بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالمحبّة و توحّد بالوداد انّه لمولی العباد و مالک الایجاد و النّاطق بما اراد فی المبدإ و المعاد و النّفحة الّتی تضوّعت من قمیص اللّه و النّور المشرق من افق عنایته و السّلام الظّاهر اللّائح من ملکوت فضله علی الّذین قاموا علی اعلآء کلمته و اظهار امره و عملوا بما امروا به فی کتابه اولئک عباد بهم جرت الأوامر و الأحکام بین الأنام و ثبت حکم التّقدیس بین الأحزاب بهم رفعت الرّایات و ظهرت العلامات یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و عن ورائهم مالک الأسمآء و فاطر السّمآء
و بعد از جلوس راضیه علیها بهائی بحضور حاضر و بنیابت آنجناب بزیارت فائز خان نعمت گسترد و حاضرین را بار داد و ضیافت کاملی باسم آنجناب بعمل آمد فیالحقیقه ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین حاضر و موجود بل ما ترید الآذان چه که اوراق از نسیم ارادۀ الهی متحرّک و از آنحرکت صوت خوشی مسموع و بکلمۀ مبارکی ناطق گویا از برای غائبین طلب حضور مینمودند و ابصار بمشاهدۀ آثار قدرت و صنع الهی در ازهار و اثمار و اشجار و اوراق و انهار محظوظ الحمد للّه الّذی ایّدک و ایّدها
یا علی الحمد للّه بصر عالم از کحل حکمت و بیان احبّای الهی روشنست اگرچه این روشنی را سحاب تیرۀ اوهام خلق از ظهور و بروز منع نموده ولکن البتّه اریاح اراده این ابر را متفرّق نماید اوست قادر و توانا و قدرتش الیوم مستور ولکن در سرّ بفتح مدائن قلوب مشغول بیان رحمن مفتاحی است قویّ و فاتح و آفتابیست مشرق و لائح و بحریست محیط بگشاید و نور بخشد و حیات عطا نماید طوبی از برای بصیری که شک و ریب و اوهام و ظنون و سطوت و غضب اهل عالم او را از ذروۀ علیا منع ننمود بیک کلمه عالم مضطرب و بکلمۀ اخری ساکن و مطمئن و بیک عمل مشتعل و بعمل آخر برد و سلام اینست که از قلم اعلی در زبر و الواح اخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه و کلمۀ طیّبه از جنود قویّۀ الهیّه ذکر شده از جمیع مراتب گذشته اگر ناس بانصاف تمسّک نمایند هم خود بانوار یقین فائز گردند و آثار و حجج و براهین حقّ جلّ جلاله را بمثابۀ آفتاب مشاهده نمایند و هم کرسیّ اقتدار حقّ مابین عالم ظاهراً باهراً مشاهده گردد
یا اکبر دوستان را تکبیر برسان و از قبل مظلوم القا نما شما از سایر اهل عالم باید ممتاز باشید و در جمیع احیان بشطر امتیاز ناظر قدر خود را بدانید و مقام اولیای حقّ را که از اوّل امر بخدمت قیام نمودهاند بشناسید قلم اعلی جمیع را ذکر فرموده و بخلع عنایت مزیّن داشته ولکن از الواح نفوس مستقیمۀ ثابته عرف امتیاز متضوّع طوبی لمن وجد و کان من العاملین
یا ایّها النّاظر الی اللّه اشهد انّک شربت رحیق حبّی فی اوّل ایّامی و اعترفت بما اعترف به اللّه و تمسّکت به و نشرت آثاره و کنت قائماً علی خدمته فی یوم فیه زلّت الأقدام کبّر من قبلی علی احبّائی فی الطّآء و من حولها و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین انّا نوصیهم بالتّقوی الخالص و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر قل ان ارحموا علی انفسکم و علی سدرة الأمر و علی الدّمآء الّتی سفکت لاعلآء کلمة اللّه المطاعة اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا من المنصفین لا تضیّعوا اعمالکم و ما ورد علیکم فی هذا النّبإ العظیم لکم ان تفتخروا علی من علی الأرض انّکم فزتم بما لا فاز به احد من الخلق یشهد بذلک من نطق امّ الکتاب بذکره العزیز البدیع لا تجعلوا انفسکم ملعب جهلآء الأرض ینبغی لکلّ عمل ینسب الیکم ان یکون مشرقاً کالشّمس بین العالم کذلک یعظکم اللّه حقّ الوعظ رحمة من عنده انّه یحبّکم و یرید لکم ما ینبغی لمقاماتکم عند اللّه العلیّ العظیم ایّاکم ان تعملوا ما تتوقّف به الرّحمة فی سمآء المشیّة کذلک ینصحکم من کان اشفق بکم منکم انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم البهآء المشرق من افق عنایتی و النّور اللّائح من سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک فی سبیل اللّه مالک هذا الیوم المبارک المبین انتهی
انشآءاللّه جمیع دوستان الهی بقمیص تقدیس مزیّن شوند باید بشأنی ظاهر باشند که اگر در انجمن عالم بوعظ و نصح عباد قیام نمایند و بأعلی البیان تنطّق کنند نه خود در سرّ خجل باشند و نه من علی الأرض قادر بر اعتراض حال باید در لیالی و ایّام در تدبیر آن باشند که نفسی را هدایت نمایند و از رحیق عرفان بچشانند این ایّام ایّامی نیست که فکر مختلف گردد و اراده متوقّف و قصد مشوب و اعمال منافی و اخلاق خشن باید جمیع اعمال و افعال و اخلاق مثل نقطۀ واحده مشاهده شود یعنی مرجع کل معروف باشد تا مدلّ بر معروف حقیقی و حاکی از او گردد کل تحت لحاظ عنایت بوده و هستند ما من احد الّا و قد فاز باکلیل الذّکر من لدی اللّه المهیمن القیّوم حال آنچه لازمست باید احبّای الهی بآن تمسّک نمایند ایّام راحت و فرح و عزّت را هم البتّه مشاهده کنند لازال میفرمایند اگر منادی را بشناسند و لذّت بیان رحمن را بیابند عالم را معدوم شمرند و به ما یرتفع به الأمر ناظر و متشبّث و متمسّک گردند باری این عبد خدمت هر یک عرض سلام و تکبیر و فنا و نیستی میرساند و بکمال عجز و ابتهال از معادن جواهر محبّت الهی استدعا مینماید که بمقامات عالیۀ خود ناظر باشند و آنچه سزاوار است عمل فرمایند العرض و العجز من العبد و القبول من احبّآء اللّه العزیز المحبوب
اینکه ذکر نفسین مقبلین جناب آقا سیّد محمّد و استاد محمّد قلی علیهما بهآء اللّه فرموده بودند و همچنین ذکر عمل ایشان را فی سبیل اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد نسبت بهر یک آفتاب عنایت و قمر رأفت و نجم شفقت و کلمه علیا ظاهر و مشرق قوله جلّ و عزّ
یا محمّد قد ذکرت لدی المظلوم مرّةً بعد مرّة و ذکرناک فی کلّ مرّة ما یجد منه المخلصون عرف عنایتی ان افرح و کن من الشّاکرین و نذکرک فی هذا الحین کرّة اخری فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو العزیز الکریم ان احمد اللّه بما ذکر عملک فی الألواح و انزل لک ما یزیّنک بطراز الخلوص انّه لهو المقتدر القدیر قد فاز ما عملته فی سبیلی برضائی و طراز قبولی انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک و لعملک و لمن عمل بما امر به فی کتابی المبین بقیامکم علی خدمتی و عملکم فی حبّی نطق الملأ الأعلی طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه فی هذا الیوم المبارک البدیع البهآء المشرق الظّاهر اللّائح اللّمیع علیک و علی کلّ عبد مستقیم
و هذا ما نزّل من جبروت الفضل لجناب استاد محمّد قلی علیه بهآء اللّه قوله جلّ کبریائه
بسمی المهیمن علی الظّاهر و الباطن
یا محمّد قبل قلی یذکرک المظلوم من شطره و یذکرک بعهده و ینزل لک ما عملته متمسّکاً بکتابه طوبی لک بما وفیت و عملت بما امرت به فی حبّه کم من عبد تمسّک بسبل الأوهام معرضاً عن سبیله و کم من عبد نبذ العالم عن ورائه مقبلاً الی انوار وجهه ان افرح بما ایّدک علی العمل بما یقرّبک فی کلّ الأحوال الی نفسه نعیماً لک بما اقبلت الی اللّه و وجدت عرف قمیصه انّا ذکرناک من قبل و من بعد انّ ربّک یجزی من تمسّک بحبل عنایته البهآء المشرق من افق سمآء الفضل علیک و علی من اتّبع امره انتهی
طوبی لهما و نعیماً لهما چه که عرف خلوص از ایشان بشهادت اللّه متضوّع و بروح و ریحان عمل نمودند آنچه را بآن امر شدند انشآءاللّه این مقام اعلی را باسم حقّ جلّ جلاله حفظ فرمائید از حقّ منیع این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر تکبیر و سلام خدمت ایشان منوط باراده و عنایت آن محبوبست
اینکه در بارۀ ورقۀ مخدّره حو علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد فرمودند نعم ما عمل من المعروف فی حقّها انشآءاللّه مؤیّد باشند بر اعمال طیّبه و ما یکون حاکیاً عن الحکمة المحضة منتسبین انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و باستقامت کبری مزیّن تا جلاجل داهیه ایشان را از صراط احدیّه منع ننماید
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی و عنایتی ان انظر ثمّ اذکر فی امة رجعت الی مقرّها انّها بدّلت النّور بالنّار و باعت ملک النّاس بقطعة من الألماس مع کمال محبّت و اقبال و ادّعای عرفان داهیه بیک گل الماس او را فریب داد از حقّ معرض و بغیر او مقبل اینست شأن دنیا و اهل آن از اوّل امر معرض بوده و ابداً اطّلاع نداشته و ندارد چه که با ما نبوده خضوع و خشوع بیمعنی حضرات ق آن نفوس را بر آن داشت که اظهار ایمان نمایند انّه یعلم ما فی الصّدور و ما فی القلوب و هو العلیم الخبیر اگر یک ورقه از اوراق در افعال و اعمال و حرکات او تفکّر نماید تنطق و تقول انّی بریئة منها و عن کلّ ما عندها و تحفظ وجهها عن وجهها آن جناب میدانند قلم اعلی در ذکر آن نفوس متوقّف بود ولکن نظر بظلم و تعدّی و شرارۀ نفس و هوی از قلم اعلی این کلمات جاری و نازل و این هم نظر بآنکه او را بشناسند و بر اعمال و افعال او اطّلاع یابند اعاذنا اللّه و ایّاکم منها و امثالها انتهی
این فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که دوستان آن ارض را بصراط مستقیم امانت و دیانت و صدق و صفا هدایت فرماید تا کل در ظلّ حقّ و عنایتش مستریح باشند وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء استماع شد فرمودند یا عبد حاضر از برای هر شیء مبدئی بوده و هست اینکه عوام گفته و میگویند بیمایه خمیر فطیر است حرفیست تمام و این قول حکیم عارف است الیوم اصحاب الهی مایۀ احزاب عالمند باید کل از امانت و صدق و استقامت و اعمال و اخلاق ایشان اقتباس نمایند از حقّ بطلب عرف آگاهی را بیابند و به ما یرتفع به شؤونهم و مقاماتهم تمسّک نمایند انتهی
اینکه بعضی از معرضین بیان اعتراض نمودهاند با ادّعای حقّیّت اصحابشان بفجور و فحشا عامل و اصحاب نقطۀ اولی بتقوی عامل و بطراز امانت و دیانت مزیّن این کلمه از صراط حقّ و راستی خارج چه که از ورود جمال قدم به عراق که این عبد مطّلع است متّصلاً آیات و کلمات در سرّ سرّ نازل و ارسال میشد و جمیع امر به ما اراده اللّه و نهی عمّا نهی عنه فی الکتاب چندی قبل لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق از عراق و ارض سرّ و ارض سجن متّصل اهل بیان را نصیحت نمودیم و به ما ینبغی لأمر اللّه امر فرمودیم هنوز بغی و فساد مرتفع نشده اکثری آلودهاند و بتقدیس و تنزیه فائز نه انتهی آن محبوب خود مطّلعند که چه اعمال شنیعه مابین این فرقه ظاهر فیالحقیقه انسان قادر بر تقریر نه احدی اختیار زن و فرزند و مال و اموال خود را نداشت اکثری باغی و یاغی و طاغی ولکن خود را از اصحاب خلّص الهی میدانستند معدودی مقدّس از شئونات و شبهات دیده شدند و آن هم در اوّل امر و بعد خود آن جناب شاهد و گواهند که چه کردند و چه شد بقسمی که حضرت اعلی روح ما سواه فداه اظهار حیرت فرمودند و در ظاهر چیزی نفرمودند چه که ناصر و معین موجود نه در ایّام آخر لوحی مرقوم داشتند و منتهای شکایت از آن نفوس فرمودهاند و از اکثری عدم رضایت اظهار نمودهاند ولکن ستر شد چه که اظهار آن مقتضی حکمت نه ناس ضعیفند چنانچه مشاهده شد با وجود اشراقات آفتاب حقیقت در وسط زوال و ظهور سدرۀ منتهی از یمین بقعۀ بیضا هر نفسی بهوای خود وهمی را بطراز یقین جلوه میداد
باری اگر در این مقامات گفتگو نمائیم اوراق و دفاتر کفایت ننماید و امّا در این ظهور اعظم حتّی اعدا شهادت داده و میدهند بر تقدیس و تنزیه و علوّ و سموّ یکی از علمای یزد گفته بود در اوّل هرج و مرج اعمال این طایفه خارج از وصف و بیان حال مشاهده میشود در محفلها جمع میشوند و تلاوت آیات مینمایند و مناجات میخوانند و بکمال امانت و دیانت ظاهر و مشهود معلوم میشود از امر رئیس جدید است ملاحظه فرمائید چه مقدار از نفوس در این ظهور رایگان شربت شهادت آشامیدند و چه بدست خود خود را فدا نمودند با آنکه حقّ راضی نبود حال هم نفوسی هستند از جمیع عیوبات مقدّس و منزّه و مبرّا انّ ربّنا العلیم لهو الشّاهد الخبیر
این عبد یک کلمه از امانت و وفای بعهد ذکر مینماید که شاید بعضی متنبّه شوند و بیقین بدانند که للّه تحت قبابه عباد اولی امانة عظیمة و اولی اعمال طیّبة و اولی اخلاق روحانیّة در اسکندریّه چند نفر از احبّای الهی حسب الأمر بکسب مشغول و کسب در این ظهور اعظم از عبادت محسوب شده نسأله بأن یوفّق الکلّ علی ما اراد و آن کلمه اینکه جناب آقا شیخ علی ابن جناب حاجی عبدالرّحیم علیهما بهآء اللّه به خرطوم تشریف بردند بجهت مؤانست با جناب محبوب قلب و فؤاد حاجی میرزا حیدر علی و جناب حبیب روحانی حاء و سین علیهما بهآء اللّه چه که اسمین مسجونین نوشته بودند و یک نفر از اصحاب را خواسته بودند لأجل مؤانست و اطّلاع بر امورات حادثۀ ارض مقصود و ما حولها و همچنین ایران جناب شیخ مذکور مصمّم شدند و لوجه اللّه حرکت نمودند مدّتی چون اوراق اشجار محبّت مجتمع و از هواء لطیف و آب نورانی خفیف تر و تازه بودند ناگاه باد خریف وزیدن گرفت و اسباب تفرقه بمیان آمد اسمین مذکورین علیهما ثنآء اللّه باین شطر توجّه نمودند و به ما هو المقصود فائز گشتند و جناب شیخ در همان ارض بکسب مشغول بعد از سنین متوالیات حسب الأمر مبرم جناب حاجی عبداللّه علیه بهآء اللّه بآن سمت توجّه نمودند لأجل مصاحبت با جناب شیخ و همچنین اعانت نماید ایشان را در اشغال ظاهره و تأیید کند در مراجعت ولکن نظر بتشتّت امور بطول انجامید تا آنکه حضرت شیخ علیه بهآء اللّه صعود فرمودند و بعد از صعود جناب حاجی عبداللّه مذکور در تمشیت امور پرداخت قنسل ایران که در آن مدینه بود تفصیل امورات مرحوم و همچنین امتعه و اموالش را بجناب کارپرداز اوّل دولت علیّۀ ایران که مقیم قاهره است نوشت ایشان هم رسمی که حسب القانون مجرا شده از اموال و ترکه طلب نمودند جناب اسمین اعلیین محمّد و علی علیهما بهآء اللّه از اسکندریّه نوشتند که آنچه حقّ شماست میرسد بعضی از تجّار قاهره که اقبال نمودهاند بجناب کارپرداز مذکور گفتند که این وجه بشما میرسد چه که قول حضرات صحیحست و مقدّس از شک و ریب بعد اسکندریّه منقلب و قاهره مضطرب و دمدمۀ مدافع مرتفع و طنطنۀ صفوف و الوف و بنادق ظاهر بشأنی که جمیع ناس مضطرب و خائف و اضطراب تجاوز نمود تا باین اراضی رسید لو لا فضل اللّه و رحمته لخسفت الأرض بمن علیها چه که نظر بغفلت و عصیان امّت مستحقّ بودند آنچه را که واقع شد
باری اسکندریّه در ساعات معدوده عالیها سافلها مشاهده گشت چنانچه از قبل در بعضی از عرایض این فانی ذکر نموده و همچنین از قلم اعلی نازل احبّای اسکندریّه و قاهره عریضه بساحت اقدس ارسال نمودند و تکلیف خود را خواستند و همچنین بحضرت اسم اللّه مه علیه من کلّ بهآء ابهاه که در آن اوقات در این ارض تشریف داشتند عریضه ارسال نمودند فرمودند احبّای الف و سین باقتضا حرکت نمایند و بشطر اقدس توجّه کنند و احبّای مصر در مقرّ خود ساکن و مستریح باشند و بعد حضرات بارض مقصود وارد و غافلین و خائنین اسکندریّه را آتش زدند و اموال ناس را از هر قبیل چه سوختند و چه بتاراج بردند و اموال دوستان هم جمیع بتاراج رفت و مخزن ایشان منهدم و ویران و طرف خرطوم هم نار وغی مشتعل و شخصی علم عصیان برافراخت نظر باغتشاش مصر آن اطراف جمیع منقلب و مضطرب و جناب حاجی عبداللّه در آنجا محصور تا آنکه حکم خروج رسید و متوکّلاً علی اللّه بیرون آمد و از صدهزار بلا حقّ جلّ جلاله حفظش فرمود و الحمد للّه بارض مقصود وارد و مشرّف
و امّا حضرات اسکندریّه مع آنکه کمال افلاس موجود و جناب کارپرداز قاهره هم معزول و خبر ورود کارپرداز جدید در اسلامبل واصل معذلک نظر بوعدهئی که شده بود جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه در صدد آن برآمدند که بوعده وفا نمایند و از فضل و عنایت حقّ وجهی موجود شد او را اخذ نمود و روانۀ مصر گشت و مبلغ پنجاه جنیۀ انگلیزی برد و تسلیم نمود مؤمنین تجّار و خود جناب کارپرداز بسیار متحیّر و متعجّب و اوّل کارپرداز از اخذ آن ابا نمود قسم یاد کرد که من حرفی ندارم این صفات شما مرا کافیست و در مدح و ثنای شما همین قدر بس که همان نفوسی که شما را دشمن میدارند بمدح شما ناطقند باری این فقره سبب اعلا شد در آن جهات و جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه نوشتهاند شرحی از محبّت دوستان مصر بقسمی که طیور حبّ در افئدۀ اولیا بحرکت و طیران میآید محبّت للّه فیالحقیقه حیات حقیقی بخشد و مرده را زنده نماید این وفای بعهد ایشان از سلطان اعمال عند غنیّ متعال مذکور و مسطور از حقّ جلّ جلاله میطلبم احبّای آن ارض و اراضی اخری را مؤیّد فرماید بر امانت و راستی
ارض سجن بمقامی مرتفع که جمیع اطراف باو ناظر بودند و هر یک از اصحاب اگر چیزی طلب مینمودند لأجل بیع و شری از مدن قریبه و بعیده بأنّه هو حاضر جواب میشنیدند و بعد بخیانت بعضی از نفوس و ظلمت ما فی قلوبهم از مقام اوّل بمقام ثانی راجع بل ثالث و معذلک نظر بآنکه مقرّ کرسی واقع علوّ و سموّ مقامات احباب علی قدر معلوم مابین عباد باقی و برقرار کار یک عیب دیگر پیدا کرده هر نفسی که بسیار خبیث واقع میشود در آخر مقام دعوی حقّیّت هم مینماید ید قدرت انشآءاللّه عباد خود را حفظ فرماید و به ما یحبّ و یرضی فائز نماید در جمیع احوال جمیع جوارح و اعضا باید بکلمۀ لا حول و لا قوّة الّا باللّه ناطق باشد
در این اثنا لدی العرش حاضر و مقصود غیب و شهود باین کلمه ناطق بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی و رحمتی و عنایتی یا علی مر احبّائی بما یرتفع به مقاماتهم بأمری قل یا اولیآء الرّحمن فی البلدان سخّروا مدائن القلوب بجنود الأعمال و الأخلاق هذا ما حکم به مولی العالم حین استوائه علی العرش الأعظم طوبی لعبد انجذب بندائی و عمل بما امر به فی کتابی المبین انتهی از این قبیل بیانات محکمات لاتحصی از لسان مالک وری استماع شد طوبی للعاملین
اینکه در بارۀ محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر خدمات ایشان را فی سبیل اللّه فرمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمه مکرّر از لسان عظمت جاری فرمودند علیه بهآء اللّه علیه بهآء اللّه خبر مازندران را آن محبوب بتفصیل مرقوم داشتهاند و این ایّام از هر شطری عرایض رسیده و حاوی ذکر خدمت ایشان در قو ولکن بعد از عرض بر حسب ظاهر چند یوم در این فقره امری از مطلع ظاهر نه و بعد یومی از ایّام این کلمۀ علیا از مشرق بیان مالک اسماء ظاهر قوله جلّت عظمته و جلّ کبریائه یا عبد حاضر اگر بگوئیم بحکمت واقع شده مشاهده میشود قباع خنازیر و ضوضای جهلا مرتفع و اگر تمام هم بجهت ضوضا ناظر باشیم ستر این خدمت باهر را دوست نداشته و نداریم لذا از مصدر امر الهی این حکم جاری میگوئیم بنطق و بیان ملجأ بوده و حقّ جلّ جلاله نظر بفضل و عنایت او را محل و مصدر اعلای کلمه فرموده و این اعلا اگرچه سبب ضوضا شد ولکن نظر بالجاء بأسی نبوده و نیست بلکه لدی العرش مقبول انّا زیّنّا عمله بطراز القبول و ذکرناه فی الواح شتّی انّ ربّک لهو العطوف الغفور الرّحیم الکریم انتهی
عرض این فانی آنکه صورت این عریضه اگر نوشته شود و بتصحیح فائز و باطراف ارسال گردد خالی از نفع نبوده و نیست چه که مزیّن است بآیات و کلمات حقّ جلّ جلاله که فیالحقیقه سبب اشتعال عالم و امم است شاید حلاوت آن را بیابند و به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و شاید عرف اعمال و اخلاق طیّبه در اطراف متضوّع شود و ناس غافل را آگاهی بخشد الأمر بیده و ما انا الّا عبد منیب و آنچه از الواح مخصوص احبّای ارض میم خواستهاند همان ایّام نازل و نظر بانقلابات و حکمت در ارسال آن تأخیر رفت این ایّام امر بارسال فرمودند و انشآءاللّه ارسال میشود آنچه آن محبوب فؤاد در بارۀ ایشان مرقوم فرمودند فیالحقیقه سبب مسرّت قلب شد و عالم عالم محبّت ظاهر انشآءاللّه آن محبوب و ایشان در جمیع احیان به ما اراده اللّه ناطق و بر خدمت امر قائم باشند
و دستخطّ ثانی آن حضرت که تاریخ آن غرّۀ شهر رمضان المبارک بود گوش تازه بخشید و بنغمۀ جدیده در محبّت مالک احدیّه مترنّم و بعد از استماع و ادراک قصد مقام مقدّس از ذکر و بیان نموده و تفصیل بعد از اذن عرض شد اذاً جری فرات الرّحمة و الألطاف و ماج بحر الفضل علی شأن لا یذکر بالبیان قال و قوله الحقّ
یا ایّها النّاظر الی شطر السّجن و النّاطق بثنآء المقصود و الشّارب من رحیقی المختوم علیک بهآء اللّه المهیمن القیّوم قد حضر العبد الحاضر بما ارسلته الیه و عرض تلقآء المظلوم ما غنّت حمامة فؤادک فی ثنآء اللّه و ذکره طوبی للسانک و لبیانک و لمن یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الودود قد انزلنا علی المقرّبین ما لو یلقی علی التّراب لتطلع منه شمس العلم و البیان کذلک نطقت یراعة الرّحمن و النّاس اکثرهم لا یفقهون انت الّذی حضرت و رأیت البحر و امواجه و الشّمس و انوارها و سمعت ما تکلّم به مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یذکر من اقبل الیه و نطق بثنائه و قام علی خدمة امره العزیز الممنوع لا تحزن عمّا یعملون المقبلون لعمری لو انصفوا و عرفوا لعملوا بما امروا به فی الواح شتّی من لدی اللّه مالک الوری کذلک نطق امّ الکتاب من قبل و اللّوح المحفوظ فی هذا المقام المحمود کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم بما ینفعهم و یحفظهم و یرفعهم الی ملکوتی الّذی جعله اللّه مطاف من فی الغیب و الشّهود قل یا اولیائی انّا نوصیکم بأعمال یجد منها الملأ الأعلی عرف التّقدیس لعمری بها یرتفع امری و مقاماتکم فی ظلّ قباب عنایتی و خبآء مجدی و فسطاط رحمتی الّتی سبقت الوجود قل انّا نکون معکم فی کلّ الأحوال نسمع و نری و انا السّامع البصیر انّا نری و نستر نسمع و نصمت لو نفصّل لک ما ظهر و سیظهر تأخذک الأحزان فاسأل اللّه بأن یبدّله بسلطان من عنده انّ ربّک لهو القویّ القدیر البهآء و النّور علیک و علی اولیائی و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی
این فانی خدمت آن محبوب عرض مینماید که اگرچه جواب دستخطّها تأخیر میشود ولکن بعد جمیع مطالب واحداً بعد واحد از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال میگردد از حسن حظّ آنکه سبب تأخیر خدمت آن حضرت مشهود و واضح و مبرهنست در هر حال امید عفو است و دیگر از آن حضرت این خادم فانی مطمئن است چه که مطّلع و آگاهند اینکه بشارت وصول الواح الهی را مرقوم داشتید و همچنین اجتماع دوستان و القاء آن بر ایشان و ذکر مراتب شوق و ذوق و جذب و انجذاب حزبه تعالی فیالحقیقه مسرّت بیاندازه عنایت فرمود انشآءاللّه در جمیع احوال از حلاوت بیان رحمن قسمت برند و بما ینبغی قیام نمایند چه قدر محبوبست از آن نفوس منجذبۀ مشتعله ظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ مرضیّه آفاق عالم انسان باین انوار روشن و منیر عمل مقبل مستقیم بمثابۀ شجر است اصلش در ارض استقامت و فرعش الی ما شآء اللّه و اثمارش بدوام ملک و ملکوت فیالحقیقه جز مرآت علم الهی احصای این مراتب ننموده و نخواهد نمود هنیئاً لحضرتکم و لهم از حقّ میطلبیم جمیع اهل عالم را از این نعمت طیّبه و مائدۀ سمائیّه قسمت عطا فرماید و محروم ننماید انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه اظهار تشکّر و بهجت و سرور از مائدۀ ثانیه و شمس جدیدۀ مشرقه و نعمت مکرّره فرمودند ارکان را بهجت بسیار لطیفی بل الطف عمّا یحصی عطا نمود در ذکر اشراق الواح الهی از افق عنایت مرّۀ اخری این کلمه را مرقوم داشتید قولکم دیگر این لاشیء این کرّه چنان جرعهنوش شده و از این عطیّۀ کبری محظوظ گشته که خود را مالک بر من علی الأرض یافته بعد از عرض این کلمه در ساحت امنع اقدس لسان الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ و عزّ این بیان جناب علی قبل اکبر بمثابۀ شاخۀ محبّت است که بعشق الهی پیوند شده انتهی صدهزار روح و بحور آن فدای این کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق عنایت طالع شده سبّح بحمد ربّک و کن من الشّاکرین
و اینکه در ذکر دوستان الهی مرقوم داشتید که ایشان هم از کوثر بیان رحمن منجذب شدند بشأنی که مجذوبوار بثنای الهی ناطق گشتند و همچنین بنفی شعور و ادراک و انسانیّت از نفوس معرضۀ از اهل بیان بعد از عرض این فقره این کلمۀ تامّۀ مطاعه از مطلع بیان احدیّه اشراق فرمود فرمودند یا عبد حاضر انشآءاللّه دوستان الهی همیشه جمع باشند و بذکر و ثنای حقّ مشغول هر نفسی از بحر اعظم آشامید عالم را در ظلّ خود مشاهده نماید این طیور را پرواز حقّ آموخته و فوق طیور ادراک و عقول طیران نمایند طوبی لهم طوبی لهم انتهی فدای وجودی که حلاوت بیان را بیابد و شموس شفقت و الطاف را از آفاق سماء کلمات کتاب الهی مشاهده نماید و اینکه در بارۀ حرکت و مشورت مرقوم داشتند فیالحقیقه کون آن محبوب در آن ایّام در آن ارض لازم بود امید هست از عنایت حقّ جلّ جلاله که آن ارض مبارکه را از شئونات مردودۀ معرضین از اهل بیان مقدّس فرماید سبحاناللّه چه مقدار مردم غافلند هر ذی شعور و درایتی متحیّر است از آن نفوس مجعوله جهل را بر کرسیّ قلوب مقرّ دادهاند و علم و انصاف را خارج باب داشتهاند افّ لهم و لمن ضلّ و اضلّهم و لداهیة تمشی و لا تعرف الی من و لها هاویة تستعیذ الهاویة منها
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا لطفاللّه علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ اجلاله
یا ایّها المقبل الی الوجه ایّام ایّام اللّه است بیک آن آن قرون و اعصار معادله نمینماید ذرّۀ این یوم بمثابۀ خورشید مشاهده میگردد و قطرهاش مانند دریا اگر نفسی یک نفس فی حبّ اللّه و لخدمته برآرد او از سیّد اعمال از قلم اعلی مسطور اگر فضائل این یوم ذکر شود کل منصعق مشاهده شوند الّا من شآء ربّک لذا محبوب آنکه در این یوم در صدد آن باشی که بانوار شمس رضای حقّ فائز شوی یک کلمه از صدهزار اولاد بهتر و برتر و پایندهتر است انشآءاللّه باین مقام بلند اعلی فائز گردی تا ذکرت بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند در هیچ حال مأیوس مباش بذیل حقّ متشبّث باش و باو متوکّل قل یا الهی انا الّذی اقبلت الیک بروحی و ذاتی و نفسی و ما عندی و وضعت املی و رجائی و مشیّتی و ارادتی امام کرسیّ عظمتک ایّدنی علی ما اردته بجودک و فضلک انت تعلم بأنّی لا علم لی بما ینفعنی و یضرّنی قدّر لی ما هو خیر لی انّک انت الشّاهد العالم المشفق العلیم الحکیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب حاجی آقا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این لوح مبارک از سماء مشیّت نازل انشآءاللّه از بحر بیان رحمن بیاشامند و بانوار معرفتش منوّر گردند قوله جلّ کبریائه
انّ النّور ینادی و النّار تنادی طوبی لأذن سمعت و فازت بما اراده اللّه فی یومه العزیز البدیع انّه اتی لحیوة العالم و الأمم ارادوا قتله فویل لهم انّ ربّک لهو الشّاهد الخبیر قل تاللّه انّ الطّور یطوف حولی و الأنوار سجدت لهذا النّور اللّمیع من النّاس من نطق بالهوی و منهم من قام علی الافترآء و منهم من تمسّک بالّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده کذلک قضی الأمر و انا من الشّاهدین یا ملأ الأرض دعوا ما عندکم رجآء ما عند اللّه کذلک یأمرکم من ینطق بالحقّ انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر طوبی لک بما ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک من عنده ما یغنیک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان انت من الرّاسخین تمسّک بکتاب اللّه و ما نزّل من عنده انّ ربّک لهو المؤیّد الغفور الرّحیم قد شهدت الکتب لکتابی و هو هذا الهیکل الّذی استوی علی العرش رغماً لکلّ عالم بعید کذلک نطق قلمی الأعلی فضلاً من عندی ان افرح بهذا الفضل العظیم البهآء المشرق من افق ملکوتی علی الّذین نبذوا سوائی و تمسّکوا بعنایتی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی انوار فضل احاطه فرمود و فجر عنایت دمید صدهزار طوبی از برای نفوسی که الیوم بمقصود فائز شدند و شئونات و ظهورات ایّام معدوده ایشان را از مقام باقی منع ننمود تکبیر و سلام این عبد خدمت جناب میرزا و ایشان و هر یک از دوستان الهی اگر ممکن شود در هر صباح و مسا بلکه در هر ساعت بل در هر آن معلّق بعنایت آن محبوبست
و اینکه ذکر جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه فرموده بودند امام وجه من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الشّفقة و الکرم و الفضل قوله جلّ شأنه و عظم کرمه یا علی قبل اکبر علیک رحمتی الّتی سبقت البشر حقّ جلّ جلاله جمیع عالم را از برای معرفت خود خلق فرموده و از برای کل راحت خواسته و اسبابی هم بمقتضیات حکمتش ظاهر فرموده لعمری اگر اهل ارض بانوار نیّر سماء علم منوّر شوند یعنی بآنچه از افق اعلی و ذروۀ علیا نازل تمسّک نمایند و عمل کنند کل خود را در کمال سرور و امنیّت و راحت مشاهده نمایند آنچه در بارۀ ایشان عمل نمودید لدی العرش محبوب از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو محزون مباش از آنچه بر تو وارد شد بر حقّ اعظم از آن وارد قسم بانوار وجه الهی این عالم باین عظمت که مشاهده میشود لایق یک نفر از دوستان الهی نبوده و نیست ان استقم علی الأمر انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انشآءاللّه در کلّ احیان باو ناظر باشند و بذیلش متشبّث انّه یقدّر له ما اراد و هو المشفق الکریم البهآء علیه و الصّبر له و الاصطبار لک و الأمر لی و انا الآمر الحکیم انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد محمّد طبیب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و همچنین مراتب ذهن و ذکا و اقبال و کمال و استعداد ایشان این مراتب بتمامه در حین زوال یوم یکشنبه شهر صفر مقرّ عرش تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و بانوار معرفتش منیر و از رحیقش مشروب و از مائدهاش مرزوق حبّذا هذا الیوم المبارک العزیز عرفش عالم را احاطه نموده و نسیمش بر کل مرور کرده طوبی لمن انتبه من هذا النّسیم و عرف و قام و قال مقبلاً الی الأفق الأعلی
قد کنت نائماً یا الهی هزّتنی نسمات عنایتک و اقامتنی امام افق فضلک اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود
یا علی لحاظ عنایت باو متوجّه بشّره بما نطق به المظلوم فی سجنه العظیم ترقّی از برای وجود بوده و هست در جمیع عوالم هذا حقّ لا ریب فیه البهآء علیک و علیه و علی من تمسّک بالمعروف و ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین انتهی اینکه جواب سؤال ایشان مختصر از ملکوت اعلی نازل آن محبوب میدانند که در این مراتب و مقامات نازل شده آنچه که من علی الأرض را کفایت نماید و این ایّام قلم اعلی یحبّ ان ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را در جمیع احوال مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلای کلمة اللّه است
و اینکه در بارۀ جنابان آقا خداداد و آقا شاهویردی علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید فیالحقیقه ایشان بعنایت حقّ فائزند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی لسان کبریا باین کلمات عالیات ناطق قوله جلّ کبریائه
یا خداداد قلم اعلی شهادت میدهد بر اینکه هر هنگام ذکرت عرض شد بکلمۀ الهی و ذکرش فائز شدی از حقّ سائل شو ترا تأیید فرماید بر عرفان این مقام کریم کبیر از اوّل اقبالت بافق اعلی در هر یوم که ذکرت شده لوحی مخصوص نازل و من غیر آن لحاظ عنایت بتو متوجّه بوده ان اشکر اللّه ربّک و ربّ من فی الأرض و السّمآء الّذی اخذ یدک و انقذک من ظلمات الأرض و ادخلک فی ظلّ سدرة عنایته و رفع ذکرک بین عباده المقرّبین فضل و رحمتش لازال سبقت داشته و دارد انّه نجّاک و هداک الی سوآء الصّراط و سقاک خمر الطّهور بید عطائه و جعلک من اهل المقام کن قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بفضلی الّذی احاط الآفاق انتهی
و همچنین این آیات مشرقات از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله در بارۀ جناب حاجی شاهویردی علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّت عظمته
یا شاهویردی فائز شدی بآنچه که اهل عالم از آن غافل و محجوبند الّا من شآء اللّه سلکت و اقبلت و توجّهت الی ان بلغت الی مطلع الهدایة و سمعت ما تکلّم به لسان اللّه المقتدر العلیم الحکیم کم من ولیّ مات فی حسرة لقائی و کم من حبیب قصد مقامی و کم من امیر ناح فی فراقی و کم من انیس انفق روحه لوصالی و انّک قصدت و عزمت متوکّلاً علی اللّه الی ان حضرت فی ساحة طافه الرّوح الأمین و سمعت من المظلوم ما سمعت اذن المقرّبین ان اشکر اللّه بما ایّدک و قرّبک الی بحر الحیوان و انزل لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و اسمعک ما سمع الکلیم در عنایت حقّ تفکّر نمائید تا شما را از جمیع احزان محدودۀ دوروزه فارغ و آزاد نماید لایق این فضل توجّه است و لایق توجّه فراغت از احزان البهآء علیک و علی من معک انتهی
این خادم فانی لازال از برای جنابان که از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده شدهاند خیر و برکت و عنایت و استقامت و فضل و ذکر جاودانی طلب نموده و مینماید و البتّه وقتی مقرون باجابت گردد چه که بشهادت قلم اعلی و شهادت آن محبوب اکثر اوقات را در خدمت امر مصروف داشته و دارند چنین نفوس را همۀ عالم ذاکر شده و خواهند شد این اشیاء متفرّقه و الوان مختلفه عنقریب معدوم و ما عند اللّه لیبقی طوبی لهم فیالحقیقه مؤیّدند از جمله تأیید آنکه آن محبوب از ایشان اظهار رضایت نمودهاند انشآءاللّه لازال موفّق باشند و اینکه جناب آقا خداداد علیه بهآء اللّه فرمودهاند قریب یک سنه میشود آنچه ارسال نمودهاند جواب از این عبد نرفته الأمر کما قال ولکن این عبد نظر باطمینان از ایشان و همچنین نظر بآنکه در اکثر از الواح ذکرشان از قلم اعلی جاری این عبد در جواب مراسلات بعضی که تازه بشریعه اقبال نمودهاند مشغول و خود ایشان نظر بخدمت و استقامتی که در امر دارند البتّه راضیند بآنچه واقع شده حقّ تعالی شأنه شاهد و گواهست که لازال ذکرشان و قیامشان و خدمتشان نصب عین بوده و هست و امید است از فضل الهی جواب هم ارسال شود
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند الحمد للّه ایشان بذکر الهی از قبل و بعد فائز شدهاند قد نزّل ذکرهما من سمآء عنایة ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و رقما من القلم الأعلی هذا من فضل مقصودنا و مقصودکم این کلمات عالیات در این مقام از لسان مالک وری جاری و نازل قوله جلّ و عزّ یا محمّد طوبی لک بما وفیت بعهدک و طوبی لمن عمل فیه ما کان مقبولاً لدی العرش قد زیّن عملک بطراز القبول فی هذا المقام العزیز المحمود ان اشکر اللّه بهذا الفضل و قل لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود و نذکر علی قبل اصغر و نکبّر علیه و نبشّره برحمتی الّتی سبقته طوبی له بما فاز بذکری من قبل و من بعد و شرب رحیقی المختوم انتهی عمل آن حضرت بسیار مقبول افتاد و عمل جناب آقا محمّد هم بطراز قبول فائز قد شهد بذلک آیات اللّه ربّنا و ربّ العالمین
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد علی و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس امواج بحر بیان الهی بصورت این کلمات باهرات ظاهر و لائح قال جلّت عظمته
یا محمّد قبل علی قد سمعنا ذکرک فی کتاب من احبّنی و احبّه اللّه و انزلنا لک آیات لا تعادلها ما فی خزائن الملوک طوبی لمن فاز الیوم بعرفان اللّه الّذی اذا ظهر نطقت الأشیآء قد اتی الوعد و هذا هو الموعود انّا اظهرنا الأمر و انزلنا الآیات و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم من النّاس من نبذ الهدی و اخذ الهوی بما اتّبع کلّ غافل محجوب قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون فی کلّ الأحوال قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا مدافع العالم و لا صفوف الجنود و اوّل من اعترض علینا علمآء الأرض قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و قاموا علینا کما قاموا من قبل علی محمّد رسول اللّه و من قبله علی الرّوح ینادیهم المیزان و هم لا یسمعون و ینذرهم الصّراط و هم لا یشعرون قد تمسّکوا بالظّنون و الأوهام معرضین عن انوار الیقین کذلک یقصّ لک قلمی الأعلی فی هذا السّجن الممنوع ان احفظ آیاتی ثمّ اقرأها بربوات اهل البهآء هذا ما یأمرک من عنده کتاب محفوظ البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت برحیق محبّة ربّها العزیز الودود انتهی
یا محبوب فؤادی حسب الأمر این آیات عظیمۀ منیعه را بر ایشان القا نمائید و از قبل حقّ تکبیر برسانید شاید از نفحات بیان سلطان امکان بفرح حقیقی فائز شوند و از فزع اکبر محفوظ مانند این عبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید
ذکر جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه از اهل خاء فرموده بودند و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی بعد از حضور و اذن و عرض آفتاب عنایت بصورت این کلمات عالیات تجلّی فرمود قوله جلّ اجلاله
کتاب انزله المظلوم لمن اقبل الی اللّه فی یوم بشّر به رسل اللّه من قبل و کلّ کتاب منزول یا علی فاذکر ما اقامک علی هذا الأمر و ما ایقظک فی هذا الیوم و من اسمعک ندآء المظلوم الّذی رأی فی سبیل اللّه ما ناح به المقرّبون و من اخبرک بهذا المسجون و من حدّثک هذا الأمر الّذی به ارتفع حفیف سدرة المنتهی و انار الأفق الأعلی و نطقت الأشیآء فی ملکوت الانشآء قد اتی من کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً من قلم الأمر فی کتابه المختوم طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی من اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود دع النّاس بأهوائهم و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الوجود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یفرح به قلب المظلوم و یرتفع امر اللّه العزیز الودود انّه لو یجد عرف اخلاقه و ما امر به عباده فی کتابه لیفرح کذلک نطق لسان البیان فی ملکوت العرفان فضلاً من عنده و هو الحقّ علّام الغیوب البهآء علیک و علی من اشتعل بنار محبّة اللّه فی ایّامه و علی کلّ قائم نبذ القعود فی هذا الیوم الموعود ثمّ الذّکر و البهآء علی من انتبه من نسمات الوحی الّتی تمرّ من شطر سجنی العزیز المحبوب انتهی
در این حین مبارک بشأنی آیات نازل و بیّنات باهر که فیالحقیقه صدهزار مثل این عبد از ذکر و وصف و تحریر و تقریرش عاجز و قاصر العظمة للّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی الملک و الجبروت نمیدانم این خلق را چه سکری اخذ نموده امّت قبل استدلال مینمودند که چند فقره در کتاب نازل که حقّ جلّ جلاله از امور بعد خبر داده و این امور واقع گشته و نظر بوقوع آن او را از حجّت و برهان میشمردند و حال آن جناب و جمیع دوستان شاهد و گواهند که اموراتی که هیچ عاقلی تصوّر آن نمینمود از قلم اعلی بکمال تصریح نازل و جمیع واحداً بعد واحد از قوّه بفعل آمد و از باطن بظاهر جلوه نمود بلکه آنچه از بعد ظاهر شده و یا بشود واحداً بعد واحد ذکرش در کتاب نازل و در ظاهر ظاهر مشاهده شد این فقره هم محدود نبوده چه که از یک و دو و سه و فوق آن و فوق فوق آن ظاهر و باهر معذلک کلّ غافل نائم میّت الّا من حفظته ید الفضل آیا احدی میتواند بگوید در هیچ ظهوری آیاتش اکمل و یا بیّناتش اظهر و یا سدرۀ حجّت اثمر از این سدرۀ مبارکۀ باسقه بوده لا وربّی مگر بالمرّه از انصاف عاری باشد این خادم آنچه عرض نموده و یا مینماید در پرده بوده و هست چه که اذن بر عرایض بعضی از امور نداشته و ندارد ختم اللّه علی فمه الأمر بیده یفعل و یحکم کیف یشآء و هو المقتدر المختار
ذکر مخدوم معظّم حضرت زین بر الّذی هاجر الی اللّه و فاز فی ارض السّرّ فرمودید انشآءاللّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ حقّ و فیوضاتش فائز باشند لازال امام عین بوده و هستند هیچ وقت فراموش نشده و نخواهند شد انشآءاللّه در جمیع قرون و اعصار باسم حقّ و خدمت حقّ مذکور باشند بعض احیان مخصوص ذکرشان از لسان مالک قدم جاری یا محبوب فؤادی از جمیع مراتب گذشته شجر وفا شجر مبارکیست اثمارش محبوب و آثار و اسرارش باقی و دائم اگر خوب ملاحظه شود اوست قائد جنود حبّ و اوست پیشرو اهل ودّ و راستی از صمیم قلب خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینمایم عریضۀ ایشان خدمت حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء رسید و انشآءاللّه جواب عنایت میفرمایند اینکه در بعض امور توقّف رفته نظر بحکمت است ایّام ایّامیست که اگر امتیاز ظاهر شود بسا میشود سبب ضرّ گردد یعنی از برای نفس ممتازه اعدا نظر بآنکه حال بیقین مبین دانستهاند که حقّ جلّ جلاله فتنه و فساد و اذیّت و قتل را منع فرمودهاند لذا در بعض امور فیالجمله متوقّفند ولکن در سرّ سرّ مترصّد اگر فیالحقیقه نفسی را منشأ اثر کلّی در آن جهات بدانند بتشبّثات مختلفه تقصیری بر حسب ظاهر اثبات مینمایند مانند تقصیری که آن طیر ظالم از برای کبک بیچاره ثابت نمود و او را درید مقصود این فانی آنکه باین جهات بعض اوامر الهیّه متوقّف
اینکه در بارۀ امةاللّه هدهد علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید وقتی از اوقات مخصوص این فانی مجدّد ذکر ایشان را نموده و بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله تعالی یا ایّها النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری بشّرها من قبلی و کبّر علیها امراً من لدن ربّک المشفق الکریم انّا ذکرناها من قبل و بنت اسمی الأصدق الّذی اقبل و توجّه الی شطر اللّه امراً من عنده الی ان دخل السّجن و قام لدی الباب و سمع ندآء اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّا نکبّر علیها و علی امّها و علی امائی اللّائی اقبلن الی اللّه مالک الرّقاب و نوصیهنّ بالعمل الخالص و ما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب کذلک ماج بحر البیان اذ یمشی الرّحمن فی اعلی المقام انتهی الحمد للّه فازت بما ارادت قد ذکرت و نزّلت لها و لبنتها ما تضوّع به عرف عنایة ربّنا الکریم
آخر دستخطّ آن محبوب جان بمناجات مع اللّه منتهی در حین عرض آن چون باین کلمۀ آن جناب رسید که عرض نمودهاند الهی و محبوبی معزّز بدار نفسی را که امر ترا معزّز بدارد و علّت اعزاز و اعلای امر تو گردد در این مقام شمس این بیان از افق ارادۀ مالک امکان اشراق نمود قوله جلّ اجلاله یا ایّها الشّارب رحیق بیانی انّا اعززناک و نصرناک و رفعناک و ذکرناک لتذکر امر ربّک العزیز الکریم این عزّت تغییر نیابد و جنود عالم بر ستر آن قادر نه چه که حقّ عنایت فرموده و از جانب حقّ است و زود است که آثارش در ارض ظاهر شود تمسّک بذکری و قم علی خدمة امری بالرّوح و الرّیحان و الحکمة و البیان کذلک یأمرک الرّحمن من هذا المقام العزیز المنیع آن جناب و بعضی از دوستان که صادق و محرمند و بطراز محبّت فیالحقیقه مزیّن مشورت نمائید و بآنچه سبب اتّحاد و اتّفاق است قیام کنید لعمری سوف یرفع اللّه من یحبّه و یظهر مقامه بین خلقه انّه ولیّ من والاه و ناصر من نصره فی یومه العزیز البدیع انتهی
در این مقام بحر بیان بشأنی موّاج که حفظ و خیال و قوّه از این عبد رفت انّا للّه و انّا الیه راجعون و الأمر بید اللّه دیگر نمیدانم کاد ان یطیر الجسد و کیف الرّوح بعد از عرض مناجات و تنزیل آیات و اظهار عنایات و ظهورات رحمت و بروزات فضل ذکر نفوس مقبلۀ مستقیمه علیهم بهآء اللّه و عنایته که در دستخطّ آن محبوب بود در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما اشرقت به شمس الحقیقة من افق سمآء البیان قوله جلّت عظمته و عظم احسانه و کبر کبریائه
بسمی المذکور فی الصّحف و الزّبر و الألواح
کتاب نزّل من لدی اللّه مالک القدم علی الأحزاب و الأمم طوبی لسمیع سمع و لبصیر رأی و ویل لکلّ منکر مرتاب ان یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین تشبّثوا بأذیال ردآء عنایة ربّک مالک الأسمآء بذکر تنجذب به القلوب و الأرواح ان اذکر عبدی العظیم الّذی اعترف بهذا النّبإ الأعظم و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّک الرّحمن الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا ذکرناک من قبل من شطر البقعة البیضآء من سدرة المنتهی بذکر تضوّع منه عرف البقآء بین الأحزاب ان اشکر اللّه بهذا الذّکر الأعظم فی سجنی الأعظم و قل لک الحمد یا مطلع الوحی و منزل الآیات لعمری لا تعادل بحرف من آیاتی کنوز الأرض کلّها یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قل یا ملأ الأحزاب تاللّه انّ الکتاب ینطق فی قطب العالم و یدع الأمم الی مالک القدم ولکنّ القوم فی نوم عجاب قل اتی من خضعت له کتب الأرض کلّها ان اعتبروا یا اولی الأبصار اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان ان انصفوا فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر نفخ فی الصّور و مرّت الجبال قل فأتوا یا ملأ الأرض بما عندکم و نزن ما عندنا و عندکم بهذا المیزان الّذی وضع بالعدل امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب هذا یوم فیه ینادی المیزان بأعلی النّدآء بأنّی انا الممیّز العلیم من لدن مالک الأدیان
و نذکر من سمّی بحیدر من هذا المنظر الأکبر لیبشّره برحمتی و عنایتی و یقرّبه الی مقام جعله اللّه مطاف الفردوس الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق لعمری لو تطّلع بما عند ربّک لیأخذک الفرح و الابتهاج علی شأن تعجز عن ذکره الأقلام کن قائماً علی خدمة امری و ناطقاً بثنائی و ناظراً الی افقی و متشبّثاً بأذیال ردآء عنایتی کذلک امرناک من قبل و فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس الحکمة و البیان یا حیدر وصّ عبادی بأخلاقی و ما نزّل فی کتابی انّ ربّک لهو الآمر العزیز العلّام ایّاک ان تمنعک شؤونات الخلق عن الحقّ ضع ما سوائی ثمّ ولّ وجهک الی شطری و قل اشهد انّک کنت مسطوراً من القلم الأعلی و مکنوناً فی علم اللّه مالک الرّقاب ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم و انزل لک ما انارت به الآفاق
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام الأنور الأقدم و اراد ان یذکر عمّک و ابنه لیفرحا بذکر اللّه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و زلّت الأقدام طوبی لمقبل سمع و اقبل ویل لمعرض اعرض عن الّذی ذکره فی اللّیالی و الأیّام انّا نبشّرهما و نکبّر من هذا المقام علیهما لیقوما علی خدمة امری الّذی خضعت له الأعناق و نذکر احبّآء اللّه و اولیائه فی ارض السّین و النّون و نبشّرهم بالشّمس و اشراقها و البحر و امواجه و السّمآء و ارتفاعها و الأنجم و انوارها و ما رقم لهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء کذلک یجزی اللّه عباده فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال
یا یحیی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة انّه لا اله الّا انا الغنیّ المتعال هل تعرف من ینطقک و هل تعلم من اقبل الیک قل ای ونفسک انّ مکلّم الطّور ینطق لی و مالک الظّهور قد اقبل الی وجهی فضلاً من عنده و هو الغنیّ بالحقّ و انا الفقیر المحتاج یا یحیی وصّ عبادی بالأمانة و الصّدق و بما یرتفع به ذکر اللّه فی المدن و الدّیار ان افتحوا القلوب بجنود الأخلاق کذلک امرنا العباد من قبل و فی هذا الکتاب و کذلک زیّنّا دیباج کتاب الوجود بذکر المقصود لتشکر ربّک مالک الأنام
و نذکر من سمّی بمولی فی هذا المقام الأعلی بندائی الأحلی و انا المقتدر علی ما اراد قم علی الذّکر و الثّنآء و سبّح بحمد ربّک مالک المآب انّا ذکرناکم بذکر سالت به البطحآء و جری فرات رحمتی من کلّ الجهات قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن بحر الحیوان اتّقوا الرّحمن الّذی اتی بجنود الوحی و رایات الآیات قل هل یبقی لکم ما ترونه الیوم لا ونفسی الحقّ سیفنی من علی الأرض و یبقی الملک لنفسه وحدها یشهد بذلک کلّ شجر و حجر و مدر و حصاة
و نذکر الهادی الّذی هدیناه الی سوآء الصّراط یا هادی انّ المظلوم یذکرک و یأمرک و الّذین آمنوا بالمعروف ان اتّبعوا ما امرتم به من لدن فالق الأصباح تاللّه یوم اللّه ینطق بالحقّ فی هذا القصر الّذی جعله اللّه المنظر الأکبر ان اعرفوا یا اولی الألباب قل ضعوا ما عند القوم قد اتی سلطان الوجود بأعلام الوحی و الالهام یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تحرموا انفسکم عن الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی الزّبر و الألواح خذوا کتاب اللّه بقوّة و لا تتّبعوا کلّ جاهل مرتاب کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنور البیان طوبی لمن سمع و رأی و ویل لکلّ غافل مکّار
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمع صریرک و اقبل الیک الّذی سمّی بیوسف لیفرح بهذا الذّکر الّذی اذا ظهر سجدت له الأذکار انّا ظهرنا و اظهرنا الأمر علی شأن اضطربت القلوب و شاخصت الأبصار الّا الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه مطلع الأنوار طوبی لمن فاز باصغآء ندائی و وجد عرف قمیصی و انتبه من نسمات عنایتی اذ سرت فی الأسحار هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء ولکنّ النّاس فی غفلة و نعاس نعیماً لمن وجد عرف البیان و قام علی خدمة الأمر فی الغدوّ و الآصال انّا سمعنا ذکرک ذکرناک و رأینا اقبالک اقبلنا الیک من مشرق الأذکار
و نذکر علی قبل محمّد و نبشّره و الّذین آمنوا فی هناک برحمتی و عنایتی و فضلی الّذی به شهدت الذّرّات توکّل فی کلّ الأمور علی مکلّم الطّور و تمسّک بما نزّل فی الکتاب من لدن مرسل الأریاح ایّاک ان تمنعک اوهام العلمآء عن فاطر السّمآء او تخوّفک سطوة الأمرآء عن مطلع الایقان لا تلتفتوا الی ایّام معدودات انّها ستمضی و یرون الموحّدون انفسهم فی اعلی الجنان انّا نأمرکم فی کلّ الأحوال بالحکمة لئلّا یرتفع ضوضآء الّذین کفروا بالمآل کذلک تضوّع عرف البیان فی الامکان طوبی لمن وجد و ویل لکلّ منکر مکّار
و نذکر احبّائی فی الشّین و الهآء و نبشّرهم باقبالی الیهم و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام الّذی تزیّن بأنوار وجه ربّهم العزیز الغفّار یا احبّائی ان افرحوا بما نزّل لکم من سمآء الأمر ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان انّه غفرکم و هداکم و فضّلکم علی اکثر العباد انّا ذکرنا کلّ من ذکر اسمه تلقآء الوجه ثمّ الّذین ما ذکرت اسمائهم انّه یفعل کیف یشآء بسلطان من عنده و هو المقتدر العزیز العلّام
و نذکر من سمّی بخانلر و نبشّره بعنایاتی الّتی لا یأخذها النّفاد ان افرح بما ذکرناک و الّذین آمنوا بآیات تفدی لها الأرواح ان اقتصر امورک علی ذکر اللّه و ثنائه اذا ورد علیک احد من اولیائه قم علی خدمته بالرّوح و الرّیحان ایّاک ان تحزنک شؤونات الدّنیا و ما یرد فیها دعها عن ورائک و تمسّک بحبل اللّه مالک الایجاد البهآء علیک و علی ابنائک و اهلک و علی کلّ موقن صبّار انتهی
آیا بعد از امواج بحر معانی و ظهورات انوار بیان الهی این عبد چه ذکر نماید و چه عرض کند وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر فیالحقیقه قلب از آن محترق و زفرات متصاعد و عبرات نازل قوله جلّت عظمته یا عبد حاضر مشاهده مینمائی و اصغا میکنی که در لیالی و ایّام صریر قلم فضل مرتفع و ندای مظلوم بلند و جمیع از برای هدایت عباد و نجات من علی الأرض بوده ایکاش در جزای این موهبت کبری و شفقت عظمی بر امر الهی متّحد میشدند و بآنچه سبب و علّت سموّ و علوّ اوست متشبّث که شاید عرف خوشی از اعمال خالصه و اخلاق روحانیّه ساطع شود و عالم را اخبار نماید بآنچه ظاهر شده این عرف اگر مرتفع شود قاصدیست صادق و رسولیست کامل و مبیّن طوبی لمن فاز ببیانی و عرف ما اراد ملکوت مشیّتی انتهی این فقیر لازال در آنچه ظاهر شده متحیّر و مبهوت بیک طنین عنکبوت اقبال مینمایند و از صریر قلم اعلی اعراض رایحۀ کریهه را محبوب میشمرند و از عرف فردوس اعلی محروم جمیع امور ظاهر و مشهود سوف یراه حضرتک کذلک اخبرنی من عنده امّ الکتاب در این حین دستخطّ ثالث آن حضرت بمثابۀ نسیم ربیع حقیقی بر این جسد یابس مطروح عبور نمود بخششها فرمود و عنایتها اظهار داشت للّه الحمد بشیر محبّت در ظهور و مرور و انشآءاللّه این بشیر ممنوع نشود و از حرکت بازنماند و بعد از قرائت و اطّلاع بمقام لا عدل له توجّه نموده بعد از حضور و اذن مناجات آن محبوب بکمال روح و ریحان تلقاء عرش رحمن عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم و مولی العالم قوله تبارک و تعالی
یا ایّها المتوجّه الی وجهی و المنجذب بآیاتی انّا سمعنا ندائک و ما ناجیت به اللّه ربّک و سمعنا زفراتک و رأینا عبراتک فی حبّ اللّه محبوبک و مقصودک و شاهدنا نار حبّک و اشتعال قلبک و خضوعک و خشوعک و اهتزاز ارکانک فی عشق اللّه و ودّه انّا کنّا معک فی المجالس و المحافل اذ کنت ناطقاً بهذا الاسم الأعظم و هذا النّبإ الّذی بشّرنا به النّبیّین و المرسلین نعیماً لک و للّذین ما منعتهم شؤونات الأوهام قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم کبّر من قبلی علی احبّائی قل تاللّه ینوح قلبی و تبکی عینی بما ورد علی امری العزیز البدیع تمسّکوا بحبل الاتّحاد و ما فات عنکم فی ایّام اللّه ربّ العالمین کذلک اوقدنا سراج النّصح بدهن الفضل و نار الحبّ ان لن تحفظوه عن الأریاح لا تکونوا سبباً لاطفائه اتّقوا الرّحمن و تفکّروا فی عنایة ربّکم الغفور الرّحیم قوموا علی خدمة الأمر انّه خیر لکم عمّا خلق فی السّموات و الأرضین انتهی
بصدهزار لسان این خادم فانی از دوستان الهی مسئلت مینماید که از جان بخروشند و جمعاً بکوشند که شاید اهل عالم مطّلع و آگاه شوند بآنچه که حقّ جلّ جلاله اراده فرموده اگر احصای اختلاف و احساس اعمال غیر طیّبه نمایند لعمر محبوبی و محبوبکم یفرّون و یستهزئون در یکی از الواح میفرماید باید دوستان بمثابۀ رگ شریان در جسد عالم متحرّک باشند لذا باید جمیع باعمال و اخلاقی ظاهر شوند که جمیع عالم بسبب آن اقبال نمایند و بحرکت آیند صدهزار جان فدای عاملین للّه کجایند نفوسی که حقّ را بر خود مقدّم دارند و در سبیلش عمل نمایند آنچه که سبب ترقّی و محبّت اهل عالم است از فضل حقّ امید هست که حبّههای عنایت مودعۀ در قلوب انبات نماید و باثمار لطیفه مزیّن گردد الأمر بیده و هو القویّ القدیر
ذکر جناب آقا شیخ عبّاس علیه بهآء اللّه از قلم آن حضرت مرقوم این فقره تلقاء عرش مطلع نور احدیّه عرض شد و این لوح امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از فرات جاریۀ در لوح الهی بیاشامند و باجر لقا و عنایت ربّنا مالک الأسمآء فائز گردند قوله عزّ بیانه و جلّ فضله و جلّت عظمته
یا عبّاس یذکرک المظلوم بذکر تنجذب به المقرّبون الی اللّه المهیمن القیّوم قد اتت السّاعة و ارتفع النّدآء و ظهرت الصّیحة و مرّت الجبال و القوم هم لا یشعرون قد انقلب العالم و استقرّ العرش و استوی علیه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و النّاس اکثرهم لا یفقهون قد ظهرت امّ الکتاب و تنادی بین الأرض و السّمآء بأعلی النّدآء و تدع الکلّ الی المقام المحمود من النّاس من انکر و منهم من اعرض و منهم من جادل بآیات اللّه ربّ ما کان و ما یکون و منهم من نقض میثاق اللّه و عهده بظلم ناح به اهل مدائن الأسمآء و سکّان الملکوت فلمّا تفرّسنا وجدنا اکثر اعدائنا العلمآء کذلک یقصّ لک لسان الأبهی من الأفق الأعلی انّه لهو الحقّ علّام الغیوب انّا اظهرنا العلم لعرفان المعلوم فلمّا الاح افق الظّهور و اتی المعلوم انکره العلمآء فی اوّل الأمر الّا من شآء اللّه مالک الوجود قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی و یبشّر الکلّ بظهور المعلوم الّذی توجّهتم الیه فی کلّ اصیل و بکور قل ما لی اراکم یا معشر الغافلین تقصدون البیت و تعرضون عن الّذی رفعه بأمر من عنده اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من اتاکم بکتاب مشهود الّذی اذا ظهر خضعت له کتب العالم کلّها ان انصفوا یا قوم و لا تکونوا من الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود هذا یوم وعدتم به فی صحف اللّه و کتبه و هذا امر اخذ عهده من عنده علم ما کان و ما یکون قل یا ملأ الظّالمین قد عملتم ما صاح به الملأ الأعلی و ناح اهل الفردوس و صعدت زفرات الجنّة العلیا و نزّلت عبرات الملائکة و الرّوح قل ان کان عندکم اعظم عمّا اتی من جبروت الارادة فأتوا به و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل تعالوا لأریکم ما غفلتم عنه فی هذا الیوم الّذی نسب الی اللّه العزیز الودود هذا یوم فیه تضوّعت رائحة الرّحمن و فاحت نفحات الوحی و نطق عندلیب الأمر علی الأغصان الملک للّه مالک الملوک یا عبّاس قم علی خدمة الأمر باسم ربّک مالک القدم و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الّذی اذا ظهر ارتعدت فرائص الأوهام و الظّنون ایّاک ان تمنعک عن مالک الأسمآء شوکة الأمرآء و شبهات العلمآء کن کالجبل الرّاسخ علی هذا الأمر المحتوم قل انّه اتی بالحقّ و لا یلتفت الی اقبالکم و اعراضکم ظهر و اظهر ما اراد رغماً لأنفکم لو انتم تعلمون انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز المحبوب کذلک فتحنا علی وجهک باب الفضل بمفتاح العدل اذا فزت به قل لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود اشهد انّک نبذت الرّاحة لارتقآء الأمم و قبلت الذّلة لعزّ العالم و اخترت الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عمّا تدرکه العقول یا ایّها المتوجّه الی الوجه خذ الرّحیق المختوم باسم المظلوم ثمّ اشرب منه بهذا الذّکر الّذی به انجذبت الأرواح و القلوب انّا کتبنا لک اجر اللّقآء من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء ان افرح ثمّ اشکر ربّ البیت المعمور انّا قبلنا اقبالک و توجّهک و عملک فی سبیل اللّه طوبی لک بما زیّنت اعمالک بطراز القبول انتهی
یا محبوب فؤادی گویا بر هر کلمهئی از کلمات الهی یک منادی موجود و بأعلی النّدآء من فی الوجود را ندا مینماید سبحاناللّه عالم را چه واقع که از این فضل اکبر خود را محروم نمودهاند و به ما لا یسمن و لا یغنی مشغول گشتهاند باری الحمد للّه جناب مذکور بشرافت کبری فائز و بذکر قلم اعلی مشرّف انشآءاللّه قدر این مقام اعلی را بدانند و از سلسبیل و کوثر و تسنیم بیان الهی بنوشند و بنوشانند و آن محبوب و این عبد بکلمۀ هنیئاً ناطق شویم و مریئاً گوئیم حبّذا هذا العرف نمیدانم از کجا میآید الحمد لمظهره و مرسله و مبعثه و فاطره و خالقه و محدثه این فانی هم خدمت ایشان تکبیر و سلام معروض میدارد و دعای توفیق استدعا مینماید انّ ربّنا الرّحمن علی کلّ شیء قدیر
و ما ذکر حضرتکم فی جناب محمّد کریم الّذی هاجر فی سنة القبل قد فاز باصغآء ربّنا الرّحمن و نزّل له ما تفرح به افئدة العارفین قوله تمّت کلمته و کمل برهانه
بسمی الّذی به نزّل کلّ کتاب مبین
شهد اللّه انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و ارسلنا الرّسل لیبشّروا العباد بهذا الظّهور الّذی به ظهر ما کان مذکوراً بلسان الأنبیآء و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اذا ظهر الأمر و نزّلت الآیات و استقرّ هیکل الظّهور علی العرش قام النّاس علی الاعراض الّا من حفظته ید الاقتدار من لدن قویّ قدیر یا کریم ان استمع ما ینادیک به المظلوم من شطر السّجن و یذکرک بما تجد منه عرف البقآء انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و لرجل سلک سبیل اللّه العزیز الحمید انّا سمعنا ندائک اذ وجدت عرف قمیصی من شطر الحجاز المقام الّذی نوّرناه بأنوار وجه محمّد رسول اللّه و خاتم النّبیّین انّا سمعنا ذکرک من قبل و ذکرناک فی کتاب ما اطّلع به الّا الفرد الخبیر طوبی لمن نبذ الهوی و اتّبع ما امر به من لدی اللّه مالک الوری انّه من اعلی الخلق فی کتابه المبین نعیماً لک بما نبذت الأوهام عن ورائک مقبلاً الی مشرق وحی ربّک الرّحمن الرّحیم انّه ینصر من یشآء بسلطان من عنده و یهدی المقبلین الی صراطه المستقیم هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر فی ازل الآزال یشهد بذلک من ینطق بالحقّ فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم انّک اذا فزت بکتابی و وجدت عرف بیانی سبّح بحمد ربّک ثمّ اشکره بهذا الفضل الّذی ما رأت عین الابداع شبهه یشهد بذلک کلّ عالم منصف و کلّ عارف بصیر لا تحزن من شیء قد قبل ما عملته فی سبیله انّه لا یضیع اجر المحسنین کذلک انار افق البیان بنیّر ذکر ربّک المشفق الکریم انتهی هذه نعمة اخری و رحمة اخری و فضل آخر لمن اقبل الیه و تقرّب الی ساحة قدسه و استنشق الهوآء الّذی کان مجاوراً هوآء هذا السّجن المنیع انشآءاللّه از نار محبّت الهی که از هر حرفی از حروفاتش ظاهر و باهر است مشتعل شوند و باستقامت تمام بحکمت و بیان بذکرش ناطق له الفضل و المنّة فی کلّ الأحوال و هو الفضّال فی ازل الآزال
و اینکه آن محبوب ذکر نفوس مقبله علیهم بهآء اللّه فرموده بودند در ساحت اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء واحداً بعد واحد عرض شد و مخصوص هر یک از سماء مشیّت نازل شد آنچه که غریب را بوطن هدایت کند و تشنه را بسلسبیل و عاشق را بمعشوق رساند و طالب را بشطر مطلوب کشاند قال عظم احسانه و جلّ کبریائه و احاط فضله و علا سلطانه
بسمی المشرق من افق سمآء ملکوتی العظیم
یا سلیم یذکرک الکریم من شطر السّجن خالصاً لوجهه لتسمع صریر قلمی الأعلی و هدیر طیر البقآء علی اغصان سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العلیم الخبیر طوبی لقلب انجذب بآیات اللّه و لوجه توجّه الیه و للسان نطق بذکره البدیع لا تنظر الی العلمآء و کبریائهم ان انظر الی من یذکرک فی هذا السّجن العظیم قل انّه ظهر بالحقّ و قام علی الأمر بسلطان ما منعته شؤونات الأوهام و لا حجّبته حجبات المعرضین کم من عالم منع عن فضل اللّه و رحمته و کم من امّیّ فاز بهذا الرّحیق المنیر ان اشکر اللّه بما عرّفک مطلع الأمر و مشرق الوحی و عصمک عن شبهات الّذین کفروا ببرهانه القویم ان استقم علی حبّ اللّه و امره علی شأن یجد منک الموحّدون عرف الاستقامة فی هذا النّبإ الّذی استبشر به الملأ الأعلی و اهل الفردوس علی مقام کریم
و هذا ما نزّل لمن سمّی بمیرزا ابوالحسن
یا اباالحسن ذکرت نزد مظلوم مذکور و سماء بیان رحمن بتو متوجّه این آسمانیست که سیّارات آن تا حین احصا نشده و نخواهد شد و شموس و اقمار آن لازال فی قطب الزّوال لائح و مشرق هر حکیمی از احصایش متحیّر و هر قویّ قادری از ادراک و تحدیدش عاجز و ترا وصیّت مینماید براستی و انصاف چه اگر جمیع خلق عالم بطراز انصاف مزیّن میشدند از عرفان اسم اعظم و مالک قدم محروم نمیگشتند این مظلوم بگمان اهل ظنون به غیر ما حکم به اللّه حکم نمود حضرت رسول و خاتم انبیا روح ما سواه فداه چه تقصیر بر او ثابت که در سنین متوالیات بر اذیّتش قیام نمودند برخی کاذبش گفتند و بعضی مجنون و حزبی ساحر و قومی مفتری جمیع آنچه ذکر شد آن عبد و سایر عباد شنیدهاند و دانستهاند از آن وجود مبارک گذشته در حضرت روح تفکّر نما که سبب چه بود که من علی الأرض بر انکارش قیام نمودند وارد شد بر مظاهر امر الهی آنچه که هر صاحب انصافی گریست و نوحه نمود سبب و علّت اعراض در هر عصر و قرن علمای آن زمان بودند که حبّ ریاست ایشان را از اقبال منع مینمود الا انّهم فی ضلال مبین امید هست که آن جناب در مامضی تفکّر نماید و بصراط مستقیم الهی پیبرد شک و شبههئی نبوده و نیست که این مظلوم للّه میگوید و الی اللّه میخواند لا یضرّه الاعراض و لا ینفعه الاقبال ظنون و اوهام خلق را بخلق گذار و بقلب منیر بحقّ جلّ جلاله توجّه نما که شاید باب معرفت بر وجهت بگشاید و از انوار وجه بعد فناء اشیاء ترا محروم نفرماید انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی افقه المنیر
و هذا ما نزّل لجناب مشهدی نصراللّه
یا نصراللّه یذکرک مولی الوری اذ کان مسجوناً فی هذا المقام البعید و یبشّرک بفضل اللّه و رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ان اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر قد ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک هذه الآیات الّتی لا یعادلها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک ربّک العلیم طوبی لک بما نبذت شبهات القوم و شربت من بحر الیقین ان اعرف مقام من هداک ثمّ اشکر ربّک المؤیّد الکریم ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق او تخوّفک الملوک و السّلاطین ینبغی لکلّ من اقبل الی افقی ان یترک الأرض و ما علیها لهم و یتوجّه الی فتح القلوب باسمی العزیز الحکیم انّ الأموال لأهل الجلال و القلوب للّه ربّ العالمین
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بأبیالقاسم الّذی هاجر الی ان فاز بلقآء ربّه العزیز الکریم و نوصیه بالاستقامة علی هذا الأمر الأعظم و ندعو له ما ینبغی لفضل اللّه العلیّ العظیم البهآء علی اهل البهآء الّذین فازوا بذکری الجمیل انتهی این خادم فانی از رحمت و عنایت مقصود عالمیان امیدوار است که ید عنایتش کل را اخذ نماید و از جحیم سفلی بجنّت علیا کشاند انّه لا یعجزه من شیء و لا یعزب عن علمه من امر یعطی بالفضل و یمنع بالحکمة و هو المقتدر الآمر المرید
و اینکه در بارۀ ملّا محمّد علیه بهآء اللّه از اهل یاء مرقوم داشتید و همچنین ارتقاء ایشان بمرقاة البیان الی سماء عرفان ربّنا الرّحمن عرض شد این کلمات عالیات از مظهر علم الهی و مصدر امر ربّانی و فیالحقیقه مقام لایعرف و لایذکر در بارۀ ایشان ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی
یا محمّد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر عرفان و ایقان و خدمت امرش بشأنی که اگر اهل عالم بر اعراض قیام نمایند قادر بر منع آن جناب نباشند امروز روح اللّه در برّیّۀ ارض مقدّسه ندا مینماید و نور اللّه از افق اراده مشرق و عرف قمیص متضوّع و نسمات وحی در مرور معذلک عباد در ضلالت خود باقی و برقرار جهد نما تا از کوثر عرفان رحمن بیاشامی و از مائدۀ منزله قسمت بری و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق اعلی هدایت نمائی ناس غافلند مبیّن لازم بر خدمت امر حقّ قیام نما تا مخدوم عالم شوی و بنار حبّش مشتعل شو تا محبوب آفاق گردی اگرچه کشف بعضی از اسرار شده ولکن اکثری از آن در علم الهی مستور و مکنون چه اگر اسرار یوم اللّه و مقامات نفوس موقنۀ مطمئنّه اقلّ از سمّ ابره ظاهر شود جمیع ناس را طائف مطاف ماکان و مایکون مشاهده نمائی باسم حقّ بایست و بتدارک مافات قیام نما وقت بسیار عزیز است بل اعزّ از کبریت احمر ناس را باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه وصیّت نما طوبی از برای نفوسی که للّه عاملند و الی اللّه متوجّه
قل یا ملأ الأرض ایّاکم ان تمنعکم کتب العالم عن کتاب اللّه المهیمن القیّوم الّذی نزّل من سمآء الفضل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه لا ینفعکم ما عند النّاس اتّقوا الرّحمن ثمّ اقبلوا الیه بوجوه بیضآء و قلوب نورآء کذلک یأمرکم من فی قبضته زمام العلوم قل یا معشر العلمآء طهّروا قلوبکم عمّا عندکم لتسمعوا صریر القلم الأعلی و حفیف سدرة المنتهی من المقام المحمود هذا یوم لا تغنیکم کنوز العالم و لا صفوف الأمم دعوها عن ورائکم رجآء ما عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به اضطربت ارکان الأسمآء الّا من شآء اللّه مالک الوجود کذلک ماج بحر بیانی و هاج عرف عنایتی انّک اذا رأیت و وجدت قم و قل
اشهد انّک قبلت اذی العالم لارتفاع امر اللّه و حملت البلایا فی حبّ اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء الی ان قبلت السّجن الأعظم لنجاة الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سخّرت ملکوت الأسمآء بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تمنعنی عمّا قدّرته لأمنائک و اصفیائک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبلک اسألک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام اکثر خلقک لا اله الّا انت المتعالی المشفق الغفور الکریم انتهی
انشآء اللّه مؤیّد شوند بر آنچه از لسان عظمت بآن مأمور شدند و از کئوس عنایت بیاشامند آشامیدنی که از منع ظالمین بازنمانند فیالحقیقه اگر انسان در این ایّام قسمت نبرد و از فیوضات فیّاض بینصیب ماند بچه چیز دلخوش و مسرور و مشغول بسیار حیف است این اوقات عزیزه بگذرد و انسان غافل باشد انشآءاللّه باید جمیع دوستان همّت بر خدمت گمارند اوّل کل بکمال تقدیس و تنزیه و انصاف و مشورت قیام نمایند آنچه را سبب تفریق مشاهده کنند اوّل باصلاح آن توجّه کنند و بعد بروح و ریحان و حکمت بخدمت مشغول گردند اصلاح امور ایشان و عالم همه خواهد شد و امثال این بیان مکرّر از لسان قدم استماع شده صدهزار نعیم و طوبی از برای نفوسی که قیام نمایند بر آنچه که سبب ارتفاع امر و راحت اهل عالم است و فیالحقیقه نفس ارتفاع نفس راحت است ولکن ناس جاهل از این فقره غافل انشآءاللّه آن محبوب و این عبد دعا میکنیم که شاید از شمال جهل بیمین دانائی فائز شوند
و اینکه در بارۀ اخت حضرت سلطانالشّهدآء روح ما سواه فداه مرقوم داشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علی لحاظ عنایت باو و منتسبین نورین بوده و خواهد بود و به اسم اللّه مهدی امر نمودیم که در بارۀ حقوق او بجناب صادق علیه بهائی سفارش کامل نماید و همچنین از قلم اعلی مرقوم اگر اخت حقّی دارد باید ادا نمائید بحقّ و عدل رفتار شود انّا نکبّر من هذا المقام علیها و نبشّرها بفضلی و رحمتی انتهی و امّا توجّه ایشان بشطر ص و قیام ورقهئی از اوراق علی ما یحبّه اللّه و یرضی این فقره بشرف اصغای مالک اسماء فائز فرمودند یا عبد حاضر طوبی لها ثمّ طوبی لها ینبغی ان ینزل علیها من سمآء عنایتی ما یبقی به ذکرها جزآء عملها و یکتب لها قلمی الأعلی و یبشّرها بقبول ما ظهر من عندها و نأمر الغصن بأن یکتب لأمتی و ورقتی ما نزّل من سمآء مشیّة موجدها و ظهر من افق عنایة بارئها لیکون ذخراً و شرفاً لها فی کلّ عالم من عوالم ربّها انتهی پرتو آفتاب عنایت عوالم غیب و شهود را منوّر نمود یا محبوب فؤادی مشاهده نمائید عمل مرغوب چه مقدار محبوبست عنداللّه اگر بحور اکسیر و کنوز عالم را احدی انفاق کند البتّه باین ذکر فائز نشود عملی ظاهر و بطراز قبول فائز بشأنی که از مطلع بیان رحمن ظاهر آنچه که نفحاتش بدوام ملک و ملکوت منقطع نشود از جانب این عبد تکبیر و سلام بآن ورقه برسانید علیها بهآء ربّها علیها بهآء ربّها و هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّنا الغفور الکریم
یا ورقتی علیک بهائی ان افرحی بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه ذکرک و بشّرک بما ظهر منک فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم ان اشکری و تشبّثی بذیل العنایة و قولی
لک الحمد یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود بما ایّدتنی علی عمل فاز بطراز قبولک و تزیّن برضائک لعمرک یا محبوب قلبی لا یعادل ما اعطیتنی بما خلق فی سمائک و ارضک انّک انت المعطی الکریم انتهی
حقّ جلّ جلاله جمیع را مؤیّد فرماید بر آنچه نفحات رضایش از او متضوّع یک عمل مبرور الیوم معادلست با صدهزار عمل بل استغفر اللّه من هذا التّحدید و همچنین عمل غیر خیر وقتی از اوقات لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله جلّ و عزّ یا عبد حاضر عنایات حقّ خلق را جسور نموده بشأنی که ذکرش محبوب نه باید نفوس مقبله را آگاه نمود الیوم چون آفتاب ظهور مشرقست و پرتو انوار وجه عالم را احاطه نموده لذا اکثری از اعمال نالایقه ستر شده و میشود انّه هو السّتّار الحکیم امروز روز شادیست و روز فرح اکبر است بحر عنایت موّاج و نسیم جود در مرور و آفتاب فضل مشرق ولکن حال مشاهده میشود که اعمال شنیعه بمقامی رسیده که نزدیک بآنست غبارش بذیل حقّ جلّ جلاله رسد و حجاب حرمت را بردرد جمیع آنچه از اوّل امر تا حال وارد شد و قبول نمودیم لأجل اعزاز کلمۀ الهی و ارتقاء نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه بود حال از اعمال بعضی بباد رفته و میرود مگر اینکه حقّ جلّ جلاله بقدرت کامله حفظ نماید چنانچه نمود
یا عبد حاضر بجناب علی علیه بهائی و عنایتی بنویس باید جمیع دوستان آن ارض را متذکّر دارد و به ما ینفعهم آگاه نماید شاید از ما فات عنهم رجوع نمایند و بحقّ تمسّک جویند و شاید آنچه سبب ضرّ گشته و علّت ذلّت نفوس شده بماء رجوع طاهر و مقدّس گردد انّه هو التّوّاب و هو الفضّال الکریم انتهی مکرّر این بیانات از لسان منزل آیات جاری و بعضی از اوقات این عبد وارد و جمال قدم را در کدورت و حزنی مشاهده مینمود که لرزه اندام این فانی را اخذ مینمود و حزن جمال قدم معلوم و واضحست که در چه بوده و هست احتیاج بذکر ندارد امروز اعمال طیّبۀ دوستان الهی منادی امرند بین عباد از این قبیل در الواح الهی مکرّر نازل شاید نفع بخشد و سبب تنبّه گردد والّا انّه لغنیّ عن العالمین چندی قبل بعضی از نفوس بر حسب ظاهر شکایت آغاز نمودند معذلک از ساحت اقدس جواب نازل نه فرمودند ستری سبق الکشف و صبری سبق العجل انتهی ولکن بیم آنست تجاوزات ما حجاب را بردارد و ستر را خرق نماید اتشبّث بذیل عنایته و اسأله بأن یؤیّد احبّائه علی ما یحبّ و یرضی و یمنعهم عمّا یضرّهم و یهدیهم الی ما ینفعهم انّه هو المقتدر المهیمن العطوف الغفور
حسب الأمر مهاجرین ارض صاد علیهم بهآء اللّه را از قبل حقّ تکبیر برسانید انشآءاللّه بنور اتّفاق منوّر باشند و بر خدمت امر قائم تا اثر نور در آفاق اشراق نماید و ظاهر شود جمیع فیالجمله برضای حقّ پیبردهاند بآن تمسّک نمایند و بآن عامل شوند اینست سبب رستگاری در دنیا و آخرت هجرت و بلایای شما لازال تحت لحاظ بوده انشآءاللّه محفوظ ماند انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و بانوار عنایت شمس حقیقت فائز طوبی له در این ایّام مکتوبی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه از اهل یاء ساکن شاه بمصلحت جناب میرزا حی علیه بهآء اللّه و عنایته باین عبد ارسال داشتهاند و اسامی متعدّده در آن مذکور و از جملۀ اسامی جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه بوده مخصوص هر یک لوح امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز میشوند فیالحقیقه امر بقسمی است که آن محبوب مرقوم داشتهاند چه که سفر جناب میرزا بآن سمتها سبب ارتفاع کلمه شد هذا یکفیه وربّ العالمین چون این کلمه از لسان محبوب استماع گشت ذکر شد والّا این عبد قابل آنکه ذکر خدمات ایشان را نماید نبوده و نیست
اینکه در بارۀ ورقه اهل جناب میرزا ح و سین علیهما بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودند سبب حزن شد و اهل سرادق عصمت جمیع بکمال حزن مشهود و ظاهر و در ساحت اقدس هم مذکور خدمت جناب میرزا از جانب این فانی تعزیت بگوئید و انشآءاللّه خود این عبد هم عرض مینماید آنچه را که از ضعف و مسکنتش حاکی است
و اینکه ذکر صعود جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه نمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات محض فضل و عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ جلاله و عزّ ذکره و عزّ ثنائه
یا حسن یزورک المظلوم من مقامه الأعلی الّذی جعله اللّه مطاف اهل ذروة العلیا و یذکرک بذکر فاح به عرف العنایة بین البریّة طوبی لک و لصعودک و لتوجّهک و لورودک فی الرّفیق الأعلی و المقام الأبهی اشهد انّک اقبلت الی الغایة القصوی و الأفق الأعلی اذ ارتفع حفیف سدرة المنتهی بین الأرض و السّمآء و شهدت بما شهد به لسان الکبریآء و قبلت ما نزّل من عنده و ظهر من لدنه طوبی لک بما فزت بالغفران من لدی الرّحمن و وجد منک الملأ الأعلی عرف حبّی طوبی لمن یذکرک بما ذکرک المظلوم فی هذا المقام الممنوع قد کنت للّه و رجعت الی بحر رحمته ان هذا الّا من فضله العزیز المحبوب انتهی
الحمد للّه باین عنایت کبری مفتخر شدند طوبی از برای نفوسی که باین فیض اکبر فائزند و مقامش را میشناسند نفوس مستقیمۀ طاهرۀ مطمئنّه از سماء عنایت فیّاض قسمت داشته و دارند و من غیر تعطیل بر ایشان نازل و جاری چه در حیات و چه در ممات
و اینکه در صعود حضرت مرفوع مبرور آقا سیّد ابوطالب علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید چندی قبل از طرف حدبا حضرت اسم اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه ذکر ایشان و همچنین بعض مطالب از لسان اهل ایشان علیها بهآء اللّه بساحت اقدس ارسال داشتند و جواب بتفصیل نازل و ارسال شد و ذکرشان هم در آن لوح مبارک نازل له الحمد و المنّة فی کلّ الأحوال البهآء المشرق اللّائح من افق عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم من الذّکور و الاناث
عرض میشود دو لوح امنع اقدس مدّتهاست مخصوص ابناء مرفوع مبرور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و بحر رحمته از سماء مشیّت نازل و این مدّت ارسال نشد و بتأخیر افتاد تا این ایّام ارسال گشت شاید بعنایات الهیّه متذکّر شوند و به ما ینبغی و یحبّه اللّه قیام نمایند خدمت هر نفسی در ساحت اقدس مذکور و منظور ولو بمقدار سمّ ابره مرفوع ذبیح علیه بهآء اللّه در اوّل ایّام بشرافت اقبال و ایمان فائز شدند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند بعد از استماع ندا اقلّ من آن توقّف ننمودند یشهد بذلک من عنده کتاب مبین لذا مراعات ایشان در هر حال شده و انشآءاللّه میشود و این فانی از حقّ جلّ جلاله تأیید ایشان را طلب مینماید آن محبوب هم باید بمهربانی ایشان را حفظ نمایند اوّل عمر است اریاح شباب را مهبّی دیگر است
عرض دیگر مخدّره خدیجه بیگم علیها بهآء اللّه چند کرّه باین عبد مکتوب ارسال داشته و این عبد نظر بانقلابات و محاربۀ اطراف جواب ارسال نداشت تا در این کرّه مکتوبی که چند شهر قبل نوشته شده بود ارسال داشت که آن محبوب برسانند
و همچنین جواب مکتوبی که جناب آقا محمّد کریم عط علیه بهآء اللّه بحضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشتند این فانی نوشته ارسال داشت انشآءاللّه از اقداح فلاح در جمیع احیان بیاشامند و به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل باشند از اطراف خبر رسید که جناب ایشان به ما انزله اللّه فی الکتاب عامل شدند و مخصوص تبلیغ وکیل اخذ نمودند طوبی له و نعیماً له هر نفسی به ما اراده اللّه عمل نماید البتّه در دنیا و آخرت ثمر بخشد و اثر پدیدار نماید و در هر دو جهان بکار آید
دیگر دوستان آن ارض را مکرّر تکبیر و سلام عرض نموده بجناب علی پاشا خان علیه بهآء اللّه بشارت دهید چه که فرش ایشان رسید و یومی از ایّام گسترده شد و جمال قدم تشریف بردند در بستان و بقدوم حضرت مقصود روح من فی اللّاهوت لقدومه الفدآء مشرّف گشت و فائز شد و جناب حاجی غلامعلی مسافر علیه بهآء اللّه را احضار فرمودند و فرمودند اگر جناب پاشا علیه بهائی را دیدی او را بشارت ده بقبول آنچه ارسال داشته نعیماً له و هنیئاً له انشآءاللّه مشتعل باشند بشأنی که روشنیشان ظاهر و هویدا باشد این فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد اولیا و اصفیا را مؤیّد فرماید بر عرفان ما قدّر لهم چه اگر مطّلع شوند سیل عالم قادر بر اطفاء نار محبّتشان نباشد و روشنی آن را تاریکی اخذ ننماید
از جملۀ عنایات جدیده آنکه مخصوص اسامی مذکوره الواح بدیعۀ منیعه نازل هم بخطّ این فانی که در مکتوب ثبت شده و هم بخطّ مبارک حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء فیالحقیقه صاحبان الواح ذو المقامین و ذو اللّوحین و ذو الذّکرین شدهاند ینبغی ان نقول بکلّ جوارحنا و ارکاننا لک الحمد یا فضّال القدیم و لک العنایة یا مقصود العالمین النّور و البهآء من افق عنایة ربّنا مالک الأسمآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی اولیآء اللّه و احبّائه