و در جای دیگر میفرماید و اذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات ما کان حجّتهم الّا ان قالوا ائتوا بآبائنا ان کنتم صادقین یعنی در وقتی که تلاوت کرده میشود بر ایشان آیات ما نیست حجّت ایشان مگر آنکه بگویند بیاورید پدرهای ما را اگر هستید راستگویان مشاهده نما که چه حجّتها بر آن رحمتهای کاملهٔ واسعه میگرفتند بآیاتی که حرفی از آن اعظم است از خلق سموات و ارض و مردگان وادی نفس و هوی را بروح ایمان زنده میفرماید استهزا مینمودند و میگفتند پدرهای ما را از قبر بیرون آر این بود اعراض و استکبار قوم و هر کدام از این آیات برای کلّ من علی الأرض حجّتی است محکم و برهانیست معظم که جمیع ارض را کفایت میکند لو انتم فی آیات اللّه تتفکّرون و در همین آیهٔ مذکوره لآلی اسرار مکنونست اگر فیالجمله دردی یافت شود دوا میرسد
گوش بحرفهای مزخرف عباد مدهید که میگویند کتاب و آیات از برای عوام حجّت نمیشود زیرا که نمیفهمند و احصا نمیکنند با اینکه این قرآن حجّت است بر مشرق و مغرب عالم اگر قوّهٔ ادراک آن در مردم نبود چگونه حجّت بر کل واقع میشد از این قرار بر معرفت الهیّه هم نفسی مکلّف نیست و لازم نه زیرا که عرفان او اعظم از عرفان کتاب اوست و عوام استعداد ادراک آن ندارند
باری این سخن بغایت لغو و غیر مقبولست همه از روی کبر و غرور گفته میشود که مردم را از ریاض رضای الهی دور کنند و زمام آنها را محکم حفظ نمایند با اینکه نزد حقّ این عوام از علمای ایشان که از حقّ اعراض نمودهاند بغایت مقبولتر و پسندیدهترند و فهم کلمات الهیّه و درک بیانات حمامات معنویّه هیچ دخلی بعلم ظاهری ندارد این منوط بصفای قلب و تزکیهٔ نفوس و فراغت روح است چنانچه حال عبادی چند موجودند که حرفی از رسوم علم ندیدهاند و بر رفرف علم جالسند و از سحاب فیض الهی ریاض قلوبشان بگلهای حکمت و لالههای معرفت تزیین یافته فطوبی للمخلصین من انوار یوم عظیم
و همچنین میفرماید و الّذین کفروا بآیات اللّه و لقائه اولئک یئسوا من رحمتی و اولئک لهم عذاب الیم و همچنین میفرماید و یقولون ائنّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون مضمون این آیه واضحست مشاهده فرمائید که بعد از تنزیل آیات چه میگفتند آیا ما ترککنندهایم خدایان خود را برای شاعری مجنون که آن حضرت را شاعر مینامیدند و بآیات الهیّه سخریّه مینمودند و میگفتند این کلمات اساطیر اوّلین است یعنی کلماتیست که قبل گفته شده و محمّد آن کلمات را ترکیب نموده میگوید از خدا است
چنانچه الیوم بمثل همان را شنیدهاید که نسبت باین امر میدهند و میگویند که این کلمات را با کلمات قبل ترکیب نموده و یا کلماتیست مغلوط قد کبر قولهم و صغر شأنهم و حدّهم
اینست که بعد از این انکارها و اعتراضات که مذکور شد گفتند بعد از موسی و عیسی موافق کتب نباید نبیّ مستقلّ که ناسخ شریعت باشد مبعوث شود باید شخصی بیاید که مکمّل شریعت قبل باشد این آیهٔ مبارکه که مشعر بر جمیع مطالب الهیّه و مدلّ بر عدم انقطاع فیوضات رحمانیّه است نازل شد و لقد جآءکم یوسف من قبل بالبیّنات فما زلتم فی شکّ ممّا جآءکم به حتّی اذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب و بتحقیق آمد شما را یوسف از پیش با بیّنهها پس پیوسته بودید در شک از آنچه آمد شما را بآن تا چون هلاک شد گفتید مبعوث نمیگرداند خدا بعد از او رسولی را همچنین اضلال میکند خدا کسی را که اوست اسرافکننده و شکآورنده بپروردگار خود پس از این آیه ادراک فرمائید و یقین کنید که در هر عصر امم آن عهد بآیهئی از کتاب تمسّک جسته از اینگونه حرفهای مزخرف میگفتند که دیگر نبی نباید در ابداع بیاید مثل آنکه آیهٔ انجیل را که مذکور شده علمای آن استدلال بآن نمودند که هرگز حکم انجیل مرتفع نمیشود و پیغمبری مستقلّ مبعوث نگردد الّا برای اثبات شریعت انجیل و اکثری از ملل مبتلا باین مرض روحی شدهاند
چنانچه اهل فرقان را میبینی که چگونه بمثل امم قبل بذکر خاتم النّبیّین محتجب گشتهاند با اینکه خود مقرّند بر اینکه ما یعلم تأویله الّا اللّه و الرّاسخون فی العلم بعد که راسخ در علوم و امّها و نفسها و ذاتها و جوهرها بیان میفرماید که قدری مخالف هوای ایشان واقع میشود اینست که میشنوی که چه میگویند و چه میکنند و نیست اینها مگر از رؤسای ناس در دین یعنی آنهائی که الهی بجز هوی اخذ نکردهاند و بغیر ذهب مذهبی نیافتهاند و بحجبات علم محتجب گشتهاند و بضلالت آن گمراه شدهاند چنانچه بتصریح تمام ربّ الأنام میفرماید أ فرأیت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوةً فمن یهدیه من بعد اللّه أ فلا تذکّرون یعنی آیا دیدی آن غافل را که گرفت خدای خود خواهشهای نفس خود را و اضلال کرد او را خدا بر علمی و مهر نهاد بر گوش و دلش و گردانید بر چشمش پردهئی پس که هدایت میکند او را از بعد خدا آیا پند نمیگیرید
در معنی و اضلّه اللّه علی علم اگرچه در ظاهر آنست که ذکر شد ولیکن نزد این فانی مقصود از آیه علمای عصرند که اعراض از جمال حقّ نمودند و بعلوم خود که از نفس و هوی ناشی گشته متمسّک شده بر نبأ الهی و امر او احتجاج مینمودند قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون و همچنین میفرماید و اذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قالوا ما هذا الّا رجل یرید ان یصدّکم عمّا کان یعبد آبائکم و قالوا ما هذا الّا افک مفتری و الحقّ یقول و چون خوانده شود بر ایشان یعنی بر آن کفرهٔ فجره آیات قدسیّهٔ احدیّه گویند آن مشرکان از حقّ بیخبران نیست این رسول پروردگار مگر مردی که میخواهد منع کند شما را از آنچه که میپرستیدند آن را پدرهای شما و دیگر گفتند نیست این مگر کذبی افترا کرده شده
بشنوید ندای قدس الهی و نوای خوش صمدانی را که چگونه در تلویح انذار فرموده مکذّبین آیات را و بیزاری جسته منکرین کلمات قدسیّه را و بعد ناس را ملاحظه فرمائید از کوثر قرب و اعراض و استکبار آن محرومان را بر آن جمال قدس با اینکه آن جوهر لطف و کرم هیاکل عدم را بعرصهٔ قدم هدایت میفرمود و آن فقیران حقیقی را بشریعهٔ قدسیّهٔ غنا دلالت مینمود معذلک بعضی میگفتند این مردیست افتراکننده بر پروردگار عالمیان و بعضی میگفتند این منعکننده است ناس را از شریعهٔ دین و ایمان و برخی نسبت جنون میدادند و امثال ذلک
چنانچه الیوم مشاهده میکنید چه سخنهای لغو که بآن جوهر بقا گفتهاند و چه نسبتها و خطاها که بآن منبع و معدن عصمت دادهاند با اینکه در کتاب الهی و لوح قدس صمدانی در جمیع اوراق و کلمات انذار فرموده مکذّبین و معرضین آیات منزله را و بشارت فرموده مقبلین آن را با وجود این چه قدر اعتراضات که بر آیات منزلهٔ از سموات قدسیّهٔ بدعیّه نمودهاند و حال آنکه چشم امکان چنین فضلی ندیده و قوّهٔ سمع اکوان چنین عنایتی نشنیده که آیات بمثابهٔ غیث نیسانی از غمام رحمت رحمانی جاری و نازل شود چه که انبیای اولو العزم که عظمت قدر و رفعت مقامشان چون شمس واضح و لائحست مفتخر شدند هر کدام بکتابی که در دست هست و مشاهده شده و آیات آن احصا گشته و از این غمام رحمت رحمانی اینقدر نازل شده که هنوز احدی احصا ننموده چنانچه بیست مجلّد الآن بدست میآید و چه مقدار که هنوز بدست نیامده و چه مقدار هم که تاراج شده و بدست مشرکین افتاده و معلوم نیست چه کردهاند
ای برادر باید چشم گشود و تفکّر نمود و ملتجی بمظاهر الهیّه شد که شاید از مواعظ واضحهٔ کتاب پند گیریم و از نصایح مذکورهٔ در الواح متنبّه شویم اعتراض بر منزل آیات نکنیم امرش را بجان تسلیم کنیم و حکمش را بتمام جان و روان قبول نمائیم و مذعن شویم که شاید در فضای رحمت وارد شویم و در شاطی فضل مسکن یابیم و انّه بعباده لغفور رحیم
و همچنین میفرماید قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منّا الّا ان آمنّا باللّه و ما انزل الینا و ما انزل من قبل و انّ اکثرکم فاسقون چه قدر واضح است مقصود در این آیه و چه مبرهن است حجّیّت آیات منزله و این آیه در وقتی نازل شد که کفّار به اسلام اذیّت مینمودند و نسبت کفر میدادند چنانچه نسبت میدادند باصحاب آن حضرت که بخدا کافر شدهاید و بساحری کذّاب مؤمن و موقن گشتهاید و در صدر اسلام که هنوز امر بر حسب ظاهر قوّت نداشت در هر مقام و مکان که دوستان آن حضرت را ملاقات مینمودند نهایت اذیّت و زجر و رجم و سب بر آن مقبلین الی اللّه معمول میداشتند در این وقت این آیهٔ مبارکه از سماء احدیّه نازل شد ببرهانی واضح و دلیلی لائح و تعلیم فرمود اصحاب آن حضرت را که بگوئید بکافران و مشرکان که آیا اذیّت میکنید ما را و ستم مینمائید و عملی از ما صادر نشد مگر آنکه ایمان آوردیم بخدا و بآیاتی که نازل شد بر ما از لسان محمّد و همچنین آیاتی که نازل شد بر انبیای او از قبل که مقصود این است تقصیری نداریم مگر آنکه آیات جدیدهٔ بدیعهٔ الهیّه را که بر محمّد نازل شد و آیات قدیمه که بر انبیای قبل نازل شد جمیع را من عند اللّه دانستیم و تصدیق و اذعان نمودیم و این دلیلی است که سلطان احدیّه تعلیم فرموده عباد خود را
معذلک آیا جایز است این آیات بدیعه که احاطه فرمود شرق و غرب را از آن معرض شوند و خود را از اهل ایمان دانند و یا آنکه مؤمن شوند منزل آیات را باین استدلال که خود فرموده مقرّین را از اهل ایمان محسوب نفرماید حاشا ثمّ حاشا که مقبلین و مقرّین آیات احدیّه را از ابواب رحمت خود براند و متمسّکین بحجّت مثبته را تهدید فرماید اذ انّه مثبت الحقّ بآیاته و محقّق الأمر بکلماته و انّه لهو المقتدر المهیمن القدیر
و همچنین میفرماید و لو نزّلنا علیک کتاباً فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم لقال الّذین کفروا ان هذا الّا سحر مبین و اکثری آیات فرقانیّه مدلّ و مشعر بر این مطلب است و این بنده اختصار نمودم باین آیات مذکوره و حال ملاحظه فرمائید که در جمیع کتاب جز آیات را که حجّت قرار فرموده برای معرفت مظاهر جمال خود دیگر امری ذکر شده تا بآن متمسّک شوند و اعتراض نمایند بلکه در همهٔ موارد بر منکرین آیات و استهزاءکنندهٔ آن وعدهٔ نار فرمودهاند چنانچه معلوم شد
حال اگر کسی بیاید بکرورها از آیات و خطب و صحائف و مناجات بیآنکه بتعلیم اخذ نموده باشد آیا بچه دلیل میتوان اعتراض نمود و از این فیض اکبر محروم شد و جواب چه خواهند گفت بعد از عروج روح از جسد ظلمانی آیا متمسّک میشوند که بفلان حدیث تمسّک جستیم و چون معنی آن را بظاهر نیافتیم لهذا بر مظاهر امر اعتراض نمودیم و از شرایع حقّ دور گشتیم آیا نشنیدهاید که از جملهٔ علّت اینکه بعضی از انبیا اولو العزم بودند نزول کتاب بود بر آنها و این مسلّم است با وجود این چگونه جایز است که بر صاحب کتب که چندین مجلّدات از او ظاهر شده بحرفهای فلان مرد که از روی جهل بعضی کلمات برای القای شبهه در قلوب جمع نموده و شیطان عصر شده برای اغفال عباد و اضلال من فی البلاد پیروی نمایند و از خورشید فیض الهی بیبهره گردند و از همۀ این مراتب گذشته آیا از این نفس قدسی و نفس رحمانی احتراز جویند و ادبار نمایند نمیدانم بکه تمسّک جویند و بکدام وجه اقبال کنند بلی و لکلّ وجهة هو مولّیها فقد هدیناک السّبیلین فی هذین المنهجین ثمّ امش علی ما تختار لنفسک و هذا قول الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال
و از جملهٔ ادلّه بر اثبات این امر آنکه در هر عهد و عصر که غیب هویّه در هیکل بشریّه ظاهر میشد بعضی از مردمی که معروف نبودند و علاقه بدنیا و جهتی نداشتهاند بضیاء شمس نبوّت مستضیء و بانوار قمر هدایت مهتدی میشدند و بلقآء اللّه فائز میگشتند لهذا این بود که علمای عصر و اغنیای عهد استهزاء مینمودند چنانچه از لسان آن گمراهان میفرماید فقال الملأ الّذین کفروا من قومه ما نراک الّا بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک الّا الّذینهم اراذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین اعتراض مینمودند و بآن مظاهر قدسیّه میگفتند که متابعت شما نکرده مگر اراذل ما که اعتنائی بشأن آنها نیست و مقصودشان این بوده که علما و اغنیا و معارف قوم بشما ایمان نیاوردند و باین دلیل و امثال آن استدلال بر بطلان من له الحقّ مینمودند
و امّا در این ظهور اظهر و سلطنت عظمی جمعی از علمای راشدین و فضلای کاملین و فقهای بالغین از کأس قرب و وصال مرزوق شدند و بعنایت عظمی فائز گشتند و از کون و امکان در سبیل جانان گذشتند بعضی از اسامی آنها ذکر میشود که شاید سبب استقامت انفس مضطربه و نفوس غیر مطمئنّه شود
از آن جمله جناب ملّا حسین است که محلّ اشراق شمس ظهور شدند لولاه ما استوی اللّه علی عرش رحمانیّته و ما استقرّ علی کرسیّ صمدانیّته و جناب آقا سیّد یحیی که وحید عصر و فرید زمان خود بودند و ملّا محمّد علی زنجانی و ملّا علی بسطامی و ملّا سعید بارفروشی و ملّا نعمة اللّه مازندرانی و ملّا یوسف اردبیلی و ملّا مهدی خوئی و آقا سیّد حسین ترشیزی و ملّا مهدی کندی و برادر او ملّا باقر و ملّا عبدالخالق یزدی و ملّا علی برقانی و امثال آنها که قریب چهارصد نفر بودند که اسامی جمیع در لوح محفوظ الهی ثبت شده
همهٔ اینها مهتدی و مقرّ و مذعن گشتند برای آن شمس ظهور بقسمی که اکثری از مال و عیال گذشتند و برضای ذی الجلال پیوستند و از سر جان برای جانان برخاستند و انفاق نمودند بجمیع آنچه مرزوق گشته بودند بقسمی که سینههاشان محلّ تیرهای مخالفین گشت و سرهاشان زینت سنان مشرکین چنانچه ارضی نماند مگر آنکه از دم این ارواح مجرّده آشامید و سیفی نماند مگر آنکه بگردنهاشان ممسوح گشت و دلیل بر صدق قولشان فعلشان بس آیا شهادت این نفوس قدسیّه که باین طریق جان در راه دوست دادند که همۀ عالم از ایثار دل و جانشان متحیّر گشتند کفایت نمیکند برای این عبادی که هستند و انکار بعضی عباد که دین را بدرهمی دادند و بقا را بفنا تبدیل نمودند و کوثر قرب را بچشمههای شور معاوضه کردند و بجز اخذ اموال ناس مرادی نجویند چنانچه مشاهده میشود که کل بزخارف دنیا مشغول شدهاند و از ربّ اعلی دور مانده
حال انصاف دهید که شهادت اینها مقبول و مسموعست که قولشان و فعلشان موافق و ظاهرشان و باطنشان مطابق بنحوی که تاهت العقول فی افعالهم و تحیّرت النّفوس فی اصطبارهم و بما حملت اجسادهم و یا شهادت این معرضین که بجز هوای نفس نفسی برنیارند و از قفس ظنونات باطله نجاتی نیافتهاند و در یوم سر از فراش برندارند مگر چون خفّاش ظلمانی در طلب دنیای فانیه کوشند و در لیل راحت نشوند مگر در تدبیرات امورات دانیه کوشند بتدبیر نفسانی مشغول گشته و از تقدیر الهی غافل شدهاند روز بجان در تلاش معاشند و شب در تزیین اسباب فراش آیا در هیچ شرع و ملّتی جایز است که باعراض این نفوس محدوده متمسّک شوند و از اقبال و تصدیق نفوسی که از جان و مال و اسم و رسم و ننگ و نام در رضای حقّ گذشتهاند اغفال نمایند
آیا نبود که از قبل امر سیّدالشّهدآء را اعظم امور و اکبر دلیل بر حقّیّت آن حضرت میشمردند و میگفتند در عالم چنین امری اتّفاق نیفتاد و حقّی باین استقامت و ظهور ظاهر نشد با اینکه امر آن حضرت از صبح تا ظهر بیشتر امتداد نیافت ولیکن این انوار مقدّسه هیجده سنه میگذرد که بلایا از جمیع جهات مثل باران بر آنها بارید و بچه عشق و حبّ و محبّت و ذوق که جان رایگان در سبیل سبحان انفاق نمودند چنانچه بر همه واضح و مبرهن است با وجود این چگونه این امر را سهل شمرند آیا در هیچ عصر چنین امر خطیری ظاهر شد و آیا اگر این اصحاب مجاهد فیاللّه نباشند دیگر که مجاهد خواهد بود و آیا اینها طالب عزّت و مکنت و ثروت بودند و آیا مقصودی جز رضای حقّ داشتند و اگر این همه اصحاب با این آثار عجیبه و افعال غریبه باطل باشند دیگر که سزاوار است که دعوی حقّ نماید قسم بخدا که همین فعلشان برای جمیع من علی الأرض حجّت کافی و دلیل وافی است لو کان النّاس فی اسرار الأمر یتفکّرون و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
و از همه گذشته علامت صدق و کذب در کتاب معلوم و مقرّر شده باید ادّعا و دعاوی کلّ عباد باین محکّ الهی زده شود تا صادق را از کاذب تمیز دهد اینست که میفرماید فتمنّوا الموت ان کنتم صادقین حال ملاحظه فرمائید با این شهدای صادق که نصّ کتاب شاهد بر صدق قول ایشانست چنانچه دیدهاید که همه جان و مال و زن و فرزند و کلّ مایملک را انفاق نمودهاند و باعلی غرف رضوان عروج فرمودند شهادت این طلعات عالیه و انفس منقطعه بر تصدیق این امر عالی متعالی مقبول نیست و شهادت این گروه که برای ذهب از مذهب گذشتهاند و برای جلوس بر صدر از اوّل ماصدر احتراز جستهاند بر بطلان این نور لائح جایز و مقبولست با اینکه جمیع مردم ایشان را شناختهاند و اینقدر ادراک نمودهاند که از ذرّهئی از اعتبار ظاهری ملکی در سبیل دین الهی نمیگذرند تا چه رسد بجان و مال و غیره
حال ملاحظه فرمائید که چگونه محکّ الهی بنصّ کتاب تفصیل نمود و خالص را از غش تمیز داده و معذلک هنوز شاعر نشدهاند و در نوم غفلت بکسب دنیای فانیه و ریاست ظاهریّه مشغول شدهاند
یا ابن الانسان قد مضی علیک ایّام و اشتغلت فیها بما تهوی به نفسک من الظّنون و الأوهام الی متی تکون راقداً علی بساطک فارفع رأسک عن النّوم فانّ الشّمس قد ارتفعت فی وسط الزّوال لعلّ تشرق علیک بأنوار الجمال والسّلام
ولکن معلوم باشد که این علما و فقها که مذکور شد هیچیک ریاست ظاهره نداشتهاند چه که محالست علمای مقتدر معروف عصر که بر صدر حکم جالسند و بر سریر امر ساکن تابع حقّ شوند الّا من شآء ربّک چنین امری در عالم ظهور ننمود مگر قلیلی و قلیل من عبادی الشّکور چنانچه در این عهد احدی از علمای مشهور که زمام ناس در قبضهٔ حکم ایشان بود اقبال نجستند بلکه بتمام بغض و انکار در دفع کوشیدند بقسمی که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده
و ربّ اعلی روح ما سواه فداه بخصوص بجمیع علمای هر بلدی توقیعی صادر فرمودهاند و مراتب اعراض و اغماض هر کدام را در توقیع او بتفصیل ذکر فرمودهاند فاعتبروا یا اولی الأبصار و مقصود از آن ذکر آن بود که مباد اهل بیان در ظهور مستغاث فی القیامة الأخری اعتراض نمایند که در ظهور بیان جمعی از علما موقن گشتهاند و چرا در این ظهور نشد و نعوذ باللّه متمسّک باینگونه مزخرفات شوند و از جمال الهی محروم گردند بلی این علما که مذکور شد اکثری معروف نبودند و بفضل اللّه از ریاست ظاهره و زخارف فانیه جمیع مقدّس و منزّه بودهاند ذلک من فضل اللّه یؤتیه من یشآء
و دلیل و برهان دیگر که چون شمس بین دلائل مشرقست استقامت آن جمال ازلیست بر امر الهی که با اینکه در سنّ شباب بودند و امری که مخالف کلّ اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیّت بود با وجود این قیام بر آن امر فرمود چنانچه کل استماع نمودند و از هیچکس و هیچ نفس خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند آیا میشود این بغیر امر الهی و مشیّت مثبتهٔ ربّانی قسم بخدا که اگر کسی فکر و خیال چنین امری نماید فیالفور هلاک شود و اگر قلبهای عالم را در قلبش جا دهی باز جسارت بر چنین امر مهم ننماید مگر باذن الهی باشد و قلبش متّصل بفیوضات رحمانی و نفسش مطمئن بعنایات ربّانی آیا این را بچه حمل میکنند آیا بجنون نسبت میدهند چنانچه بانبیای قبل دادند و یا میگویند برای ریاست ظاهره و جمع زخارف دنیای فانیه این امور را متعرّض شدهاند
سبحاناللّه در اوّل از کتب خود که آن را قیّوم اسماء نامیده و اوّل و اعظم و اکبر جمیع کتب است اخبار از شهادت خود میدهند و در مقامی این آیه را ذکر فرمودهاند یا بقیّة اللّه قد فدیت بکلّی لک و رضیت السّبّ فی سبیلک و ما تمنّیت الّا القتل فی محبّتک و کفی باللّه العلیّ معتصماً قدیماً
و همچنین در تفسیر هاء تمنّای شهادت خود را نمودهاند کأنّی سمعت منادیاً ینادی فی سرّی افد احبّ الأشیآء الیک فی سبیل اللّه کما فدی الحسین علیه السّلام فی سبیلی و لو لا کنت ناظراً بذلک السّرّ الواقع فوالّذی نفسی بیده لو اجتمعوا ملوک الأرض لن یقدروا ان یأخذوا منّی حرفاً فکیف عبید الّذی لیس لهم شأن بذلک و انّهم مطرودون الی ان قال لیعلم الکلّ مقام صبری و رضائی و فدائی فی سبیل اللّه
آیا صاحب این بیان را میتوان نسبت داد که در غیر صراط الهی مشی مینماید و یا بغیر رضای او امری طلب نموده در همین آیه نسیم انقطاعی مکنون شده که اگر بوزد جمیع هیاکل وجود جان را انفاق نمایند و از روان درگذرند حال ملاحظه نمائید که چه قدر ناس نسناسند و بغایت حقّناسپاس که چشم از جمیع اینها پوشیدهاند و بعقب مرداری چند که از بطنشان افغان مال مسلمانان میآید میدوند و با وجود این چه نسبتهای غیر لایقه که بمطالع قدسیّه میدهند کذلک نذکر لک ما اکتسبت ایدی الّذینهم کفروا و اعرضوا عن لقآء اللّه فی یوم القیامة و عذّبهم اللّه بنار شرکهم و اعدّ لهم فی الآخرة عذاباً تحترق به اجسادهم و ارواحهم ذلک بأنّهم قالوا انّ اللّه لم یکن قادراً علی شیء و کانت یده عن الفضل مغلولة
و استقامت بر امر حجّتی است بزرگ و برهانیست عظیم چنانچه خاتم انبیا فرمودند شیّبتنی الآیتین یعنی پیر نمود مرا دو آیه که هر دو مشعر بر استقامت بر امر الهیست چنانچه میفرماید فاستقم کما امرت
حال ملاحظه فرمائید که این سدرهٔ رضوان سبحانی در اوّل جوانی چگونه تبلیغ امر اللّه فرمود و چه قدر استقامت از آن جمال احدیّت ظاهر شد که جمیع من علی الأرض بر منعش اقدام نمودند حاصلی نبخشید آنچه ایذا بر آن سدرهٔ طوبی وارد میآوردند شوقش بیشتر و نار حبّش مشتعلتر میشد چنانچه این فقرات واضح است و احدی انکار ندارد تا آنکه بالأخره جان را درباخت و برفیق اعلی شتافت
و از جملهٔ دلائل ظهور غلبه و قدرت و احاطه که بنفسه از آن مظهر وجود و مظهر معبود در اکناف و اقطار عالم ظاهر شد چنانچه آن جمال ازلی در شیراز در سنهٔ ستّین ظاهر شدند و کشف غطا فرمودند معذلک باندک زمانی آثار غلبه و قدرت و سلطنت و اقتدار از آن جوهر الجواهر و بحر البحور در جمیع بلاد ظاهر شد بقسمی که از هر بلدی آثار و اشارات و دلالات و علامات آن شمس لاهوتی هویدا گشت و چه مقدار قلوب صافیهٔ رقیقه که از آن شمس ازلیّه حکایت نمودند و چه قدر رشحات علمی از آن بحر علم لدنّی که احاطه نمود جمیع ممکنات را با اینکه در هر بلد و مدینه جمیع علما و اعزّه بر منع و ردّ ایشان برخاستند و کمر غل و حسد و ظلم بر دفعشان بستند و چه نفوس قدسیّه را که جواهر عدل بودند بنسبت ظلم کشتند و چه هیاکل روح را که صرف علم و عمل از ایشان ظاهر بود ببدترین عذاب هلاک نمودند مع کلّ ذلک هر یک از آن وجودات تا دم مرگ بذکر ذکر اللّه مشغول بودند و در هوای تسلیم و رضا طائر و بقسمی این وجودات را تقلیب نمودند و تصرّف فرمودند که بجز ارادهاش مرادی نجستند و بجز امرش امری نگزیدند رضا برضایش دادند و دل بخیالش بستند
حال قدری تفکّر نمائید آیا چنین تصرّف و احاطه از احدی در امکان ظاهر شده و جمیع این قلوب منزّهه و نفوس مقدّسه بکمال رضا در موارد قضا شتافتند و در مواقع شکایت جز شکر از ایشان ظاهر نه و در مواطن بلا جز رضا از ایشان مشهود نه و این رتبه هم معلوم است که کلّ اهل ارض چه مقدار غل و بغض و عداوت باین اصحاب داشتند چنانچه اذیّت و ایذای آن طلعات قدسی معنوی را علّت فوز و رستگاری و سبب فلاح و نجاح ابدی میدانستند آیا هرگز در هیچ تاریخی از عهد آدم تا حال چنین غوغائی در بلاد واقع شد و آیا چنین ضوضائی در میان عباد ظاهر گشت و با این همه ایذا و اذیّت محلّ لعن جمیع ناس شدند و محلّ ملامت جمیع عباد و گویا صبر در عالم کون از اصطبارشان ظاهر شد و وفا در ارکان عالم از فعلشان موجود گشت
باری در جمیع این وقایع حادثه و حکایات وارده تفکّر فرمائید تا بر عظمت امر و بزرگی آن مطّلع گردید تا بعنایت رحمن روح اطمینان در وجود دمیده شود و بر سریر ایقان مستریح و جالس شوید خدای واحد شاهد است که اگر فیالجمله تفکّر نمائید علاوه بر همهٔ این مطالب مقرّره و دلائل مذکوره همین رد و سب و لعن اهل ارض بر این فوارس میدان تسلیم و انقطاع اعظم دلیل و اکبر حجّت بر حقّیّت ایشانست و در هر آن که تفکرّ در اعتراضات جمیع مردم از علما و فضلا و جهّال فرمائی در این امر محکمتر و راسختر و ثابتتر میشوی زیرا که جمیع آنچه واقع شده از قبل معادن علم لدنّی و مواقع احکام ازلی خبر دادهاند
اگرچه این بنده ارادهٔ ذکر احادیث قبل را نداشتم ولیکن نظر بمحبّت آن جناب چند روایتی که مناسب این مقام است ذکر مینمایم با اینکه فیالحقیقه احتیاج نیست زیرا که آنچه ذکر شده جمیع ارض و من علیها را کافی است و فیالحقیقه جمیع کتب و اسرار آن در این مختصر ذکر شده بقسمی که اگر کسی قدری تأمّل نماید جمیع اسرار کلمات الهی و امور ظاهره از آن سلطان حقیقی را از آنچه ذکر شده ادراک مینماید ولیکن چون همهٔ ناس بر یک شأن و یک مقام نیستند لهذا چند حدیثی ذکر مینمایم تا سبب استقامت انفس متزلزله شود و اطمینان عقول مضطربه گردد و همچنین حجّت الهی بر اعالی و ادانی عباد تام و کامل گردد
از جملهٔ احادیث اینست که میفرماید اذا ظهرت رایة الحقّ لعنها اهل الشّرق و الغرب حال باید قدری از صهبای انقطاع نوشید و بر رفرف امتناع مقرّ گزید و تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة را منظور داشت که آخر سبب این امر شنیع چه میشود که جمیع مردم با اظهار حبّ و طلب حقّ بعد از ظهور اهل حقّ را لعن نمایند چنانچه مستفاد از حدیث میشود و این واضحست که سبب نسخ قواعد و رسوم و عادات و آدابست که همهٔ ناس بآن محدود گشتهاند والّا اگر جمال رحمن بر همان رسوم و آداب حرکت نماید و تصدیق کند مردم را در آنچه بآن مشغولند دیگر چرا این همه اختلاف و فساد در ملک ظاهر میشود و مصدّق و مثبت این حدیث شریف قوله تعالی یوم یدعو الدّاع الی شیء نکر
باری چون منادی احدیّه از ورای حجبات قدسیّه مردم را بانقطاع تمام میخواند از آنچه که در دست دارند و این ندای الهی چون مخالف هوی است لهذا اینهمه افتتان و امتحان رو میدهد و حال مردم را ملاحظه نما که هیچ ذکر این احادیث محکمه را که جمیع ظاهر شده نمینمایند ولیکن آن احادیثی که صحّت و سقم آن معلوم نیست تمسّک بآنها جستهاند که چرا ظاهر نشد و حال آنکه آنچه را هم که تعقّل ننمودهاند ظاهر شد و باهر گشت و آثار و علامات حقّ بمثل شمس در وسط سماء لائح معذلک عباد در تیه جهل و نادانی سرگردان ماندهاند با اینکه چه قدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع باز منتظرند که طلعت موعود بر شریعت فرقان حکم فرماید چنانچه یهود و نصاری همین حرف را میگویند
و از جملهٔ کلمات مدلّهٔ بر شرع جدید و امر بدیع فقرات دعای ندبه است که میفرماید این المدخّر لتجدید الفرائض و السّنن و این المتخیّر لاعادة الملّة و الشّریعة و در زیارت میفرماید السّلام علی الحقّ الجدید سأل ابوعبداللّه عن سیرة المهدیّ کیف سیرته قال (ع) یصنع ما صنع رسول اللّه (ص) و یهدم ما کان قبله کما هدم رسول اللّه امر الجاهلیّة
حال ملاحظه فرمائید که با وجود امثال این روایات چه استدلالها بر عدم تغییر احکام مینمایند با اینکه مقصود از هر ظهور ظهور تغییر و تبدیل است در ارکان عالم سرّاً و جهراً ظاهراً و باطناً چه اگر بهیچوجه امورات ارض تغییر نیابد ظهور مظاهر کلّیّه لغو خواهد بود و با اینکه در عوالم که از کتب مشهورهٔ معتبره است میفرماید یظهر من بنی هاشم صبیّ ذو کتاب و احکام جدید الی ان قال و اکثر اعدائه العلمآء و در مقامی دیگر از صادق بن محمّد ذکر مینماید که فرمودند و لقد یظهر صبیّ من بنی هاشم و یأمر النّاس ببیعته و هو ذو کتاب جدید یبایع النّاس بکتاب جدید علی العرب شدید فان سمعتم منه شیئاً فاسرعوا الیه خوب وصیّت ائمّهٔ دین و سرج یقین را عمل نمودند با اینکه میفرماید اگر شنیدید که جوانی از بنی هاشم ظاهر شد و میخواند مردم را بکتاب جدید الهی و احکام بدیع ربّانی بشتابید بسوی او معذلک جمیع حکم کفر و خروج از ایمان بآن سیّد امکان دادند و نرفتند بسوی آن نور هاشمی و ظهور سبحانی مگر با شمشیرهای کشیده و قلبهای پرکینه و دیگر ملاحظهٔ عداوت علما نمائید که بچه صریحی در کتب مذکور است با وجود همۀ این احادیث ظاهرهٔ مدلّه و اشارات واضحهٔ محقّقه جمیع ناس از جوهر صافی معرفت و بیان معرض شدهاند و بمظاهر ضلالت و طغیان اقبال نمودهاند و با این روایات وارده و کلمات نازله میگویند آنچه نفسشان بآن مایل است و اگر جوهر حقّ بیانی بفرماید که مخالف نفس و هوای این گروه واقع شود فیالفور تکفیر نمایند و میگویند این مخالف قول ائمّهٔ دین و انوار مبین است و در شرع متین چنین امری و حکمی صادر نشده چنانچه الیوم امثال این سخنهای بیفائده از این هیاکل فانیه ظاهر شده و میشود
حال این روایت را ملاحظه نمائید که چگونه از قبل جمیع امورات را اخبار فرمودهاند در اربعین ذکر فرموده یظهر من بنی هاشم صبیّ ذو احکام جدید فیدعو النّاس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلمآء فاذا حکم بشیء لم یطیعوه فیقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمّة الدّین الی آخر الحدیث چنانچه الیوم جمیع همین کلمات را اعاده مینمایند و شاعر بر این نشده که آن حضرت بر عرش یفعل ما یشآء جالسند و بر کرسیّ یحکم ما یرید ساکن
و هیچ ادراکی سبقت نیابد بر کیفیّت ظهور او و هیچ عرفانی احاطه ننماید بر کمّیّت امر او و جمیع قولها بتصدیق او منوط است و تمام امور بامر او محتاج و ماسوای او بامر او مخلوقند و بحکم او موجود و اوست مظهر اسرار الهی و مبیّن حکمتهای غیب صمدانی چنانچه در بحارالأنوار و عوالم و در ینبوع از صادق بن محمّد وارد شده که فرمود العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمیع ما جآءت به الرّسل حرفان و لم یعرف النّاس حتّی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفاً حال ملاحظه فرمائید که علم را بیست و هفت حرف معیّن فرموده و جمیع انبیا از آدم الی خاتم دو حرف آن را بیان فرمودهاند و بر این دو حرف مبعوث شدهاند و میفرماید قائم ظاهر میفرماید جمیع این بیست و پنج حرف را از این بیان قدر و رتبهٔ آن حضرت را ملاحظه فرما که قدرش اعظم از کلّ انبیا و امرش اعلی و ارفع از عرفان و ادراک کلّ اولیاست و امری را که انبیا و اولیا و اصفیا بآن اطّلاع نیافته و یا بامر مبرم الهی اظهار نداشته این همج رعاع بعقول و علوم و ادراک ناقص خود میزان میکنند اگر مطابق نیاید رد مینمایند ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الّا کالأنعام بل هم اضلّ سبیلا
آیا این حدیث مذکور را بر چه حمل مینمایند که صریح بر ظهور مطالب غیبیّه و امورات بدیعهٔ جدیده است در ایّام آن حضرت و این امورات بدیعه سبب اختلاف ناس میشود بقسمی که جمیع علما و فقها حکم بر قتل آن حضرت و اصحاب او کنند و همۀ اهل ارض بر مخالفت قیام نمایند چنانچه در کافی در حدیث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم میفرماید علیه کمال موسی و بهآء عیسی و صبر ایّوب فیذلّ اولیائه فی زمانه و تتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التّرک و الدّیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض بدمائهم و یفشو الویل و الرّنّة فی نسائهم اولئک اولیائی حقّا حال ملاحظه فرمائید که حرفی از این حدیث باقی نماند مگر آنکه ظاهر شد چنانچه در اکثر اماکن دم شریفشان ریخته شد و در هر بلدی ایشان را اسیر نموده و بولایات و شهرها گردانیدند و بعضی را سوختند و معذلک هیچ نفسی فکر ننمود که اگر قائم موعود بشریعت و احکام قبل مبعوث و ظاهر شود دیگر ذکر این احادیث برای چه شده و چرا این همه اختلاف ظاهر میشود تا آنکه قتل این اصحاب را واجب دانند و اذیّت این ارواح مقدّسه را سبب وصول بمعارج قرب شمرند
و دیگر ملاحظه فرمائید چگونه جمیع این امور وارده و افعال نازله در احادیث قبل ذکر شده چنانچه در روضهٔ کافی در بیان زوراء میفرماید و فی روضةالکافی عن معاویة بن وهب عن ابیعبداللّه قال أ تعرف الزّورآء قلت جعلت فداک یقولون انّها بغداد قال لا ثمّ قال دخلت الرّی قلت نعم قال اتیت سوق الدّوابّ قلت نعم قال رأیت جبل الأسود عن یمین الطّریق تلک الزّورآء یقتل فیها ثمانون رجلاً من ولد فلان کلّهم یصلح الخلافة قلت من یقتلهم قال یقتلهم اولاد العجم
اینست حکم و امر اصحاب آن حضرت که از قبل بیان فرمودهاند و حال ملاحظه فرمائید که زوراء موافق این روایت ارض ری است و این اصحاب را در آن مکان ببدترین عذاب بقتل رساندند و جمیع این وجوهات قدسی را عجم شهید نموده چنانچه در حدیث مذکور است و شنیدهاند و بر همهٔ عالم واضح و مبرهنست حال چرا این خراطین ارض در این احادیث که جمیع آن بمثل شمس در وسط سماء ظاهر شد تفکّر نمینمایند و اقبال بحقّ نمیجویند و ببعضی احادیث که معنی آن را ادراک ننمودهاند از ظهور حقّ و جمال اللّه اعراض جستهاند و بسقر مقرّ گزیدهاند نیست این امور مگر از اعراض فقهای عصر و علمای عهد اینست که صادق بن محمّد میفرماید فقهآء ذلک الزّمان شرّ فقهآء تحت ظلّ السّمآء منهم خرجت الفتنة و الیهم تعود
و از فقها و علمای بیان استدعا مینمایم که چنین مشی ننمایند و بر جوهر الهی و نور ربّانی و صرف ازلی و مبدء و منتهای مظاهر غیبی در زمن مستغاث وارد نیاورند آنچه در این کور وارد شد و بعقول و ادراک و علم متمسّک نشوند و بآن مظهر علوم نامتناهی ربّانی مخاصمه ننمایند اگرچه با جمیع این وصایا دیده میشود که شخصی اعور که از رؤسای قوم است در نهایت معارضه برخیزد و همچنین در هر بلدی بر نفی آن جمال قدسی برخیزند و اصحاب آن سلطان وجود و جوهر مقصود در کوهها و صحراها فرار نمایند و از دست ظالمین مستور شوند و برخی توکّل نمایند و با کمال انقطاع جان دربازند و گویا مشاهده میشود نفسی که بکمال زهد و تقوی موصوف و معروفست بقسمی که جمیع ناس اطاعت او را فرض شمرند و تسلیم امرش را لازم دانند بمحاربه با آن اصل شجرهٔ الهیّه قیام نماید و بمنتهای جهد و اجتهاد بمعارضه برخیزد اینست شأن ناس
باری امیدواریم که اهل بیان تربیت شوند و در هوای روح طیران نمایند و در فضای روح ساکن شوند حقّ را از غیر تمیز دهند و تلبیس باطل را بدیدهٔ بصیرت بشناسند اگرچه در این ایّام رائحهٔ حسدی وزیده که قسم بمربّی وجود از غیب و شهود که از اوّل بنای وجود عالم با اینکه آن را اوّلی نه تا حال چنین غل و حسد و بغضائی ظاهر نشده و نخواهد شد چنانچه جمعی که رائحهٔ انصاف را نشنیدهاند رایات نفاق برافراختهاند و بر مخالفت این عبد اتّفاق نمودهاند و از هر جهت رمحی آشکار و از هر سمت تیری طیّار با اینکه باحدی در امری افتخار ننمودم و بنفسی برتری نجستم مع هر نفسی مصاحبی بودم در نهایت مهربان و رفیقی بغایت بردبار و رایگان با فقرا مثل فقرا بودم و با علما و عظما در کمال تسلیم و رضا معذلک فواللّه الّذی لا اله الّا هو با آن همه ابتلا و بأساء و ضرّاء که از اعدا و اولی الکتاب وارد شد نزد آنچه از احبّا وارد شد معدوم صرف است و مفقود بحت
باری چه اظهار نمایم که امکان را اگر انصاف باشد طاقت این بیان نه و این عبد در اوّل ورود این ارض چون فیالجمله بر امورات محدثهٔ بعد اطّلاع یافتم از قبل مهاجرت اختیار نمودم و سر در بیابانهای فراق نهادم و دو سال وحده در صحراهای هجر بسر بردم و از عیونم عیون جاری بود و از قلبم بحور دم ظاهر چه لیالی که قوت دست نداد و چه ایّام که جسد راحت نیافت و با این بلایای نازله و رزایای متواتره فوالّذی نفسی بیده کمال سرور موجود بود و نهایت فرح مشهود زیرا که از ضرر و نفع و صحّت و سقم نفسی اطّلاع نبود بخود مشغول بودم و از ماسوی غافل و غافل از اینکه کمند قضای الهی اوسع از خیال است و تیر تقدیر او مقدّس از تدبیر سر را از کمندش نجات نه و ارادهاش را جز رضا چارهئی نه قسم بخدا که این مهاجرتم را خیال مراجعت نبود و مسافرتم را امید مواصلت نه و مقصود جز این نبود که محلّ اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرّ احدی نشوم و علّت حزن قلبی نگردم غیر از آنچه ذکر شد خیالی نبود و امری منظور نه اگرچه هر نفسی محملی بست و بهوای خود خیالی نمود باری تا آنکه از مصدر امر حکم رجوع صادر شد و لابدّاً تسلیم نمودم و راجع شدم
دیگر قلم عاجز است از ذکر آنچه بعد از رجوع ملاحظه شد حال دو سنه میگذرد که اعدا در اهلاک این عبد فانی بنهایت سعی و اهتمام دارند چنانچه جمیع مطّلع شدهاند معذلک نفسی از احباب نصرت ننموده و بهیچوجه اعانتی منظور نداشته بلکه از عوض نصر حزنها که متوالی و متواتر قولاً و فعلاً مثل غیث هاطل وارد میشود و این عبد در کمال رضا جان بر کف حاضرم که شاید از عنایت الهی و فضل سبحانی این حرف مذکور مشهور در سبیل نقطه و کلمهٔ علیا فدا شود و جان دربازد و اگر این خیال نبود فوالّذی نطق الرّوح بأمره آنی در این بلد توقّف نمینمودم و کفی باللّه شهیداً اختم القول بلا حول و لا قوّة الّا باللّه و انّا للّه و انّا الیه راجعون
صاحبان هوش که از صهبای حبّ نوشیدهاند و گامی بکام نفس برنداشتهاند دلائل و برهان و حجّت را که جمیع مشعر بر این امر بدیع و ظهور منیع الهی است اظهر از شمس در فلک چهارم مشاهده نمایند حال اعراض خلق را از جمال الهی و اقبالشان را بهوای نفسانی ملاحظه فرمائید با همهٔ این آیات متقنه و اشارات محکمه که در ثقل اکبر که ودیعهٔ ربّانیّه است در بین عباد و این احادیث واضحه که اصرح از بیان و تبیانست از همه غافل و معرض شدهاند و چند حدیث که بادراک خود مطابق نیافتهاند و معنی آن را ادراک ننمودهاند متمسّک بظاهر آنها شده و از سلسال خمر ذی الجلال و زلال بیزوال جمال لایزال محروم و مأیوس ماندهاند
ملاحظه فرمائید که در اخبار سنهٔ ظهور آن هویّهٔ نور را هم ذکر فرمودهاند معذلک شاعر نشدهاند و در نفسی از هوای نفس منقطع نگشتهاند فی حدیث المفضّل سأل عن الصّادق فکیف یا مولای فی ظهوره فقال (ع) فی سنة السّتّین یظهر امره و یعلو ذکره
باری تحیّر است از این عباد که چگونه با این اشارات واضحهٔ لائحه از حقّ احتراز نمودهاند مثلاً ذکر حزن و سجن و ابتلا که بر آن خلاصهٔ فطرت الهی وارد شد در اخبار قبل ذکر شده فی البحار انّ فی قائمنا اربع علامات من اربعة نبیّ موسی و عیسی و یوسف و محمّد امّا العلامة من موسی الخوف و الانتظار و امّا العلامة من عیسی ما قالوا فی حقّه و العلامة من یوسف السّجن و التّقیّة و العلامة من محمّد یظهر بآثار مثل قرآن با این حدیث باین محکمی که جمیع امورات را مطابق آنچه واقع شده ذکر فرمودهاند معذلک احدی متنبّه نشده و گمان ندارم که بعد هم متنبّه شوند الّا من شآء ربّک انّ اللّه مسمع من یشآء و ما انا بمسمع من فی القبور
و بر آن جناب معلوم بوده که اطیار هویّه و حمامات ازلیّه را دو بیانست بیانی بر حسب ظاهر بی رمز و نقاب و حجاب فرموده و میفرمایند تا سراجی باشد هدایتکننده و نوری راهنماینده تا سالکین را بمعارج قدس رساند و طالبین را ببساط انس کشاند چنانچه مذکور شد از روایات مکشوفه و آیات واضحه و بیاناتی با حجاب و ستر فرموده و میفرمایند تا مغلّین آنچه در قلب پنهان نمودهاند ظاهر شود و حقایقشان باهر گردد اینست که صادق بن محمّد میفرماید و اللّه لیمحّصنّ و اللّه لیغربلنّ اینست میزان الهی و محکّ صمدانی که عباد خود را بآن امتحان میفرماید و احدی پی بمعانی این بیانات نبرد مگر قلوب مطمئنّه و نفوس مرضیّه و افئدهٔ مجرّده و مقصود در امثال اینگونه بیانات معانی ظاهریّه که مردم ادراک مینمایند نبوده و نیست اینست که میفرماید لکلّ علم سبعون وجهاً و لیس بین النّاس الّا واحد و اذا قام القائم یبثّ باقی الوجوه بین النّاس و ایضاً قال نحن نتکلّم بکلمة و نرید منها احدی و سبعین وجهاً و لنا لکلّ منها المخرج
باری ذکر این مراتب برای آنست که از بعضی روایات و بیانات که در عالم ملک آثار آن ظاهر نشده مضطرب نشوند و حمل بر عدم ادراک خود نمایند نه بر عدم ظهور معانی حدیث زیرا که نزد آن عباد معلوم نیست که مقصود ائمّهٔ دین چه بود چنانچه از حدیث مستفاد میشود پس باید عباد باینگونه عبارات خود را از فیوضات ممنوع نسازند و از اهلش سؤال نمایند تا اسرار مستوره بلا حجاب ظاهر و واضح شود
ولیکن احدی از اهل ارض مشاهده نمیشود که طالب حقّ باشد تا آنکه در مسائل غامضه رجوع بمظاهر احدیّه نماید کل در ارض نسیان ساکن و باهل بغی و طغیان متّبع ولکنّ اللّه یفعل بهم کما هم یعملون و ینساهم کما نسوا لقائه فی ایّامه و کذلک قضی علی الّذین کفروا و یقضی علی الّذینهم کانوا بآیاته یجحدون
و اختم القول بقوله تعالی و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکاً
و کذلک نزّل من قبل لو انتم تعقلون