فصبر جمیل و اللّه المستعان علی ما یصفون یا حیدر قبل علی علیک بهائی و بهآء من فی ملکوتی لا اشکو بثّی و حزنی الیک بعدما ورد علیّ ما ناح به کلّ ذرّة من ذرّات الکائنات و الممکنات انّ الظّالم عقر ناقتی و الفاجر غرق سفینتی و الذّئب افترس غنمی و الثّعبان فاغر فاه و بلع مولاه قد ذکرنا لک ما ذکرناه من قبل فی الواح شتّی اظهاراً لحزنی و ابرازاً لظلم اعدائی و اعلاناً لصبری و اصطباری و تسلیمی فیما ورد علیّ فی سبیل اللّه ربّک و ربّ آبائک و ربّ العرش العظیم و مظلومیّتی و بلائی و ابتلائی آنچه ذکر شد نزد آنچه در مدینۀ کبیره واقع شده مذکور نه و موجود نه چه که لطمۀ آن و ضرّ آن بعزّ اللّه واقع سبحاناللّه بابی مفتوح شد و مقصود از آن آنکه مطلع عدل و انصاف و اخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه گردد ولکن مهبط ظلم و اعتساف و معدن غفلت و اجحاف گردید گمان آنکه مطاف مقرّبین و معتمدین شود ولکن مطاف خائنین و غافلین مشاهده شد یکی از مدّعیان محبّت با دشمن متّحد شد و بتاراج دوست پرداخت نه رحم بر خود نمود و نه بر امر لعمر اللّه دموع عدل جاری و آه انصاف ظاهر و متصاعد طمعاً للمال از مولی در یوم مآل گذشت یک نقطه از ظلمش عالم عدل را ظلمانی نمود و یکحرف از کذبش عالم صدق را منهدم کرد مقام نور نار ظاهر و مقام داد بیداد یا حیدر قبل علی لطمۀ عظیم بر عدل مسکین وارد امانت واویلا میگوید صدق به وامصیبتا ناطق آتش حرص و فحشا بر قناعت و تقوی زد آنجناب و عالم گواهند که اینمظلوم در لیالی و ایّام عباد اللّه را بتقوی اللّه دعوت نموده و کل را بآنچه سبب ارتفاع مقام و ارتقاء شأنست آگاه فرموده ولکن حاصل ذکر نزد بعضی نسیان شد و نتیجۀ نصیحت غفلت گشت بیانصاف ستر انصاف را درید و بیدیانت ضربت قویّ بر صدر امانت زد آه آه عمّا ورد علی امر اللّه امروز در مدن اعمال و اخلاق نالهها مرتفع و نوحهها مسموع اگر اینمظلوم از بلایای خود ذکر نماید البتّه صخره صیحه زند و سحاب وااسفا گوید بر حسب ظاهر برادری داشتیم و چندین سال در ظلّ جناح رحمت بکمال راحت و آسودگی مستریح و بعد باغوای نفسی قصد مظلوم آفاق نمود و چون خافیۀ صدر و خائنۀ چشم ظاهر گشت اینمظلوم از مابین خارج شد و او را با اولاد و اطفال و زوجات با کمال صحّت و سلامتی در مقرّ امن و مقام امان گذاردیم معذلک گفتهاند آنچه گفتهاند یا حیدر قبل علی ابصار از آنچه ظاهر و مشهود است ممنوع و بظنون و اوهام متمسّک و متشبّث قسم بامواج بحر بیان در ظهور ظهور اعظم و تجلّیات نیّر قدم مقدار یک رأس اصبع بلا بر او وارد نشده اینفقره را حقّ آگاه و کل گواهند معذلک گفتهاند آنچه شنیدهاند ظلم دیگر که از مظاهر بغضا بر سدرۀ منتهی وارد شده آنکه آیات الهی در لیالی و ایّام از سماء مشیّت نازل و بمثابۀ امطار هاطل ولکن قائل بیانصاف گفته آنچه را که کبد برهان آب گشته و حجّت صورت خراشیده حال معادل جمیع کتب قبل و بعد حاضر و موجود ولکن این الأبصار لیبصر و این الانصاف لینصف کتاب ایقان که مخصوص حضرت خال علیه بهائی و عنایتی نازل آنرا نسبت بنفسی دادهاند که لعمر اللّه از عرفانش عاجز است ولکن نزد مقوّمین الهی و صاحبان بصر ربّانی امر واضح و مشهود است و بمثابۀ آفتاب مشرق و واضح و لائح اهل بصر و منظر اکبر بعد از مشاهدۀ لآلی حکمت و بیان آگاه میشوند که از چه خزینه بوده و از کدام کنز ظاهر گشته آیا نتیجۀ ظنون را عند حضرت قیّوم مقامی بوده و یا جوهر اوهام را نزد تجلّیات نیّر ایقان شأنی و قدری لا وامر اللّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین در اشرف و هادی و در توکّل و تفویض و خدعه و ریب هر یک تفکّر نما و همچنین در حیات ثانی که در سنین متوالیات مابین قوم بکمال آسودگی و صحّت و آسایش بوده و هست آیا سبب این زندگی چیست لعمر اللّه انکار و عدم اقرار در این ایّام ارتکاب نمود آنچه را که ظهر بیان مرتعد از حقّ میطلبیم عباد خود را انصاف عنایت فرماید معذلک نزد مظاهر اوهام از مقامش نکاسته و آنچه بگوید تصدیق و تسلیم مینمایند و حرفی ندارند یا حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر نزدیک بآن رسیده که اهل بصر از صبر ما شکایت نمایند از سعد مذکور در کور فرقان در ایّامیکه نور بصرش منع شده بود سؤال نمودند که تو مستجاب الدّعوهئی چرا از برای خود دعا ننمودی قال قضآء اللّه عندی احبّ من عینی و حزب اللّه البتّه افضل و اقدم و اعلی از او بوده و هستند جمیع نعم موجودۀ در دنیا را بیک اشراق از نیّر رضایش مبادله نمینمایند چه که از کأس تفویض نوشیدهاند و از قدح رضا آشامیدهاند مقامشان دیگر است و همّشان دیگر بر براق همّت راکبند و در فضای تسلیم راکض بارادة اللّه ناظرند و از دونش فارغ و آزاد حزم و عزمشان فوق امکان حرکت مینماید
الهی الهی تری الموحّدین بین ایادی المشرکین و المقرّبین بین ایادی المعتدین قد ورد علیهم فی سبیلک ما لا ورد علی احد من عبادک قد ذابت اکبادهم فی هجرک و ذرفت دموعهم فی فراقک و ضاقت صدورهم بما ورد علیک فی ایّامک اسألک یا اله العالم و مقصود الأمم بصبرک الّذی سبق الوجود من الغیب و الشّهود و بأسرار ظهورک و طور علمک بأن تؤیّد حزبک بین الأحزاب علی ما تظهر به مقاماتهم بین عبادک و شؤونهم فی بلادک ای ربّ تسمع ضجیجهم و صریخهم اسألک برحمتک الّتی سبقت الکائنات و بعنایتک الّتی احاطت الممکنات بأن تقرّبهم الی ساحة عزّک و بساط قدسک ای ربّ نوّر عیونهم بمشاهدة آثار عظمتک و قلوبهم بأنوار معرفتک آه آه من نار البعد فی ایّامک و من ضرّ الظّلم امام عرشک وعزّتک و عظمتک و قربک و لقائک قد انفطرت سمآء العدل بما ورد علی اولیائک و انشقّت ارض الانصاف بما اکتسبت ایادی خلقک الّذین نبذوا کتابک و نقضوا عهدک و میثاقک وجمالک الأبهی و ظهورک بین الوری لا تسکن زفرات محبّیک و لا عبرات عاشقیک بعدما سمعوا حزنک و بلائک من الّذین نسبوا انفسهم الی نفسک و اقرّوا بزعمهم بظهورک و طلوعک و استوائک علی عرش بیانک و کرسیّ فضلک فآه آه انّ الرّجآء ینوح و العدل عرّی رأسه و الانصاف یضجّ و یقول یا ملأ الأرض خافوا اللّه و لا تقولوا ما ناحت به سدرة المنتهی فی الفردوس الأبهی و صاح التّقوی بین الملإ الأعلی یا معشر البشر تاللّه ما خلقتم لخدمة اهوائکم و اجابة انفسکم بل لخدمة اللّه و امره و خدمة اولیائه و حزبه ضعوا ما منعکم عن التّقرّب الی الأفق الأعلی و خذوا ما امرتم به من لدن خالقکم و موجدکم و بارئکم و رازقکم اشهد یا الهی و محبوبی و معبودی و مقصودی انّ الظّالمین ارتکبوا ما منعت به آذانهم عن اصغآء ندائک و ندآء اصفیائک و عملوا ما منعت به ابصارهم عن مشاهدة انوار وجهک و ما انزلته فی ایّامک اسألک ببحر آیاتک و ما نوّرت به وجوه احبّائک فی یوم ظهورک بأن تکتب لهم خیر کلّ عالم من عوالمک و کلّ فضل ذکرته فی الصّحیفة الحمرآء من قلمک الأعلی انت الّذی لا تضعفک قوّة الأمرآء و لا تمنعک حجبات العلمآء تفعل و تحکم بقدرة من عندک و سلطان من لدنک انّک انت الحاکم الآمر الفیّاض الفضّال العلیم الحکیم
نامۀ آنجناب که باسم جود علیه بهائی و عنایتی ارسال نمودند در ساحت اقدس حاضر و عبد حاضر تمام آنرا عرض نمود و بلحاظ و اصغا فائز گشت اینکه ذکر اولیای آباده را نمودی و همچنین مراتب و مقامات استقامت و محبّت و انجذاب و خدمتشانرا فی سبیل اللّه انّ اللّه کان معک و معهم شهد و رأی و سمع ما نطق به اهل الوفآء طوبی لهم و نعیماً لهم قد قبل اقبالهم و عملهم و توجّههم فی ایّام اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم لعمری و امری هر بیتی که در آن اولیای الهی وارد میشوند و ندای ایشان در ذکر و ثنای الهی مرتفع ملائکۀ مقرّبین و ارواح مخلصین کل طائف آن بیت و اگر باب بصر حقیقی از برای بعضی باز شود مشاهده مینمایند که ملأ اعلی طائف و باینکلمه ناطق طوبی لک یا بیت بما جعلک اللّه مهبط اولیائه و مقرّ اصفیائه و مقام امنائه علیک بهائه و ثنائه و عطائه هر یک را در این حین ذکر نمودیم بذکریکه مذکور را در این حزن اکبر مسرور نمود اسماء ذکر نشد حکمة من عندنا انّ ربّک هو الآمر الحکیم از قبل مظلوم کل را ذکر نما و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت ده سوف یظهر ما کان مستوراً عن الأبصار انّه لهو المقتدر العزیز البصّار
و اینکه ذکر توجّه بارض کر را نمودید للّه الحمد مؤیّدید بخدمت و موفّقید بر استقامت و مزیّنید بطراز حکمت و مرصّعید بلآلی محبّت و مودّت ولکن حکمت را ملاحظه نمائید اگرچه کرده و میکنید انّ ربّک هو المشفق الکریم
شرایط حکمت از قبل در الواح شتّی از قلم اعلی نازل و از شرایط آنکه در هر مدینه وارد میشوید آثار اللّه را در مقام امن و محلّ امان ودیعه گذارید یعنی خارج از محلّ مسکن و بلسان بکمال حکمت و بیان مریدین و طالبین را متذکّر دارید و چون استعداد مشاهده شد آنهنگام امواج بحر بیان رحمن را بنمائید یعنی بعضی از آثار را بخواهید و قرائت نمائید لعمر اللّه اگر جمیع آذان عالم اقلّ من آن از قصص کاذبه و مفتریات سابقه طاهر و مقدّس شود باصغاء یک آیه کل بشاطی بحر احدیّه توجّه نمایند یشهد بذلک امّ الکتاب فی المآب امام وجوه الأحزاب
رجای دیگر که در بارۀ اولیای الهی در ارض ص نمودید بشرف قبول فائز و هر یک را ذکر نمودیم ذکریکه حقایق اشیاء در آنحین لأجل استماع و اصغا حاضر و طائف هر یک را بتجلّیات نیّر عنایت ربّانی بشارت ده چندی قبل لوح مفصّلی بآن ارض ارسال شد لیجذبهم بیان الرّحمن الی اعلی المقام و ینوّرهم بأنوار شمس العرفان فی الامکان نفوسیکه در آن ارض باقبال و انقطاع و خدمت و محبّت فائزند کل امام عرش تحت لحاظ عنایت حاضر و بعطایای مخصوصه فائز قد انزلنا لهم ما انجذبت به الأشیآء و ننزّل لهم آیاتنا و انا العزیز الفضّال
و اینکه مضلّ خواسته اعانت نماید همین عمل گواهیست بر خدعه و مکرش از اینفقره هم آگاهی خواسته بر نفوس مستقیمه و هم دامی قرار داده بر صید ماهیان بحر الهی آن بیانصاف الی حین بالغ نشده اتّبع الهوی و ظنّ انّه من اصحاب الهدی نسأل اللّه ان یؤیّد المصطفی علی اعلآء کلمته بین عباده و اظهار انقطاعه فی بلاده انّا زیّنّا رأسه باکلیل عنایة ربّه الفضّال الکریم و ارسلنا له لوحاً انجذبت به حقائق الموحّدین قل یا هادی اتّق اللّه احضر امام وجه مولاک لتسمع ما لا سمعته الآذان و تری ما لا رأته الأبصار ضع الظّنون انّ القیّوم ینادیک من شطر السّجن و یدعوک الی العدل و الانصاف لوجه اللّه مالک یوم المعاد قد غرّتک الدّنیا و ریاستها یشهد بذلک کلّ منصف بصّار
یا هادی آیات الهی بدونش مشتبه نشده و نمیشود امروز بندای مکلّم طور اهل قبور برخاستند و به تبارک اللّه ربّ العرش و الثّری ناطقند و تو الی حین بزندگانی جدید فائز نشدی بینک و بین اللّه در آثار نظر نما و ابصار و آذان عباد را از مشاهده و اصغا منع مکن از ما عندک به ما عند اللّه توجّه کن آخر بچه حجّت و برهان بنقطۀ بیان اظهار ایمان مینمائی چندین رتبه اعظم از آنرا بخواه و بشنو و ببین حضرت نقطه روح ما سواه فداه در فردوس اعلی وااسفا میگوید و بکلمۀ مبارکۀ انّنی انا اوّل العابدین ناطق و تو غافل بعظام نخره یعنی بظنون و اوهام محدثه مشغول بگذار شبهات و اشارات و قصص اولی و اخری را و منقطعاً عن الکلّ بافق عنایت الهی توجّه نما اینمظلوم در اظهار امر الهی و اثبات حجّت ربّانی زحمتها کشیده و حمل شدائد نموده الی ان ینوّر العباد و الدّیار بأنوار نیّر الاسم الأعظم تو سبب اطفاء مشو و بر خود و عباد رحم کن در جزیره رفتی حال بمدینه بیا تا امواج بحر بیان الهی و انوار نیّر ظهور ربّانی را بچشم خود ملاحظه نمائی لا تغنیک الیوم سبحات الأوهام و لا ما عند الأنام طهّر اذنک لاصغآء ندائی و عینک لمشاهدة آثاری هر صاحب انصافی شهادت میدهد که اینمظلوم لوجه اللّه نصیحت میفرماید تو بصدهزار کذب و نفاق و انکار خود را حفظ نمودی و اینمظلوم باقرار و اعتراف مابین اخیار و اشرار ظاهر و ناطق حال بانصاف تفکّر نما لعلّ تجذبک نفحات الصّدق الی افق العدل و الانصاف باین ایّام فانیه و ریاست دوروزه خود را مستحقّ عذاب ابدی مکن در امثال خود یعنی علمای قبل تفکّر نما که ناس را چگونه از حقّ منع نمودند و بکذب و عدم انصاف تربیت کردند تا بالأخره مفتریات آنقوم سبب شهادت و علّت فزع اکبر گشت اسمع ندائی و قل تبت الیک یا مقصود العالم و رجعت الی ساحة عزّک فاغفر لی بجودک و کرمک انّک انت الغفور الرّحیم
یا حیدر قبل علی علیک بهائی و عنایتی رمضان عل را از قبل مظلوم ذکر نما و بشارت ده چه که عملش بعزّ قبول فائز و مزیّن بفضل عظیم فائز شده و در ایّام الهی عمل نموده آنچه را که قلم اعلی تصدیق فرموده و قبول نموده
ذکر اولیای بهرامآباد و حسنآباد و آنجهات را نمودید دهجی علیه بهائی در این ایّام امام وجه حاضر و اولیای آن اطراف طرّاً بعنایت فائز و الواح بدیعۀ منیعه مخصوص بعضی از سماء مشیّت نازل و در هر کلمه بحر معانی مستور از حقّ میطلبیم نفوس مذکورۀ لدی المظلوم را تأیید فرماید بر نجات عباد خود از ظنون و اوهام قبل و بعد و از هر یک ظاهر فرماید آنچه را که سبب نجات و علّت ارشاد است یا احبّائی هناک خذوا کؤوس العنایة و الألطاف من ایادی عطائی ثمّ اشربوا منها امراً من لدی اللّه المشفق الکریم عنقریب از اشتعال آن نفوس افئده و قلوب آن اطراف مشتعل شود و آثارش از جهات ظاهر گردد راعی غنم از فضلش حامل اسم اعظم گشت و صیّاد ماهی حافظ کلمۀ الهی شد عمل کل نزد حقّ مذکور و از یراعۀ فضل در صحیفۀ عدل مسطور هنیئاً لأولیائی هناک و مریئاً لهم کذلک نطق لسان العظمة فی هذا المقام الرّفیع انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو الفرد المقتدر العزیز الجمیل یا حیدر قبل علی در اینمقام اراده آنکه ذکر عالم ظاهر را انتها کنیم و بذکر باطن رجوع نمائیم تا ظاهر و باطن بیک لسان از ما سوی اللّه بگذرند و بذکر دوست یکتا ناطق و مشغول گردند و اینکلمۀ علیا سبب و علّت اتّحاد اولیا شده و میشود الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید فی آخر الکتاب قل
الهی الهی یشهد کلّ ذی بصر و ذی سمع و ذی عدل و انصاف باحاطة آیاتک شرق الأرض و غربها قد نزّلت من ملکوت بیانک آیات عظمتک علی شأن عجز احبّائک عن حفظها و جمعها و مع ذلک قال المشرکون من عبادک ما ناح به اهل سرادق علمک و فضلک و سکّان مدائن ذکرک و ثنائک اسألک باقتدار قلمک الأعلی و انوار فجر ظهورک بین الوری بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک انّک انت الّذی شهدت السن الکائنات بقدرتک و قوّتک و عظمتک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم