یا مهدیّ استمع ندآء من کان منغمساً فی بحر البلآء و اذا تمهله الأمواج یرفع رأسه ناظراً الی الشّرق و یقول قد اتی المحبوب اقبلوا الیه ثمّ تأخذه الأمواج و تغرقه و اذا سکنت یطلع رأسه ناظراً الی الغرب و ناطقاً بأعلی الصّوت هذا لمحبوب العالمین قد اتی لحیاتکم و ارتفاع مقامکم انتم ترکتموه فی هذه المحنة الّتی ما رأت شبهها عین الابداع انّه لهو العلیم الخبیر یا مهدیّ لعمری لو اخرق الأحجاب و ترانی فی الظّلم الّذی اکون فیه لتخرج و تصیح بین الامکان و تنسی نفسک و ما اعترتها من الأحزان ولکن سترناه فضلاً من لدن ربّک العزیز الکریم و مع تلک الحالة و هذه الأحوال اکون مشرقاً من افق الجمال و طالعاً من مطلع القدرة و الاجلال علی شأن لو ینظرنی احد یجد من اساریر جبهتی فرح اللّه و من وجنتی نور اللّه المقتدر العزیز العظیم ولو انّ المرء یفرّ من البلآء ولکن به انس البهآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء کذلک نلقی علیک لتدع الأحزان ورائک و تتّبع مظهر الرّحمن بین الأکوان انّ هذا لفوز عظیم دع عنک خیبتک ثمّ اعترف بما شهد لک القلم الأعلی فی الواح شتّی انّه اعترف بحبّک مولاک و نزّل لک ما فاحت به نفحة المحبوب بین الآفاق هل ینبغی الاقرار بما نزل لک او الارتیاب لا وربّک العزیز الوهّاب دع الآخر ثمّ اطمئنّ بفضل مولاک کذلک یأمرک المظلوم انّه لهو المطاع فیما اراد
بلسان پارسی بشنو در آنچه نازل شده موقن باش و از حقّ استقامت بطلب علی ما انت علیه او لم یکفک شهادة اللّه قد شهد بایمانک و اقبالک و دعوتک و نصرتک لعمری لو تعرف ما نزل لک حقّ العرفان لتطیر بأجنحة الشّوق ایّاک ان تمرّ منک رائحة الیأس کن فی الرّجآء ثمّ ارسل فی کلّ مرّة ما یتضوّع به عرف السّرور تلقآء وجه ربّک العزیز الحمید هذا ما وصّیناک به من قبل و فی هذا اللّوح المنیر اسمی از اوّل دنیا تا حین نفسی باین بلایا مبتلا نشده مشاهده در رسول اللّه نما مع قدرت ظاهره در غزوۀ خندق بعضی از اصحاب آن حضرت که بر حسب ظاهر کمال خدمت و جانفشانی اظهار مینمودند فی الخلآء اسرّوا بهذا القول انّ محمّداً یعدنا ان نأکل خزینة کسری و قیصر و لن یأمن احد منّا ان یذهب الی الغائط و این امر در سنین معدودات من غیر غلبۀ ظاهره و حکم ظاهر جمال قدم بین مدّعیان بوده معلوم است در اینصورت چه واقع شده و میشود طعمه یکی از اصحاب آن حضرت بود شبی زرهی سرقت نمود علی الصّباح یهود جمع شدند و باثر و علامت آن پیبردند و بعد از اطّلاع بین یدی حضرت حاضر معلوم است یهود عنود چه کردند حضرت توقّف فرمودند و نخواستند این ذنب بر اسلام ثابت شود چه که سبب تضییع امر اللّه مابین عباد بود بغتةً جبرئیل نازل و این آیه تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیما و بعد طعمه اعراض نمود و مفتریاتی بحضرت نسبت داده مابین قوم که لا یحبّ القلم ان یجری علیها و بعد بارتداد تمام رجوع به مکّه نمود و نزد مشرکین ساکن و همچنین مابین زبیر که بحضرت نسبت داشت و حاطب بجهت آب و زمینی گفتگو شد تا آنکه بمحاکمه خدمت حضرت حاضر شدند حضرت فرمودند یا زبیر اذهب و اسق ارضک در این اثنا حاطب بکلمهئی تکلّم نمود مشعر بر اینکه حضرت از حقّ میل نمودهاند این آیۀ مبارکه نازل فلا وربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً بعد بیرون آمدند عمّار یاسر و ابن مسعود سؤال نمودند لأیّ نفس صدر الحکم حاطب بکمال استهزاء و سخریّه و غمز حاجب اشاره نمود به زبیر چند نفر یهودی در آن مقام حاضر گفتند قاتل اللّه هؤلآء این چه گروهی هستند که گواهی دادهاند برسالت این رجل و حکم او را متّهم میدارند در این اثنا عمّار یاسر فرمود بخدای محمّد سوگند که اگر محمّد فرماید خود را بکش بکشم و ثابت بن قیس و ابن مسعود هم بهمین کلمه تکلّم نمودند این آیه نازل و لو انّا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الّا قلیل منهم و لو انّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم و اشدّ تثبیتاً و در مقام دیگر مابین یکی از یهود و صحابه نزاع واقع شد یهودی بمحاکمۀ حضرت اقبال نمود و مسلم به کعب بن اشرف مایل باصرار یهودی خدمت حضرت حاضر شدند و صدر الحکم للیهودی و بعد نزلت هذه الآیة أ لم تر الی الّذین یزعمون انّهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت و قد امروا ان یکفروا به و یرید الشّیطان ان یضلّهم ضلالاً بعیداً و مقصود از طاغوت در این مقام کعب بن اشرف بوده بعد مسلم اعراض نموده مذکور نمود که میرویم نزد عمر بن خطّاب بعد از حضور تفصیل را ذکر نمودند فقال عمر ان اصبر الی ان آتیک دخل البیت و اخذ السّیف و رجع و ضرب عنقه و قال هذا جزآء من لم یرض بما حکم به رسول اللّه فلمّا بلغ الرّسول سمّاه بالفاروق و من ذلک الیوم لقّب بهذا الاسم از این اذکار همچه معلوم میشود که الیوم قلم اعلی بتفسیر قرآن و شرح نزول مشغول است هذا حزن فوق حزن اگرچه ونفسه الحقّ لمیزل و لایزال ذکر اصفیای حقّ و آثار ایشان محبوب بوده اشتاق ما نسب الیهم و ما تفوّه به السنهم و ذکر ما ظهر فی ایّامهم حزن نظر بآن است که در کلّ اعصار بر مظاهر حقّ اینگونه بلایا وارد شده و دیگر ایّام چنین اقتضا نموده که مصلحةً این اذکار از قلم مختار جاری تا آن جناب و احبّای حقّ از تلویح کلمات منزل آیات و محبوب ارضین و سموات برشحی از طمطام بحر بلایای وارده بر او مطّلع شوند باری نرجع القول فیما کنّا فیه بعد از فتح مکّه غزوۀ حنین که مابین مکّه و طایف است واقع بعد از فتح و نصرت اموال کثیره خدمت حضرت جمع شد از قبیل اباعر و اغنام و غیره حضرت باعاظم اهل مکّه مثل ابوسفیان و غیره هر یک صد ناقه عنایت فرمودند و ما دون هؤلآء اربعین عنایت شد شخصی عرض نمود لا اراک ان تعدل فغضب الرّسول و قال ان لم یکن العدل عندی فعند من و در این مقام انصار مکدّر شدند چه که از همه فقیرتر بودند و از آن غنائم حضرت چیزی بایشان عنایت نفرمودند فلمّا اخذهم سوء الظّنون و الأوهام اخذتهم ید عنایة ربّک مالک الأنام قال الرّسول روح من فی الملکوت فداه اما ترضون یا انصاری بأنّهم یرجعون مع الأباعر و الأغنام و انتم ترجعون مع رسول اللّه باری ای عبد ناظر اگر بخواهم جمیع آنچه وارد شده بنصّ آیات الهیّه ذکر نمایم یطول الکلام و نبعد عن المرام مقصود آنکه مع اقتدار ظاهره و اتّصال حکم باطن بظاهر این همه بلایا بر ایشان وارد شده و حال آنکه حدود ظاهره را جاری میفرمودند چنانچه در یک روز هفتصد نفر را گردن زدند و این در غزوۀ بنی قریظه بوده و تفصیل او آنکه بعد از غزوۀ خندق جبرئیل نازل و عرض نمود یا رسول اللّه یأمرک ذو امر عظیم بأن تصلّی العصر و اصحابک عند بنی قریظه و امر النّبیّ اصحابه بما امر فخرج و معه الأصحاب الی بنی قریظه فلمّا بلغوا احاطهم جند اللّه و اخذ قلوبهم الرّعب عند ذلک سأل الأوس رسول اللّه فی اطلاقهم کما اطلق بنی قینقاع حلفآء الخضرج مجملاً آنکه اوس و خضرج دو طایفه بودند و مابین ایشان در تمام ایّام قتال و حرب قائم الی ان قام الرّسول و ظهر بالحقّ جمعهما الاسلام لذا باین دو طایفه در اکثر مواقع بیک منوال حکم میشد و بنی قریظه حلفاء اوس بود و چون حضرت از قبل بنی قینقاع را که از حلفاء خضرج بودند بوساطت بعض منافقین که در ظاهر دعوی اسلام مینمودند و از صحابه محسوب عفو فرمودند بنی قریظه هم همان قسم رجا نمودند قال الرّسول روح ما سواه فداه أ لا ترضون بما یحکم فیهم سعد بن معاذ و انّه کان سیّد الأوس فقالوا بلی ولکن سعد مذکور علیه رشحات النّور بسبب جرحی که در غزوۀ خندق بایشان رسیده بود از حضور ممنوع بودند مخصوص حضرت فرستادند و او را بزحمت تمام حاضر ساختند فلمّا حضر اخبروه بما امر به رسول اللّه قال سعد انا احکم بأن یقتل رجالهم و یقسم اموالهم و تسبی ذراریهم و نسائهم قال الرّسول قد حکمت بما حکم به اللّه فوق سبعة ارقعة و بعد رجع النّبیّ الی المدینة و عمل بهم الجند کما حکم به سعد ضربوا اعناقهم و قسموا اموالهم و سبوا نسائهم و ذراریهم در دو یوم هفتصد نفر را گردن زدند مع قدرت ظاهره و باطنه و شوکت الهیّه متّصلاً بعضی مرتدّ و بعضی رجوع باصنام و بعضی بانکار صرف راجع و مشغول
و این مظلوم در دیار غربت جمیع عالمند که کلّ ملوک معرض و جمیع ادیان مخالف حال معلوم است چه بلایائی وارد شده و میشود مثلاً اگر بنفسی گفته شود لا تشرب الخمر و لا تقل ما لا اذن به اللّه فوراً قیام مینماید بمفتریاتی که شبه آن در ارض تصوّر نشده چنانچه دو نفس خبیثه را بعد از ارتکاب منهیّات لاتحصی طرد نمودیم قسم بآفتاب عزّ تقدیس بطغیانی ظاهر شدند که شبه آن در ابداع ظاهر نشده جمیع افعال مذمومۀ منهیّۀ خود را در نزد جمیع اهل بلد بحقّ نسبت دادهاند علیهم ما علیهم حال تفکّر نمائید ضرّ در چه مقام است و بلا بچه رتبه یفعلون ما یشاؤون و یحکمون ما یریدون الّا الّذینهم آمنوا باللّه و استقاموا امر این ارض بسیار شدید است لوح صامصون را ملاحظه نمائید و همچنین الواحی که در سنین قبل نازل شده و اخبار ما یأتی در آن مذکور این همه امور بنفس حقّ راجع معذلک در کمال سرور و ابتهاج مشغول بما امر به بین العباد بوده و هست لذا آن جناب نباید از بعض امور مکدّر باشند امش علی قدم ربّک هذا حکم اللّه من قبل و من بعد اتّبع و کن من العاملین هر قدر مظلوم واقع شوید احبّ بوده و هست اتّباعاً لمظلومیّة مولاک
کبّر علی وجه ابن اخیک من قبل هذا المظلوم الغریب قل یا علی قبل اکبر قد اشتعلت نار بأنامل ربّک و اشتعلت منها الآفاق ولکنّ النّاس فی حجاب عظیم تقرّب بقلبک الیها خالصاً لوجه اللّه لعمری بها یوقد فی قلبک سراج محبّته علی شأن لا تطفئه الأریاح و لا بحور السّموات و الأرضین اشکر ربّک بما تقرّبت و دخلت و حضرت و توجّه الیک لحاظ ربّک العزیز العلیم اعرف قدر هذا الفضل قم بثنائه بین العالمین هل یحزنک بعد لقآء ربّک من شیء هذا لا ینبغی لک اقنع بحبّی و تمسّک به انّه یکفیک لو کنت من العارفین انّک لو تغفل انّه لا یغفل عنک و یذکرک بما وجد منک عرف القمیص و یعطیک ما اراد انّه لهو الغفور الرّحیم استقم علی الأمر لعمری لا یعادلها ما خلق فی الأرض و کن من الرّاسخین ثمّ اذکر الأنیس قل انت فی الغربة و ربّک هو الغریب و الفرق لیس عندک من یؤذیک او یعذّبک او یتکلّم بالسّوء ولکن هذا الغریب قد وقع بین ایدی الظّالمین یفعلون به ما یریدون و یتکلّمون فیه ما یشاؤون و یحکمون علیه ما لا حکم به المعرضون فی القرون الأوّلین اشکر ربّک فی هذه الحالة کما اشکر فی هذه البلیّة کذلک یأمرک اشفق العباد بک و ارحمهم الیک انّه لهو المشفق الغفور الکریم لا تحزن من شیء ان اثبت علی الأمر و قل لک الثّنآء یا مثنی المخلصین نفسی لسجنک الفدآء و غربتک الفدآء یا ایّها المظلوم بین ایدی الفاجرین ان رأیت اللّذین حضرا لدی الوجه و وجدت منهما عرف اللّه کبّرهما من قبلی و بشّرهما بهذا الذّکر المنیع انّما البهآء علیکم و علی الّذینهم تمسّکوا بالحقّ و العدل من لدن عزیز قدیر و الحمد للّه ربّ العالمین