کتابخانه

کتاب ایقان

فهرست مطالب

و اطلاق شموس بر آن انوار مجرّده در کلمات اهل عصمت بسیار شده از آن جمله در دعای ندبه میفرماید این الشّموس الطّالعة این الأقمار المنیرة این الأنجم الزّاهرة پس معلوم شد که مقصود از شمس و قمر و نجوم در مقام اوّلیّه انبیا و اولیا و اصحاب ایشانند که از انوار معارفشان عوالم غیب و شهود روشن و منوّر است

و در مقام دیگر مقصود از شمس و قمر و نجوم علمای ظهور قبلند که در زمان ظهور بعد موجودند و زمام دین مردم در دست ایشانست و اگر در ظهور شمس اخری بضیای او منوّر گشتند لهذا مقبول و منیر و روشن خواهند بود والّا حکم ظلمت در حقّ آنها جاریست اگرچه بظاهر هادی باشند زیرا که جمیع این مراتب از کفر و ایمان و هدایت و ضلالت و سعادت و شقاوت و نور و ظلمت منوط بتصدیق آن شمس معنوی الهی است بر هر نفسی از علما حکم ایمان از مبدء عرفان در یوم تغابن و احسان جاری شد حکم علم و رضا و نور و ایمان در بارهٔ او صادقست والّا حکم جهل و نفی و کفر و ظلم در حقّ او جریان یابد

و این بر هر ذی بصری مشهود است که همچنان که نور ستاره محو میشود نزد اشراق شمس ظاهره همین قسم شمس علم و حکمت و عرفان ظاهره نزد طلوع شمس حقیقت و آفتاب معنوی محو و تاریک میشود

و اطلاق شمس بر آن علما بمناسبت علوّ و شهرت و معروفیّت است مثل علمای مسلّم عصر که مشهور بلاد و مسلّمند بین عباد و اگر حاکی از شمس الهی باشند از شموس عالیه محسوبند والّا از شموس سجّین چنانچه میفرماید الشّمس و القمر بحسبان و معنی شمس و قمر هم که در آیهٔ مذکوره هست البتّه شنیده‌اید احتیاج بذکر نیست و هر نفسی هم که از عنصر این شمس و قمر باشد یعنی در اقبال بباطل و اعراض از حقّ البتّه از حسبان ظاهر و بحسبان راجع خواهد شد

پس ای سائل باید بعروة الوثقی متمسّک شویم که شاید از شام ضلالت بنور هدایت راجع گردیم و از ظلّ نفی فرار نموده در ظلّ اثبات درآئیم و از نار حسبان آزاد شده بنور جمال حضرت منّان منوّر گردیم و السّلام کذلک نعطیکم من اثمار شجرة العلم لتکوننّ فی رضوان حکمة اللّه لمن المحبرین

و در مقامی هم مقصود از اطلاقات شمس و قمر و نجوم علوم و احکام مرتفعهٔ در هر شریعت است مثل صلوة و صوم که در شریعت فرقان بعد از اخفای جمال محمّدی از جمیع احکام محکمتر و اعظمتر است چنانچه احادیث و اخبار مشعر بر آنست و بعلّت شهرت احتیاج ذکر نیست بلکه در هر عصری حکم صلوة محکم و مجری بوده چنانچه از انوار مشرقه از شمس محمّدیّه

مأثور است که بر جمیع انبیا در هر عهدی حکم صلوة نازل شده نهایت آنکه در هر عصر باقتضای وقت بقسمی و آدابی جدید مخصوص گشته و چون در هر ظهور بعد آداب و عادات و علوم مرتفعهٔ محکمهٔ مشرقهٔ واضحهٔ ثابتۀ در ظهور قبل منسوخ میشود لهذا تلویحاً باسم شمس و قمر ذکر نموده‌اند لیبلوکم ایّکم احسن عملاً

و در حدیث هم اطلاق شمس و قمر بر صوم و صلوة شده چنانچه میفرماید الصّوم ضیآء و الصّلوة نور ولکن روزی در محلّی نشسته بودم شخصی از علمای معروف وارد شد و بمناسبتی این حدیث را ذکر نمود و فرمود چون صوم حرارت در مزاج احداث مینماید لهذا بضیاء که شمس باشد تعبیر یافته و صلوة لیل چون برودت میطلبد لهذا بنور که قمر باشد معبّر گشته ملاحظه نمودم که آن فقیر بقطره‌ئی از بحر معانی موفّق نشده و بجذوه‌ئی از نار سدرهٔ حکمت ربّانی فائز نگشته بعد از مدّتی در نهایت ادب اظهار داشتم که جناب آنچه فرمودید در معنی حدیث در السن و افواه ناس مذکور است ولیکن گویا مقصود دیگر هم از حدیث مستفاد میشود بیان آن را طلب نمود ذکر شد که خاتم انبیا و سیّد اصفیا دین مرتفع در فرقان را تشبیه بسماء فرموده‌اند بعلّت علوّ و رفعت و عظمت و احاطهٔ آن بر جمیع ادیان و چون در سماء ظاهره دو رکن اعظم اقوم مقرّر شده است که نیّرین باشد و بشمس و قمر نامیده و همچنین در سماء دین هم دو نیّر مقدّر گشته که صوم و صلوة باشد الاسلام سمآء و الصّوم شمسها و الصّلوة قمرها

باری این است مقصود از تلویحات کلمات مظاهر الهی پس اطلاق شمس و قمر در این مراتب بر این مقامات مذکوره بآیات نازله و اخبار وارده محقّق و ثابت شد اینست که مقصود از ذکر تاریکی شمس و قمر و سقوط انجم ضلالت علما و نسخ شدن احکام مرتفعۀ در شریعت است که مظهر آن ظهور باین تلویحات اخبار میدهد و جز ابرار را از این کأس نصیبی نیست و جز اخیار را قسمتی نه انّ الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافوراً

و این مسلّم است که در هر ظهور بعد شمس علوم و احکام و اوامر و نواهی که در ظهور قبل مرتفع شده و اهل آن عصر در ظلّ آن شمس و قمر معارف و اوامر منوّر و مهتدی میشدند تاریک میشود یعنی حکمش و اثرش تمام میگردد و حال ملاحظه فرمائید که اگر امّت انجیل مقصود از شمس و قمر را ادراک مینمودند و یا از مظهر علم الهی مستفسر میشدند بدون اعتراض و لجاج البتّه معانی آن واضح میگشت و اینگونه در ظلمت نفس و هوی مبتلا و گرفتار نمیشدند بلی چون علم را از مبدء و معدنش اخذ ننمودند لهذا در وادی مهلک کفر و ضلالت بهلاکت رسیده‌اند و هنوز مشعر نشدند که علامات کل ظاهر شد و شمس موعود از افق ظهور اشراق نمود و شمس و قمر علوم و احکام و معارف قبل تاریک شد و غروب نمود

حال بچشم علم الیقین و جناحی عین الیقین بصراط حقّ الیقین قدم گذار قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون تا از اصحابی محسوب شوی که میفرماید انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة تا جمیع این اسرار را ببصر خود مشاهده فرمائی

ای برادر من قدم روح بردار تا بادیه‌های بعیدهٔ بعد و هجر را بآنی طیّ فرمائی و در رضوان قرب و وصل درآئی و در نفسی بانفس الهیّه فائز شوی و بقدم جسد هرگز این مراحل طیّ نشود و مقصود حاصل نیاید و السّلام علی من اتّبع الحقّ بالحقّ و کان علی صراط الأمر فی شاطئ العرفان باسم اللّه موقوفاً

اینست معنی آیهٔ مبارکه که میفرماید فلا اقسم بربّ المشارق و المغارب زیرا که از برای هر شمسی از این شموس مذکوره محلّ اشراق و غروبست و چون علمای تفسیر بر حقیقت این شمسهای مذکوره اطّلاع نیافتند لهذا در تفسیر این آیهٔ مبارکه معطّل شدند و بعضی ذکر نمودند که چون آفتاب در هر روز از نقطه‌ئی طلوع مینماید غیر از نقطهٔ یوم قبل لهذا بلفظ جمع ذکر فرموده و بعضی دیگر نوشته‌اند که مقصود فصول اربعه است که در هر فصلی چون شمس از محلّی طالع میشود و بمحلّی غروب مینماید لهذا مشارق و مغارب ذکر شده اینست مراتب علم عباد و با وجود این بجواهر علم و لطائف حکمت چه جهلها و عیوبها که نسبت میدهند

و همچنین از این بیانات واضحهٔ محکمهٔ متقنئ غیر متشابهه تفطّر سماء را که از علائم ساعت و قیامت است ادراک نما اینست که میفرماید اذا السّمآء انفطرت مقصود سماء ادیانست که در هر ظهور مرتفع میشود و بظهور بعد شکافته میگردد یعنی باطل و منسوخ میشود قسم بخدا که اگر درست ملاحظه شود تفطّر این سماء اعظم است از تفطّر سماء ظاهری قدری تأمّل فرمائید دینی که سالها مرتفع شده باشد و جمیع در ظلّ آن نشو و نما نموده باشند و باحکام مشرقئ آن مدّتها تربیت یافته و از آباء و اجداد جز ذکر آن را نشنیده بقسمی که چشمها جز نفوذ امرش را ادراک نکرده و گوشها جز احکامش را استماع ننموده بعد نفسی ظاهر شود و جمیع اینها را بقوّت و قدرت الهی تفریق نماید و فصل کند بلکه همه را نفی فرماید حال فکر نما که این اعظم است یا آنچه این همج رعاع گمان نموده‌اند از تفطّر سماء

و دیگر زحمت و مرارت آن طلعات را ملاحظه نما که بی ‌ناصر و معین ظاهری در مقابل جمیع اهل ارض اقامئ حدود اللّه میفرمایند با آن همه ایذا که بر آن وجودهای مبارکهٔ لطیفئ رقیقه وارد میشود و با کمال قدرت صبر میفرمایند و با نهایت غلبه تحمّل مینمایند

و همچنین معنی تبدیل ارض را ادراک نما که غمام رحمت آن سماء بر قلوبی که نیسان مکرمت مبذول داشت تبدیل شد اراضی آن قلوب بارض معرفت و حکمت و چه ریاحین توحید که در ریاض قلوبشان انبات شده و چه شقایقهای حقایق علم و حکمت که از صدور منیرشان روئیده و اگر ارض قلوبشان تبدیل نمیشد چگونه رجالی که حرفی تعلیم نگرفته‌اند و معلّم را ندیده‌اند و بهیچ دبستانی قدم نگذاشته‌اند بکلمات و معارفی تکلّم مینمایند که احدی ادراک نتواند نمود گویا از تراب علم سرمدی سرشته شده‌اند و از آب حکمت لدنّی عجین گشته‌اند اینست که میفرماید العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشآء و این نحو از علم است که ممدوح بوده و هست نه علوم محدوده که از افکار محجوبهٔ کدره احداث شده و آن را گاهی از هم سرقت مینمایند و بر دیگران افتخار میکنند

ای کاش صدرهای عباد از نقوش این تحدیدات و کلمات مظلمه پاک و مقدّس میشد که لعلّ بتجلّی انوار شمس علم و معانی و جواهر اسرار حکمت لدنّی فائز میگشت حال ملاحظه نما اگر این اراضی جرزهٔ وجود تبدیل نمیشد چگونه محلّ ظهور اسرار احدیّه و بروز جواهر هویّه میشد اینست که میفرماید یوم تبدّل الأرض غیر الأرض

و از نسمات جود آن سلطان وجود ارض ظاهره هم تبدیل یافته لو انتم فی اسرار الظّهور تتفکّرون

و دیگر معنی این آیه را ادراک نما که میفرماید و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السّموات مطویّات بیمینه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون مضمون آن اینست که همهٔ زمین اخذ شده در دست اوست روز قیامت و آسمان پیچیده شده در دست راست اوست حال قدری انصاف میخواهد که اگر مقصود اینست که مردم ادراک نموده‌اند چه حسن بر آن مرتّب میشود وانگهی این مسلّم است که حقّ منیع دستی که مرئی شود ببصر ظاهر و مرتکب این امورات شود منسوب بذات نیست بلکه کفری است محض و افکی است صرف اقرار بر چنین امری و اگر بگوئی مظاهر امر او هستند که در قیامت باین امر مأمور میشوند این هم بغایت بعید است و بی‌فائده بلکه مقصود از ارض ارض معرفت و علم است و از سموات سموات ادیان حال ملاحظه فرما که چگونه ارض علم و معرفت که از قبل مبسوط شده بود بقبضهٔ قدرت و اقتدار قبض نمود و ارض منیعهٔ تازه در قلوب عباد مبسوط فرمود و ریاحین جدیده و گلهای بدیعه و اشجار منیعه از صدور منیره انبات نمود

و همچنین ملاحظه کن که سموات ادیان مرتفعۀ در قبل چگونه در یمین قدرت پیچیده شد و سماء بیان بامر اللّه مرتفع گشت و بشمس و قمر و نجوم اوامر بدیعهٔ جدیده تزیین یافت اینست اسرار کلمات که بی‌حجاب کشف و ظاهر گشته تا ادراک صبح معانی فرمائی و سراجهای ظنون و وهم و شک و ریب را بقوّت توکّل و انقطاع خاموش نمائی و مصباح جدید علم و یقین در مشکاة قلب و دل برافروزی

و از جمیع این کلمات مرموزه و اشارات ملغزه که از مصادر امریّه ظاهر میشود مقصود امتحان عباد است چنانچه مذکور شد تا معلوم شود اراضی قلوب جیّدهٔ منیره از اراضی جرزهٔ فانیه و همیشه این از سنّت الهی در میان عباد بوده چنانچه در کتب مسطور است

و همچنین آیهٔ قبله را ملاحظه فرمائید که بعد از هجرت شمس نبوّت محمّدی از مشرق بطحا به یثرب رو به بیت المقدّس توجّه میفرمودند در وقت صلوة تا آنکه یهود بعضی سخنهای ناشایسته بر زبان راندند که ذکرش شایستۀ این مقام نیست و سبب تطویل کلام میشود باری آن حضرت بسیار مکدّر شدند و بلحاظ تفکّر و تحیّر در سماء نظر میفرمودند بعد جبرئیل نازل شد و این آیه تلاوت نمود قد نری تقلّب وجهک فی السّمآء فلنولّینّک قبلةً ترضاها تا آنکه در یومی آن حضرت با جمعی اصحاب بفریضهٔ ظهر مشغول شدند و دو رکعت از نماز بجا آورده بودند که جبرئیل نزول نمود و عرض کرد فولّ وجهک شطر المسجد الحرام در اثنای نماز حضرت از بیت المقدّس انحراف جسته بکعبه مقابل شدند فی‌الحین تزلزل و اضطراب در میان اصحاب افتاد بقسمی که جمعی نماز را بر هم زده اعراض نمودند این فتنه نبود مگر برای امتحان عباد والّا آن سلطان حقیقی قادر بود که هیچ قبله را تغییر ندهد و در آن عصر هم بیت المقدّس را قرار فرماید و این خلعت قبول را از وی سلب ننماید

چنانچه در عهد اکثری انبیا که بعد از موسی مبعوث برسالت شدند مثل داود و عیسی و دون آنها از انبیای اعظم که مابین این دو نبی آمدند هیچ حکم قبله تغییر داده نشد و همهٔ این مرسلین از جانب ربّ العالمین مردم را بتوجّه همان جهت امر میفرمودند و نسبت همهٔ اراضی هم بآن سلطان حقیقی یکیست مگر هر ارضی را که در ظهور مظاهر خود تخصیص بامری دهد چنانچه میفرماید و للّه المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه اللّه با وجود تحقّق این امور چرا تبدیل شد که سبب جزع و فزع عباد شود و علّت تزلزل و اضطراب اصحاب گردد بلی اینگونه امور که سبب وحشت جمیع نفوس است واقع نمیشود مگر برای آنکه کل بمحکّ امتحان اللّه درآیند تا صادق و کاذب از هم تمیز و تفصیل یابد اینست که بعد از اختلاف ناس میفرماید و ما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها الّا لنعلم من یتّبع الرّسول ممّن ینقلب علی عقبیه که مضمون آن اینست ما نگردانیدیم و بر هم نزدیم قبله را که آن بیت المقدّس باشد مگر آنکه بدانیم که متابعت تو مینماید و که راجع بر عقبیه میشود یعنی اعراض مینماید و اطاعت نمیکند و صلوة را باطل نموده فرار مینماید حمر مستنفرة فرّت من قسورة

اگر قدری تأمّل رود در همین مطلب و بیان ابوابهای معانی و تبیان مفتوح بینید و جمیع علم و اسرار آن را بی‌حجاب مشاهده فرمائید و نیست این امور مگر برای تربیت و خلاصی نفوس از قفس نفس و هوی والّا آن سلطان حقیقی لم‌یزل بذات خود غنی بوده از معرفت موجودات و لایزال بکینونت خود مستغنی خواهد بود از عبادت ممکنات یک نسیم از غنای او جمیع عالم را بخلع غنا مفتخر نماید و یک قطره از بحر جود او همهٔ هستی را بحیات باقیه مشرّف فرماید ولیکن چون مقصود امتیاز حقّ از باطل و شمس از ظلّ است اینست که در کلّ حین امتحانهای منزله از جانب ربّ العزّة چون غیث هاطل جاریست

اگر قدری در انبیای قبل و ظهور ایشان تعقّل رود امر بسیار بر اهل دیار سهل شود بقسمی که از افعال و اقوالی که مخالف نفس و هوی است محتجب نمیمانند و همهٔ حجبات را بنار سدرهٔ عرفان محترق نمایند و بر عرش سکون و اطمینان مستریح شوند مثلاً موسی بن عمران که یکی از انبیای معظّم و صاحب کتاب بود در اوّل امر قبل از بعثت روزی در سوق میگذشت دو نفر با یکدیگر معارضه مینمودند یکی از آن دو نفس از موسی استمداد جست آن حضرت او را اعانت نموده مدّعی را بقتل رسانید چنانچه در کتاب مسطور است و ذکر تفصیل مایهٔ تعویق و تعطیل مقصود میشود و این خبر در مدینه اشتهار یافت و آن حضرت را خوف غالب شد چنانچه نصّ کتابست تا آنکه بخبر انّ الملأ یأتمرون بک لیقتلوک مخبر شد و از مدینه بیرون تشریف بردند و در مدین در خدمت شعیب اقامه فرمودند و در مراجعت در وادی مبارکه که برّیّهٔ سینا باشد وارد شد و تجلّی سلطان احدیّه را از شجرهٔ لاشرقیّه و لاغربیّه مشاهده نمود و ندای جانفزای روحانی را از نار موقدهٔ ربّانی استماع فرمود و مأمور بهدایت انفس فرعونی گشت تا مردم را از وادی نفس و هوی نجات داده بصحراهای دلفزای روح و هدی وارد نماید و از سلسبیل انقطاع جمیع من فی الابداع را از حیرت بعد بدار السّلام قرب رساند و چون در منزل فرعون وارد شد و تبلیغ نمود بآنچه مأمور بود فرعون زبان به بی‌ادبی گشود و گفت آیا تو نبودی که قتل نفس نمودی و از کافران شدی مثل اینکه ربّ العظمة خبر داد از لسان فرعون که به موسی عرض نمود و فعلت فعلتک الّتی فعلت و انت من الکافرین قال فعلتها اذاً و انا من الضّالّین ففررت منکم لمّا خفتکم فوهب لی ربّی حکماً و جعلنی من المرسلین

حال تفکّر در فتنه‌های الهی و بدایع امتحانهای او کن که نفسی که معروفست بقتل نفس و خود هم اقرار بر ظلم مینماید چنانچه در آیه مذکور است و سی سنه او اقلّ هم بر حسب ظاهر در بیت فرعون تربیت یافته و از طعام و غذای او بزرگ شده یکمرتبه او را از مابین عباد برگزیده و بامر هدایت کبری مأمور فرمود و حال آنکه آن سلطان مقتدر قادر بر آن بود که موسی را از قتل ممنوع فرماید تا باین اسم در بین عباد معروف نباشد که سبب وحشت قلوب شود و علّت احتراز نفوس گردد

و همچنین در حالت مریم مشاهده نما که آن طلعت کبری از عظمت امر و تحیّر آرزوی عدم فرمود چنانچه مستفاد از آیهٔ مبارکه میشود که بعد از تولّد عیسی مریم ناله نمود و باین کلمه زبان گشود یا لیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیّا که ترجمهٔ آن این است ای کاش مرده بودم قبل از ظهور این امر و بودم از فراموش‌شدگان قسم بخدا که کبدها از استماع این سخن میگدازد و روانها میریزد و این اضطراب و حزن نبود مگر از شماتت اعدا و اعتراض اهل کفر و شقا آخر تفکّر نمائید که مریم چه جواب با مردم میگفت طفلی که پدر او معیّن نباشد چگونه میتوان بمردم معیّن نمود که این از روح القدس است این بود که آن مخدّرهٔ بقا آن طفل را برداشته بمنزل مراجعت فرمود تا چشم قوم بر او افتاد گفتند یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امّک بغیّاً مضمون آن این است که ای خواهر هارون نبود پدر تو مرد بدی و نبود مادر تو بدکار

حال ناظر باین فتنهٔ کبری و امتحان اعظم شوید و از همه گذشته همان جوهر روح که در میان قوم بنسبت بی‌پدری معروف بوده او را پیغمبری بخشید و حجّت خود نمود بر کلّ اهل سموات و ارض

حال مشاهده فرمائید که چه‌ قدر امور مظاهر ظهور مغایر نفس و هوای عباد از سلطان ایجاد ظاهر میشود و چون بر این جواهر اسرار مطّلع شوی بمقصود آن نگار اطّلاع یابی و اقوال و افعال آن ملیک بااقتدار را مثل هم ملاحظه نمائی بقسمی که آنچه در افعال او مشاهده شود در کلمات او هم ملاحظه گردد و هر چه در کلمات او ملاحظه گردد در افعال او بنظر آید اینست که این افعال و اقوال در ظاهر نقمتند برای فجّار و در باطن رحمتند برای ابرار اگر بدیدهٔ قلب ملاحظه رود کلمات منزله از سماء مشیّت با امور مظهره از ملکوت قدرت یک شیء مشاهده شود و بر یک قسم ادراک گردد چنانچه مذکور شد

حال ای برادر ملاحظه نما اگر در این عهد چنین اموری ظاهر شود و چنین حکایت بروز نماید چه خواهند نمود قسم بمربّی وجود و منزل کلمات که در حین بی‌تکلّم حکم بر کفر و امر بر قتل نمایند کجا گوش میدهند که گفته شود که عیسی از نفخهٔ روح القدس ظاهر شده و یا موسی از امر مبرم مأمور گشته اگر صد‌هزار خروش برآری بگوش احدی نرود که بی‌پدری مبعوث برسالت گشته و یا قاتلی از شجرهٔ نار انّی انا اللّه آورده

چشم انصاف اگر باز شود از جمیع این بیانات مشهود میگردد که مظهر همهٔ این امور و نتیجهٔ همه الیوم ظاهر است با اینکه امثال این امور در این ظهور واقع نشده با وجود این متمسّک بظنونات انفس مردوده شده چه نسبتها که داده‌اند و چه بلایا که وارد آورده‌اند که در ابداع شبه آن بظهور نیامده

اللّه اکبر بیان که باین مقام رسید رائحهٔ روحانی از صبح صمدانی مرور نمود و صبای صبحگاهی از مدینهٔ سبای لا‌یزالی وزید و اشارتش جان را بشارت تازه بخشید و روح را فتوحی بی‌اندازه بساط جدیدی مبسوط نمود و ارمغان بیشمار بیکران از آن یار بی‌نشان آورد که خلعت ذکر از قدّ لطیفش بسی قاصر است و رداء بیان از قامت منیرش بس کوتاه بی‌لفظ رمز معانی کشف مینماید و بی‌لسان اسرار تبیان میگوید و بلبلهای شاخسار هجر و فراق را ناله و افغان میآموزد و قاعده و رسوم عشق و عاشقی و رمز دلدادگی تعلیم مینماید و گلهای بدیع رضوان قرب و وصال را رسم دلبری و آداب عشوه‌گری تلقین مینماید و اسرار حقایق بر شقایق بستان عشق میبخشد و دقایق رموز و رقایق آن را در صدر عشّاق ودیعه میگذارد بقسمی عنایت در این ساعت فرموده که روح القدس بغایت حسرت میبرد قطره را امواج بحری داده و ذرّه را طراز خورشیدی عنایت نموده الطاف بمقامی رسیده که جعل قصد نافهٔ مشک نموده و خفّاش در مقابل آفتاب مقرّ گزیده مردگان را بنفخۀ حیات از قبور جسد مبعوث نموده و جاهلان را بر صدر علم منزل داده و ظالمان را بر فراز عدل محل معین نموده

و عالم هستی بجمیع این عنایات حامله گشته تا کی اثر این عنایت غیبی در خاکدان ترابی ظاهر شود و تشنگان از پا افتاده را بکوثر زلال محبوب رساند و گمگشتگان صحرای بعد و نیستی را بسرادق قرب و هستی معشوق فائز گرداند و در ارض قلوب که این حبّه‌های قدس انبات نماید و از ریاض نفوس که شقایقهای حقایق غیبی بشکفد باری نچنان سدرهٔ عشق در سینای حبّ مشتعل شده که به آبهای بیان افسرده گردد و یا اتمام پذیرد عطش این حوت را بحور ننشاند و این سمندر ناری جز در نار روی یار مقرّ نگزیند پس ای برادر سراج روح را در مشکاة قلب بدهن حکمت برافروز و بزجاج عقل حفظش نما تا نفسهای انفس مشرکه آن را خاموش نکند و از نور بازندارد کذلک نوّرنا افق سمآء البیان من انوار شموس الحکمة و العرفان لیطمئنّ بها قلبک و تکون من الّذین طاروا بأجنحة الایقان فی هوآء محبّة ربّهم الرّحمن

و قوله حینئذ یظهر علامة ابن الانسان فی السّمآء میفرماید بعد از کسوف شمس معارف الهیّه و سقوط نجوم احکام مثبته و خسوف قمر علم که مربّی عباد است و انعدام اعلام هدایت و فلاح و ظلمت صبح صدق و صلاح ظاهر میشود علامت ابن الانسان در آسمان و مقصود از سماء سماء ظاهره است که قریب ظهور آن فلک سموات معدلت و جریان فلک هدایت بر بحر عظمت در آسمان نجمی بر حسب ظاهر پیدا میشود که مبشّر است خلق سموات را بظهور آن نیّر اعظم و همچنین در آسمان معنی نجمی ظاهر میشود که مبشّر است اهل ارض را بآن فجر اقوم اکرم و این دو علامت در سماء ظاهره و سماء باطنه قبل از ظهور هر نبی ظاهر گشته چنانچه شنیده‌اند