبٌ شعلانی
آن نار الهی از نفس رحمانی قرنها دمیده شد تا بلون دم عاشقان هوای صمدانی ظاهر گشت و بعد بروح ربّانی عهدها دمیده شد تا بلون جُعد نگار مشهود گشت و لا یعدّ و لا یحصی طائف حول کعبۀ قرب ذو الجمال و سالک سبیل حرم ذو الجلال شد تا بشرف ظهور در این لوح مذکور آمد و بهیاکل ارواح قدسی از عشق الهی بخضوع و خشوع و قیام و جلوس بهیئة کلمات مرقومه در آیات مشهوده مشهود گشت پس باید اطیار عرشی که قصد مقاصد معارج قدسی نمایند بوله و آهنگی تلاوت نمایند که جمیع من فی الملک را روح قِدَمی و حیات ابدی و زندگی دائمی بخشند لعلّ رشحات النّار علی صدور الابرار قد کان باذن اللّه مرشوشاً