مظهر صدق اللّه فی الحقّ و الخلق جناب ملّا محمّدصادق ملاحظه فرمایند
اگرچه مدّتها است که هبوب عنایتی از شطر آنجناب بر قلب این مسکین نوزیده و قلم محبّت باسم این فانی رقم نزده ولکن این عبد بمقتضای اینکه المؤمنون نفس واحده و روح واحد و جسد واحد لذا مراتب حب و اتّحاد که در نفس خود و آنجناب مشاهده مینمودم کذلک آنجنابرا هم بهمین قسم حمل نموده تا آنکه در این ایّام جناب شیخ روّح اللّه روحه بشطر محبوب توجّه نموده در تلقاء عرش بین یدی مقصود حاضر شد مع دو نفس دیگر جناب آقا علیاکبر و جناب آقا سیّد اشرف و چون میقات وقوف در جوار رحمت سلطان رؤف باتمام رسید و اذن رجوع از سماء مشیّت نازل لذا این عبد بر خود لازم شمرده که در محضر آنجناب خود را بوسیلۀ مراسله مذکور دارم تا مراتب حبّ مستورۀ در دل در عالم ظاهر جلوه نماید و باطن بقمیص ظاهر و ظاهر بطراز باطن ظاهر و هویدا گردد چه که لا زال محبوب ذو الجلال دوست داشته که جمیع اعمال عاملین که خود را منسوب بحق دانستهاند بتمام عمل ظاهر شوند یعنی آنچه از ایشان صادر میشود قابل امورات ظاهریّه و شئونات باطنیّه هر دو باشد لیدلّ ظاهرهم علی باطنهم و باطنهم علی ظاهرهم
و بعد آنکه اگر این عبد بخواهد از قضایای وارده و بلایای نازله که در این ارض بر جمال احدیّه وارد شده ذکر نماید البتّه خود را قاصر مشاهده نماید و بر حزن آنجناب هم بیفزاید لذا این عبد باین اذکار نپرداخته و بعهدۀ راجعین گذارده که بقدر وسع خود آنچه ادراک نمودهاند البتّه معروض خواهند داشت ولکن خدمت آنجناب معروض میدارم که آنقدر معلوم آنحضرت بوده که این ایّام را شبهی و نظیری و مانند نبوده و نخواهد بود و بر هر نفسی لازم که بقدر وسع در اثبات امر الهی و تبلیغ ظهور عزّ صمدانی تقصیر ننماید و بجمیع ارکان در نصر امر که تبلیغ محض است بکوشند
و دیگر چه عرض نمایم از احتجاب بعضی با آنکه شمس عزّ اقبال از افق قدس اجلال بشأنی اشراق فرموده که جمیع عالمرا احاطه نموده و بکمال قدرت و سلطنت ظاهر شده و مع ذلک بعضی باوهام تشبّث جسته و از عرفان جمال ملیک علّام دور ماندهاند زهی حسرت بر چنین نفوس با وصایای شافیه و مواعظ بالغه که از مصدر عزّ احدیّه در صحف منزله نازل شده مع ذلک ابعد از ملل قبل و اغفل از کلّ من علی الارض ملاحظه میشوند باید در کلّ حین پناه بخدا برده که شاید از بدایع عنایت محیطه و رحمت منبسطۀ خود این عباد را از شاطی عزّ قدمیّه محروم نفرماید و بر صراط امریّه که الیوم جمیع عالمرا احاطه نموده مستقیم و مستقر دارد
در این حین از یمین عرش نازل که بنویس ببقیّة آل اللّه فی الارض که ای مظهر صدقم اگر بر فراش آرمیدهئی سر بردار و اگر نشستهئی بقوّۀ اسمم برخیز و اگر ایستادهئی بشوق جمالم طیّر و اگر در طیرانی بسلطان قدرتم عرّج و اگر در عروجی بملیک امرم قف علی مقرّک فی هوآء الرّوح ثمّ افتح شفتاک باسمی الفتّاح ثمّ حرّک لسانک باسمی المحرّک ثمّ انطق علی لحنی قل یا ملأ الارض و السّمآء تاللّه الحقّ قد ظهر ملیک البقآء و اشرق عن افق البدآء بسلطانه العلیّ الاعلی ثمّ بدّل قمیص اسمه و ظهر باسمه الابهی فوق منظر الاعلی مقرّ الّذی یطوفنّ فی حوله ملکوت الصّفات و الاسمآء ان یا قوم ان تریدنّ ان تشهدنّ قدرة اللّه فاشهدنّ قدرته الّتی احاطت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ سلطنة اللّه فانظرنّ سلطنته الّتی غلبت کلّشئ و ان تقصدنّ ان تلاحظنّ رحمة اللّه فانظرنّ الی رحمته الّتی سبقت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ الی عظمة اللّه و هیمنته حوّلنّ البصر الی عظمته الّتی قامت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تسمعنّ نغماته فلتسمعنّ کلمته الّتی خلقت بامره و ارتفعت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تشرّفنّ بلقآئه تاللّه هذا جماله قد ظهر علی کلّشئ کذلک نطق لسان القدم حینئذ ان استمع لما اوحی الیک ثمّ بلّغه الی العباد لعلّ تطهّرنّ انفسهم عن دنس الاوهام و یبلغنّ الی مقام الّذی قدّر لهم و کذلک امرک قلم الامر حینئذ من لدی اللّه المقتدر المهیمن العزیز القیّوم
پس ای مظهر صدقم جهد نما که مطابق باین اسم در ارض ظاهر شوی و صدقیکه عند اللّه محبوب بوده آنست که بثناء نفسش قیام نمائی و بذکر امرش مشغول شوی چه که هیچ صدقی با کلمهئی که للّه بآن تکلّم میشود برابری ننموده و نخواهد نمود پس خوشا حال آن نفوسیکه باین رتبۀ بلند اعلی فائز شوند و از برای صدق مراتب لا یحصی عند اللّه مقرّر است که ذکر آن در این ورقه نگنجد و از جملۀ آن مراتب صدقی است که در میانۀ ناس معروفست و باین رتبه که انشآء اللّه فائز شده پس سزاوار آنکه جهد منیع مبذول داری که بصدق اعظم که طائف حول منظر اکبر است فائز شوید و مرزوق گردید فهنیئاً للواصلین انتهت کلمات اللّه
و اینعبد در آخر عریضه معروض میدارد که انشآء اللّه لا زال آنجناب بذکر محبوب مشغول بوده بشأنیکه اثرش در تمام عالم ظاهر شود و ما من کلمة الّا و لها اثر عند ربّک و کذلک قدّر من لدن عزیز قدیر و از خدا میطلبم که بلقا مرزوق شوم تا از اسرار خفیّه و رموزات مستوره بی لسان و بیان معروض و مذکور دارم
جناب ابن که منظور نظر حق جلّ اعزازه بوده از لسان این عبد ببدایع ذکر منیع اظهار خلوص فرمائید و مراتب حبّ این بنده در آنحضرت اظهر از آنست که بذکر ظاهر شود و یا ببیان ثابت گردد و کان اللّه عالم بما فی قلبی و انّه لهو العلیم الخبیر
و دیگر احباب آن ارض یعنی آنانکه از کأس تجرید نوشیدهاند و از جام تفرید مرزوق گشتهاند بذکر لا نهایه از جانب این عبد متذکّر فرمایند و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذینهم کانوا معک ثمّ علیهم جمیعاً