کتابخانه

دوازده گفتگوی حضرت عبدالبهاء بر سر نهار در عکّا

فهرست مطالب

– ۱۰ –

شیخ احمد احسائی و سیّد کاظم رشتی

۱ سؤال. کیفیّت حضرت شیخ احمد احسائی و جناب آقا سیّد کاظم رشتی و رفتن اصحاب ایشان به شیراز و مؤمن شدنشان بحضرت باب چگونه است و چگونه واقع شده است؟

۲ جواب. بدان که شیعیان ایران در اواخر ایّام حقیقت شریعت‌ اللّه را فراموش کردند و از اخلاق روحانیان بکلّی محجوب و محروم شده بودند. بقشور تمسّک جسته از مغز و لبّ بکلّی غافل. چیزی جز اعمال ظاهری از صوم و صلوة و حجّ و زکوة و ماتم ائمّۀ اطهار نداشتند. لهذا آنان را اهل عرفان باهل قشور تعبیر مینمودند چه که حقائق و معانی بکلّی مفقود و احساسات روحانیّه معدوم و اخلاق نورانیّه امر موهوم شده بود.

۳ چون شب هجران بسحر رسید یعنی غیبوبت حقّ امتداد یافت و طلوع صبح الهی نزدیک شد، حضرت شیخ احمد احسائی ظاهر گشت. ایشان خلق را بحقائق و معانی دلالت نمودند و رموز و اسرار قرآن بیان فرمودند. شیعیان بر دو قسم شدند، یک قسم متابعت شیخ اجلّ نمودند؛ مسمّی به شیخی گشتند و قسم دیگر بر حالت قدیم ماندند، آنان را قشری نامیدند.

۴ شیخ بزرگوار بنا کرد و مردم را تشویق بانتظار ظهور و اشراق شعلۀ طور نمود و در تألیف و تدریس خود بیان میفرمود که طلوع صبح نزدیک است و ظهور موعود قریب. باری مردم را استعداد میداد که شب و روز منتظر ظهور باشید. و در ایران بلکه در بین جمیع شیعیان این شخص بفضل و کمال شهرت عجیب یافت. در جمیع محافل ذکر او بود و هر کس در جستجو.

۵ در زمان خویش جناب سیّد کاظم رشتی را تربیت نمود و تعلیم کرد و او را بعد از خود تعیین نمود و صعود فرمود. جناب سیّد کاظم نیز بر قدم شیخ بزرگوار سلوک کرد و شب و روز به بیان حقائق و معانی پرداخت و اسرار و رموز قرآن منتشر فرمود و خلق را تشویق بانتظار ظهور کرد بقسمی که اصحاب را از شدّت اشتیاق صبر و قرار نماند، بهر گوشه و کناری شتافتند تا شخص موعود را یافتند.

۶ و در دیباچۀ کتاب خویش یعنی شرح‌القصیده۵ تصریح باسم مبارک نمود و مرقوم نمود الحمد للّه الّذی طرّز دیباج الکینونة بسرّ البینونة بطراز النّقطة البارزة عنها الهآء بالألف بلا اشباع و لا انشقاق. بیان این عبارت از برای شما تفصیل میخواهد زیرا مألوف باینگونه عبارات و تعبیرات نیستید و اگر بیان کنم یک کتاب گردد و فرصت نیست لهذا مختصراً معنای لفظی مینمایم که فی‌الجمله بمقصود واقف شوید. میفرماید حمد باد خداوندی را که کتاب وجود را بسرّ امتیاز در مراتب تزیین داد زیرا زینت عالم وجود بتفاوت مراتب است. اگر نوع واحد بود و امتیازی در میان نه، وجود ناقص بود. عالم حقّ و عالم خلق، عالم علوی و عالم سفلی، عالم حقیقت و عالم مجاز، این امتیاز از لوازم ذاتیّۀ وجود است. بعد میفرماید زینت کتاب وجود بنقطه‌ایست که از آن‌ هاء ظاهر و الف باهر و در همان کتاب در مواقع متعدّده بیان مینماید که نقطه باء است و چون باء و هاء و الف را جمع گردانی بها شود.

۷ بعد تثلیث و تربیع ذکر میکند. تثلیث اسم سه حرف است و آن علی است و تربیع اسم چهار حرف و آن محمّد است. چون جمع کنی علیمحمّد شود و این اسم مبارک حضرت باب است. و در مواقع متعدّده در آن کتاب صراحةً ذکر باب میکند و ستایش و اوصاف و نعوت بی‌پایان مینماید که اسرار ماکان و مایکون در باب موجود. و همچنین میفرماید که جمیع حقائق و معانی کتب مقدّسه در باطن بسم ‌اللّه الرّحمن الرّحیم مرموز و موجود و معانی بسم‌ اللّه در باء مندمج و مندرجست و باء جامع جمیع حقائق و اسرار است و باء بهآءاللّه است.

۸ و سیّد مرحوم از شیخ بزرگوار سؤال نموده بود که از سرّ مکنون بیانی فرما. شیخ در جواب بنگاشت لا بدّ لهذا الأمر من مقرّ و لکلّ نبإ من مستقرّ یعنی این امر که ما قدم در او نهاده‌ایم مقرّ و مرکز معلوم دارد و از برای هر خبری موقع استقراری یعنی در آن مرکز حصول یابد. و لا یجوز الجواب بالتّعیین و لتعلمنّ نبأه بعد حین.۶ یعنی من نمیتوانم آن مرکز معلوم را تصریح و تعیین نتوانم و گویم که کیست. بعد این آیۀ قرآن را مرقوم مینماید و لتعلمنّ نبأه بعد حین.۷ ماقبل این آیه، این آیه ان هو الّا ذکر للعالمین یعنی او ذکر و نصیحت است از برای عالم. و حضرت اعلی نامشان در احسن‌القصص ذکراللّه است. در این جا شیخ اجلّ اشاره میفرماید که آن مرکز و مقرّ ذکراللّه است و لتعلمنّ نبأه بعد حین یعنی آنچه را آن مرکز مقصود خبر و بشارت بدهد بعد از حین واقف خواهید شد. و حین بحساب ابجد شصت و هشت است و بعد از شصت و هشت شصت و نه است، سنۀ ظهور جمال مبارکست.۸ خلاصۀ این عبارت اینست که آنچه ذکراللّه بشارت و اشارت میفرماید در سنۀ بعد حین که شصت و نه است ظاهر و آشکار میگردد.

۹ باری از تشویق و تحریض آن شیخ بزرگوار بر انتظار ظهور و بیان قرب آن و همچنین بیان سیّد بزرگوار که شب و روز فریاد میزد که ظهور نزدیک است، حتّی روزی بتلامذۀ خود گفت بروید و جستجوی مولای خود کنید، جناب با‌ب‌الباب با بعضی از تلامذۀ سیّد به تفتیش افتادند. و چون روایتی بود از پیش که موعود بمسجد کوفه خواهد رفت آنان نیز بآن مسجد رفتند و مدّتی اقامه نمودند و منتظر ظهور بودند. حتّی آن سیّد بزرگوار در اواخر ایّام حیات از کربلا حرکت نمود و به کاظمین و سُرّمن‌رأی رفت و مراجعت نمود. در اثناء سفر در سُرّمن‌رأی و در قریۀ مسیّب بتلامذۀ خود ذکر وفات خویش نمود. شاگردان بنای گریه و ناله و حزن و لابه گذاشتند. پس خطاب بآنان نمود که آیا شما نمیخواهید من از این جهان انتقال نمایم و مولای شما ظاهر گردد؟

۱۰ باری مختصر اینست که این دو بزرگوار بتابعان خویش نهایت استعداد دادند. این بود که بعد از وفات سیّد مرحوم شاگردان بمنتهای قوّت بجستجوی طلعت موعود پرداختند. جناب باب‌الباب با جمعی از شاگردان خویش از عراق حرکت کردند و بسمت ایران رفتند و در جستجو بودند تا بمدینۀ شیراز وارد شدند. جناب باب‌الباب چون از پیش حضرت اعلی را در کربلا ملاقات نموده بود بسبب آشنائی میهمان حضرت اعلی شد. در شب پنجم جمادی‌الأوّل۹ جناب باب‌الباب نشسته و حضرت اعلی بترتیب چای مشغول بودند. در بین چای دادن آیاتی تلاوت نمودند جناب باب‌‌الباب واله و حیران شده زیرا مشاهده کرد که شخص جوانی بدون تحصیل علوم و قرائت لسان عرب در نهایت سلاست و فصاحت آیاتی تلاوت میفرماید و ابداً چنین گمانی نمیشد. این سبب انتباه و ایمان جناب باب‌الباب گشت. بعد فردا بشاگردان خود و دیگران ذکر کرد که شخصی را که جستجو مینمودیم من یافتم و بتعریف و توصیف پرداخت لکن تعیین ننمود که کیست، مستور داشت. ولی از اوصاف حضرت چنان بیان میکرد که تلامذه و کسانی دیگر مفتون این خبر شدند و بنهایت عطش جستجوی آب مینمودند تا آنکه بعد از چند روز اسم مبارک را تصریح کرد. ولوله افتاد هفده نفر مؤمن شدند و عریضۀ طاهره که بهمراهی میرزا محمّد علی نامی بود تقدیم شد زیرا طاهره عریضه باو داده بود که چون شخص موعود را بیابید این عریضه را تقدیم نمائید و در آن عریضه این غزل را مرقوم نموده بود که بدایتش اینست

۱۱ لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلا ز چه رو أ لست بربّکم نزنی بزن که بلی بلی۱۰

۱۲ لهذا طاهره هیجدهم گردید و شیعیان معتقد بچهارده معصوم و ابواب اربعه بودند. چهارده معصوم حضرت رسول و فاطمة الزّهرآء و دوازده امامند و ابواب اربعه چهار نفسند که بعد از امام دوازدهم یکی بعد از دیگری مقتدای شیعیان بودند. باری این هیجده نفر مقابل آن هیجده نفر تعیین شد و مقصود عدد بود و خود حضرت اعلی نوزدهم. اساس عدد نوزده این است که در جمیع صحف و الواح حضرت باب مذکور است. و اسماء حروف حیّ اینست.

۱۳ ١- جناب باب‌الباب ٢- اخویشان آقا محمّد حسن ٣- همشیره‌زاده‌شان آقا محمّد باقر ۴- جناب ملّا علی بسطامی ۵- جناب ملّا خدابخش قوچانی که در اواخر به ملّا‌ علی موسوم بود ۶- ملّا حسن بجستانی ٧- جناب آقا سیّد حسین یزدی ٨- جناب میرزا محمّد روضه‌خوان ٩- جناب سعید هندی ١٠- جناب ملّا محمود خوئی ١١- جناب ملّا جلیل ارومه‌ئی ١٢- جناب ملّا محمّد ابدال مراغه‌ئی ١٣- جناب ملّا باقر تبریزی ١۴- جناب ملّا یوسف اردبیلی ١۵- میرزا هادی پسر ملّا عبدالوهّاب قزوینی ١۶- جناب میرزا محمّد ‌علی قزوینی ١٧- جناب طاهره ١٨- حضرت قدّوس

۱۴ و عظمت و بزرگواری اکثر از این حروف حیّ مجرّد بجهت آنست که در بدایت ایمان آوردند. در میان آنان در درجۀ اوّل اهمّیّت کبری بجهت چند نفس است یعنی جناب باب‌الباب و حضرت قدّوس و جناب طاهره و چند نفر دیگر از نفوس مبارکه در درجۀ ثانیه هستند و باقی مجرّد محض آنکه در بدایت ایمان آورده‌اند شرف تقدّم دارند حتّی دو نفر از آنان مانند یهوذای اسخریوطی بعد برگشتند.

۱۵ بعد از آن وضوح و شهرت وجود مبارک حضرت اعلی، جناب باب‌الباب لسان بگشاد و صریحاً تبلیغ نمود و مأمور بآن گردید که بسایر ولایات رود و تبلیغ نماید. این خلاصۀ واقعۀ ایمان جناب باب‌الباب و سایر حروف حیّ است.

– ۱۱ –

اظهار امر حضرت بهاءاللّه

۱ سؤال. بدایت طلوع شمس حقیقت و ظهور جمال مبارک در چه تاریخی بوده؟

۲ جواب. جمال مبارک از بدو طفولیّت اطوار و آثار و گفتاری عجیب داشتند که سبب حیرت عموم بود. و جمیع بزرگان ایران میگفتند این جوان مادّۀ عجیبی است و کل بفضل و کمال و عقل و ادراک و ذهن و ذکا شهادت میدادند، حتّی دشمنان و حاسدان معترف. از جمله مسلّم عموم بود و مشهور نزد جمهور که بمکتبی داخل نشدند و در مدرسه‌ئی تحصیل نفرمودند. معذلک علم و کمال جمال مبارک مسلّم بود و فضلای ایران مسائل مشکلۀ خویش را از ساحت اقدس سؤال نموده حلّ مشکلات مینمودند و الی‌الآن بزرگان ایران با وجود عناد بر این قضیّه شهادت میدهند.

۳ مختصر اینست که از فضل و کمال و عظمت و اقتدار در ایران بلکه مشرق‌زمین منکری ندارند. نهایت اینست میگویند این شخص هادم بنیان شریعت است و جمّ غفیری را بقوّت فطانت و ذکا و علم و دها و عقل و نهی و فصاحت بیان و حسن تدبیر از راه دربرد و دین مبین را بهم زد. لکن بزرگواری جمال مبارک را انکار نمیکنند.

۴ لهذا از بدایت ظهور حضرت اعلی احبّا خاضع و خاشع بودند و توجّه بجمال مبارک داشتند و انجذاب قلبی حاصل نموده بودند. ولی در بدشت عظمت و بزرگواری جمال مبارک بیشتر ظاهر شد. جمعی از احبّا توجّه خاصّی حاصل نمودند و منجذب جمال مبارک گشتند و بهر کس که ملاقات میفرمودند و بیان مبارک را میشنید منقلب میشد و بوجد و وله میآمد، بدون اراده خاضع و بنار محبّت‌ اللّه مشتعل میشد.

۵ و در اواخر طهران قبل از سفر بغداد جمعی از احبّا مثل محمّد تقی خان شهید و سلیمان خان شهید و جناب عظیم شهید و میرزا علیمحمّد شهید و ملّا عبدالفتّاح شهید و میرزا عبدالوهّاب شهید و میرزا حسین کرمانی و بسیاری پی‌بردند که جمال مبارک مقامی عظیم دارند و معتقد شدند باینکه مظهری از مظاهر الهیست. و جمال مبارک غزلی فرمودند که از آن غزل استشمام ذکر مقامات عالیه میشد و آن غزل عنوانش رشح عما از جذبۀ ما میریزد. آن غزل را جمیع احبّا در نهایت وله و انجذاب میخواندند و جمیع قبول داشتند، منکری نداشت و این غزل بسیار شورافکن بود.

۶ اوّل کسی که ملتفت بعظمت و قدسیّت جمال مبارک شد و موقن بر اینکه امر عظیمی ظاهر خواهند فرمود ملّا عبدالکریم قزوینی بود که حضرت باب او را به میرزا احمد نامیدند و او واسطۀ بین جمال مبارک و حضرت اعلی بود و مطّلع بر حقیقت امر بود.۱۱

۷ چون از ایران به بغداد تشریف آوردند در سنۀ تسع از ظهور حضرت اعلی جمال مبارک قدری اظهار فرمودند و بظهور حسینی در بین احباب شهرت یافتند زیرا اهالی ایران معتقد باین بودند که بعد از ظهور مهدی موعود ظهور حسینی است و او امام حسین شهید است و اهالی ایران بحضرت حسین تعلّق و اعتقاد کلّی دارند.

۸ و حضرت اعلی در جمیع کتب و صحف خویش کل را بشارت بسنۀ تسع میدادند و از جمله انتم فی سنة التّسع کّل خیر تدرکون ثمّ انتم فی سنة التّسع ثمّ انتم ثمّ انتم بسیار است. و همچنین میفرماید صبر کن تا از بیان نه ٩ سال بگذرد پس بگو پاک و مقدّس است خداوندی که چنین و چنانست. خلاصه بشارات حضرت اعلی در سنۀ تسع بدرجه‌ئیست که وصف ندارد. امّا معدودی از نفوس لغزیدند از جمله میرزا یحیی بود و سیّد محمّد اصفهانی و چند نفس دیگر. و خطبۀ‌ صلوات در سنۀ تسع نازل شد و تفسیر آیۀ قرآن کلّ الطّعام کان حلّاً لبنی اسرائیل الّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه در آن سال صدور یافت.

۹ و جمال مبارک چون ملاحظۀ انکار سرّی میرزا یحیی و دیگران را فرمودند تنها بسفر سلیمانیّه تشریف بردند و دو سال غائب بودند. میرزا یحیی در پس پردۀ خفا در نهایت احتیاط بود و از خوف جنرال قونسول ایران در بغداد بلباس تبدیل و تغییر اسم به حاجی علی در بصره و سوق‌الشّیوخ اطراف بغداد مشغول بکفش‌فروشی و لاص‌فروشی گردید. بکلّی امر مخمود شد و ندا بکلّی منقطع گشت، نزدیک بآن رسید که نام و نشانی از این امر نماند.

۱۰ و در سفر سلیمانیّه جمال مبارک آثاری مرقوم فرمودند از جمله مناجاتهائی که الآن نسخه‌اش در دست هست و همچنین مکاتیبی در سیر و سلوک بفضلا و علمای اسلام مرقوم فرمودند، آنها نیز موجود است. در آن مکاتیب تعالیمی میفرمایند از جمله این عبارت که مضمونش اینست اگر مخالفت شریعت غرّا نبود قاتل خود را وارث خود مینمودم ولکن چه کنم که نه مالی دارم و نه سلطان قضا چنین امضا فرموده.

۱۱ باری عموم فضلا و علمای سلیمانیّه بعلم و فضل و کمالات جمال مبارک قائل شدند و محبّتی پیدا کردند یعنی میگفتند که این شخص فرید است و از اولیای الهیست.

۱۲ باری جمال مبارک چون از سلیمانیّه مراجعت فرمودند بغداد را روشن فرمودند. دوباره ندای الهی بلند شد و ولوله در ایران افتاد. و در بغداد در مقابل جمیع ملل ایستادند و دولت ایران در آنوقت در نهایت تعرّض بود و کّل طوائف در صدد ایذا و اذیّت بهر نحوی بودند. تا آنکه حکومت ایران از نفوذ جمال مبارک مضطرب شد و گفت بغداد نزدیک ایرانست و عبور و مرور اهالی ایران بسیار. لهذا بجهت اخماد این نار باید جمال مبارک را ببلاد بعیده فرستاد. پس دولت ایران از دولت علیّه خواهش نمود و جمال مبارک را بنهایت احترام از بغداد حرکت دادند و از بغداد نقل مکان فرمودند بباغ نجیب‌ پاشا که خارج بغداد است و دوازده روز در آن باغ اقامت فرمودند و جمیع خلق از اعلی و ادنی حتّی والی و مأمورین بحضور مبارک مشرّف میشدند. این دوازده روز ایّام رضوانست.

۱۳ باری در بدایت باشاره و کنایه در آن دوازده روز اظهار امر فرمودند. بعضی از احبّا درست ملتفت شدند و بعضی چنانکه باید و شاید بتمامه ملتفت نبودند تا اینکه به اسلامبول تشریف آوردند و سورۀ حجّ نازل شد و امر بطواف بیت بغداد فرمودند. در آن سوره امر ظاهر است لکن لفظ من یظهره ‌اللّه موجود نیست.

۱۴ بعد حکومت ایران سبب شد که از اسلامبول به رومیلی فرستادند. در رومیلی الواح متعدّدۀ بسیار شب و روز نزول یافت. مضمون این‌که چون ما را از وطن اخراج و از محلّ هجرت بغداد ابعاد نمودند و بمحلّی بسیار دور انداختند تا نار محبّت ‌اللّه را مخمود کنند و سراج هدایت خاموش نمایند و علم حقّ منکوس کنند و ندای الهی مقطوع نمایند لهذا ما امر را بکلّی ظاهر و حجّت را باهر و ندا را بلند و علم امر ‌اللّه را مرتفع نمودیم تا کل ملاحظه نمایند که این اذیّت و جفا و تبعید و نفی سبب قوّت نفوذ کلمة ‌اللّه گشت و صیت امر اللّه جهانگیر شد و آوازۀ ظهور ملکوت ‌اللّه بشرق و غرب رسید. این اعلان عمومی در سنۀ هزار و دویست و هشتاد واقع شد و جمیع احبّا ماعدای یحیی و معدودی از متابعان او مؤمن و موقن شدند و از ادرنه متّصلاً الواح به ایران رفت.

۱۵ اینست کیفیّت ظهور جمال مبارک بنحو اختصار.

– ۱۲ –

مقایسه بین حضرت مسیح و جمال مبارک

۱ بعضی از اشخاص ذکر نموده‌اند که هرچند آثار عظیمه از جمال مبارک ظاهر شده و اعمال غریبه صادر گشته که بزرگواری از آن مثل آفتاب ظاهر است ولی ظهور حضرت مسیح اعظمست بآن قیاس نمی‌شود.

۲ بلی آثار عظمت در حضرت مسیح فوق تصوّر عالم انسانی و ادراک عقل بشریست و ما نسبت بحضرت مسیح صبیح ملیح در نهایت خضوع و خشوع هستیم و بجان و دل آن حضرت را دوست داریم بلکه اگر اقتضا کند و توفیق رفیق شود جان را فدای حضرت مسیح مینمائیم زیرا او را بنظر عظیم مینگریم و معتقد باو هستیم.

۳ امّا اگر بنای این ذکر باشد با کمال صدق و محبّت در جواب این اعتراض میگوئیم که حضرت مسیح در میان ملّت اسرائیل پرورش یافت و در تحت حکومت رومان بودند و در آن زمان رومان در جمیع کمالات مدنیّت مشهور آفاق بود، اگر بیانی بلیغ و تعلیمی بدیع از حضرت مسیح صادر شود چندان استغراب ندارد. امّا جمال مبارک در ایران ظاهر شدند که بکلّی در آنجا علوم مفیده مفقود بود مگر علوم اعتقادیّه و احکام شرعیّه. لهذا از چنین شخصی در چنین ملکتی صدور این تعالیم الهیّه و آثار عظیمۀ مهمّه محلّ استغراب است.

۴ و دیگر آنکه اگر بیان و آثار حضرت مسیح را جمع کنی نهایتش ده ورق میشود لکن آثار جمال مبارک اگر از بدایت تا نهایت جمع شود البتّه صندوقها مملو گردد. و از این گذشته در انجیل بیانات حضرت مسیح مجرّد نصائح روحانیّه است و محصور در تحسین و تعدیل اخلاق امّا آثار مبارک شامل حکم و معانی و حقائق و علوم و نصائح و تفاسیر و تأویل کتب الهیّه.

۵ و حضرت مسیح وقتی که صعود فرمودند دوازده نفر تربیت فرموده بودند از رجال و چهار زن از نساء. بلی چند نفر دیگر بودند لکن در مقام یقین نبودند. و از این دوازده نفر نیز یکی اعدا عدوّ حضرت مسیح شد و آن یهوذای اسخریوطی بود و بر قتل مسیح قیام کرد با وجود آنکه رئیس حواریّون بود. و آن یازده دیگر اعظمشان پطرس بود و او نیز در مقام امتحان ثابت نماند چنانچه حین شهادت حضرت مسیح بنصّ انجیل پطرس سه مرتبه انکار نمود حتّی در مرتبۀ اخیر تبرّی جست. بعد از صوت خروس منتبه و نادم و پشیمان گشت. ولی از بدایت این امر تا یومنا هذا یمکن قریب بیست‌هزار نفر از رجال و نساء و اطفال در سبیل حقّ شهید شدند و اکثر از این شهدا در زیر شمشیر نعرۀ یابهآءالأبهی بلند کردند. و بسیاری را تکلیف کردند که همین قدر در مجلس بگو که من بهائی نیستم جانت مالت جمیع محفوظ ماند. در جواب این تکلیف یابهآءالأبهی گفت. و وقت صعود مبارک بیش از دویست‌هزار نفر در ظلّ مبارک در مقام یقین بودند. و صیت حضرت مسیح در ایّامش به آشور و کلدن و آسیاء وسطی و اطراف سوریّا نرسید امّا صیت جمال مبارک در ایّامش شرق و غرب را گرفت.

۶ حضرت مسیح نزد کل مشهور نبود، اکثر او را نمیشناخت و از دهی بدهی و صحرائی بصحرائی حرکت میفرمود. حتّی وقتی که خواستند حضرت مسیح را بگیرند نمیدانستند که کجاست و نمیشناختند. یهوذای اسخریوطی رفت و گفت من شما را نشان میدهم. گفتند در آن محلّی که داخل میشویم از کجا بفهمیم که کدام مسیح است؟ گفت هر کدام را که من ببوسم او مسیح است. و جمال مبارک مقابل اعدا واضح و مشهود ایستاده بودند و جمیع میشناختند و مقاومت ملّت عظیمۀ عالم میفرمود. و همچنین حضرت مسیح را دشمن معارض ملّت ضعیفۀ یهود بود که در تحت حکومت رومان بود و ملّت محکومه بودند مثل یهود طبریّه و صفد الآن. لکن معارض و معاند جمال مبارک یک ملّت از ملل عظیمۀ عالم بود. حضرت مسیح را وقتی که در محضر حاضر کردند سؤال نمودند که تو ملک یهودی در نهایت مظلومیّت در جواب فرمودند تو چنین میگوئی.۱۲ امّا در مجلس عظیم طهران در حین خطاب صدای مبارک بعنان آسمان میرسید.۱۳

۷ اینست حقیقت حال. ملاحظه فرمائید و بمعترضین بگوئید که انصاف دهند و از تعصّب جاهلی بگذرند و بر حقائق امور از قرائن کتب مقدّس پی‌برند. مثلاً حال اگر بقسّیسان گفته شود که حضرت مسیح در ایّام خویش معروف بین ناس نبود نهایت استغراب را مینمایند و انکار کنند و حال آنکه در نصّ انجیل است که یهوذای اسخریوطی مبلغی برشوه گرفت و آن مبلغ بسیار جزئی بود که محلّ حضرت مسیح را نشان دهد و چون آن جمع هیچیک حضرت مسیح را نمیشناختند لهذا گفت هر کس را ببوسم او حضرت مسیح است او را بگیرید و چنین شد.