۱ اینکه در بارۀ جناب فرزانه علیه عنایة اللّه مرقوم داشتید حالت ایشان و ما عنده معلوم و واضح است و آنچه هم ارسال نمودهاند شاهد و گواه و امّا سؤالات ایشان مصلحت نبود که واحداً بعد واحد ذکر گردد و جواب عنایت شود چه که مغایر و مخالف بود با حکمت و ما عند النّاس ولکن در آنچه از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل اجوبه بکمال ایجاز و اختصار که از اعجاز است ذکر شده ایشان گویا درست ملاحظه ننمودهاند چه که اگر مینمودند شهادت میدادند که حرفی از آن ترک نشده و بکلمۀ ان هذا الّا بیان محکم مبین ناطق میگشتند سؤالهای ایشان این بوده.
۲ نخست آنکه شَتْ وخشُوران مهآبادی با شت زرتشت بیست و هشت تن بودند و همگی آیین و کیش یکدیگر را برافراشتند و از میان برنداشتند و هر تن که پدیدار گشتند بدرستی و راستی پرمان و آیین پیش گواه بودند و سخنی در نابودی آن آشکارا ننمودند و میفرمودند از خدا بما رسیده و ما ببندگان رسانیم چند تن از کیشآوران هندو گفتهاند ما خدائیم و باید آفریدگان اندر پرمان ما باشند و هنگامی که آشوب و جدائی در آفریدگان پدید آید بیائیم و آنرا از میان برداریم و هر یک پدید آیند گویند من همانم که اندر نخست بودم آیینانگیزان واپسین چون داود و ابراهیم و موسی و عیسی میفرمودند وخشوران پیش درستند آنزمان پرمان چنین بود و اکنون چنین است که من میگویم کیشآور تازی فرمود در پیدایش من همگی پرمانها نادرست و پرمان پرمان من است از اینگروه کدام را میپسندند و بکدام راهبرانرا برتری میدهند.
۳ اوّلاً آنکه در یکمقام مراتب انبیا از یکدیگر فرق داشته مثلاً در موسی ملاحظه فرمائید صاحب کتاب و احکام بوده و جمعی از انبیا و مرسلین که بعد از آنحضرت مبعوث شدند بر اجرای شریعت او مأمور بودند چه که آن احکام منافی آنزمان نبوده چنانچه در صحف و کتب ملحقۀ بتورىة واضح و مبرهن است.
۴ و اینکه ذکر نموده که صاحب فرقان فرموده در پیدایش من همگی پرمانها و آیینها نادرست و پرمان پرمان من است آنمعدن و منبع حکمت ربّانیّه چنین کلمهئی نفرموده بلکه تصدیق فرموده آنچه که از سماء مشیّت الهی بر انبیا و مرسلین نازلشده بقوله تعالی الم اللّه لا اله الّا هو الحیّ القیّوم نزّل علیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه و انزل التّوراة و الانجیل من قبل هدی للنّاس و انزل الفرقان۴الی آخر قوله تعالی و فرمود کلّ از نزد خدا آمدند و بخدا راجعند در اینمقام کلّ نفس واحده بودهاند چه از خود پیامی و کلمهئی و امری نگفتهاند و ظاهر ننمودهاند آنچه گفتهاند از جانب حقّ جلّ جلاله بوده و جمیع ناس را بافق اعلی دعوت فرمودهاند و بحیات جاودانی بشارت دادهاند در اینصورت بیانات مختلفۀ جناب صاحب بحروفات متّفقه یعنی بکلمۀ واحده راجع میشود.
۵ و اینکه مرقوم داشتهاند از اینگروه کدام را میپسندند و بکدام راهبرانرا برتری میدهند در اینمقام شمس کلمۀ مبارکۀ لا نفرّق بین احد من الرّسل۵طالع و مشرق است و مقام دیگر مقام و فضّلنا بعضهم علی بعض۶است چنانچه از قبل ذکر شد آنچه جناب صاحب سؤال نمودهاند در اینکلمۀ جامعۀ محکمۀ علیا مکنون و مستور است قوله تبارک و تعالی اینکه از نامههای آسمانی پرسش رفته بود رگ جهان در دست پزشک دانا است درد را میبیند و بدانائی درمان میکند هر روز را رازی است و هر سر را آوازی درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید انتهی۷هر منصفی گواهی میدهد که اینکلمه از مرایای علم الهی محسوب و جمیع آنچه سؤال نموده بکمال ظهور و بروز در او منطبع و آشکار طوبی لمن اوتی بصائر من لدی اللّه العلیم الحکیم.
۶ سؤال دیگر صاحب یگانه چهار طایفه در ملک هستند طایفهئی میگویند جمیع عوالم مشهود از ذرّه تا شمس حقّ مطلقند و غیر حقّ مشهود نیست طایفۀ دیگر میگویند ذات واجب الوجود حقّ است و انبیا واسطۀ ما بین خدا و خلقند که خلق را راهنمائی بسوی حقّ نمایند طایفۀ دیگر میگویند کواکب خلق حضرت واجب الوجودند۸و بقیّۀ اشیا تماماً اثر و فوائد آنهایند بشهود میآیند و میروند مانند حوضیکه پر آب میشود کرمها از او تولید میشود میآیند و میروند طایفۀ دیگر میگویند حضرت واجب الوجود طبیعتی خلق فرموده که از اثر و فواید او از ذرّه تا شمس مشهود میآیند و میروند و اوّل و آخری ندارند چه حسابی و چه کتابی مانند آنکه باران میآید گیاه میروید و تمام میشود و سایر چیزها ممثّل بآن پیغمبرها و سلاطین که قانون و نظمی قرار دادهاند بجهة نظم مملکتی و تدابیر مدنی بوده انبیا بقسمی و سلاطین بطور دیگر سلوک کردهاند نبی گفته خدا فرموده که مردم مطیع و منقاد شوند سلاطین با توب و شمشیر با خلق رفتار کردهاند از این چهار طایفه کدام مقبول حقّ است.
۷ جواب جمیع اینفقرات در بیان اوّل که از لسان رحمن جاریشده بوده لعمر اللّه اوست حاوی و دارای آنچه ذکر شد چه که میفرماید امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید چه که امروز سلطان ظهور ظاهر و مکلّم طور ناطق هر چه بفرماید او است اساس متین از برای بناهای مداین علم و حکمت عالمیان هر نفسی باو متشبّث شد او در منظر اکبر از اهل بصر مذکور.
۸ اینکلمۀ علیا از قلم اعلی جاری قوله جلّ و عزّ امروز روز بصر است چه که وجه اللّه از افق ظهور ظاهر و لائح و امروز روز سمع است چه که ندای الهی مرتفع کلّ باید امروز آنچه از مطلع کتب و مشرق وحی و مظهر علم و معدن حکمت ربّانی ظاهر شد بآن تشبّث نمایند و بآن ناطق گردند پس معلوم و محقّق شد که جواب سؤال در ملکوت بیان از مطلع علم رحمن نازل و ظاهر طوبی للعارفین.
۹ و این چهار فقره که ذکر شده این بسی واضح و معلوم است که فقرۀ دویم اقرب بتقوی بوده و هست چه که انبیا و مرسلین وسایط فیض الهی بودهاند و آنچه از حقّ بخلق رسیده بواسطۀ آن هیاکل مقدّسه و جواهر مجرّده و مهابط علم و مظاهر امر بوده و فقرات دیگر را هم میتوان توجیه نمود چه که در مقامی جمیع اشیا مظاهر اسما و صفات الهی بوده و هستند.
۱۰ اینکه از سلاطین مرقوم داشتهاند فی الحقیقه ایشان مظاهر اسم عزیز و مشارق اسم قدیر حقّ جلّ جلالهاند و جامهئی که موافق آن هیاکل عزیزه است عدل است اگر بطراز آن فائز شوند اهل عالم براحت کبری و نعمت عظمی متنعّم گردند.
۱۱ و هر نفسی که فی الجمله از رحیق علم الهی آشامید جواب امثال این مسائل را بادلّههای واضحۀ مشهودۀ آفاقیّه و آیات ظاهرۀ باهرۀ انفسیّه بیان مینماید اگرچه الیوم امر دیگر ظاهر و گفتگوی دیگر لایق سؤال و جواب در اوّل تسع عهدش منقضی شد این است که میفرماید قوله جلّ و عزّ لیس الیوم یوم السّؤال اذا سمعت النّدآء من مطلع الکبریآء قل لبّیک یا اله الاسمآء و لبّیک یا فاطر السّمآء اشهد انّک ظهرت و اظهرت ما اردته امراً من عندک انّک انت المقتدر القدیر انتهی.
۱۲ آنچه صاحب یگانه نوشتهاند جواب کلّ واضح و مشهود است و آنچه از سماء عنایت الهی مخصوص ایشان نازل مقصود آنکه ترنّمات خوش حمامۀ بقا و زمزمههای اهل فردوس اعلی را بشنوند و حلاوت ندا را بیابند و باثر آن مشی نمایند.
۱۳ یومی از ایّام کلمهئی از لسان مبارک در بارۀ ایشان شنیده که دلیل بر آنست وقتی موفّق شوند بر امریکه ذکرش بطراز خلود فائز شود بعد از ورود عریضۀ ایشان بساحت امنع اقدس فرمودند یا عبد حاضر اگرچه جناب مانکجی اقوال غیر را نوشتهاند و سؤال نمودهاند ولکن از نامهاش عرف حبّ استشمام میشود از حقّ بطلب او را بما یحبّ و یرضی فائز فرماید انّه علی کلّ شئ قدیر انتهی از این بیان حضرت رحمن عرف خوش مرور مینماید انّه لهو العلیم الخبیر.
۱۵ از برای اصول مراتب و مقاماتست اصل اصول و اسّ اسطقسّات معرفت اللّه بوده و خواهد بود و ربیع عرفان رحمن این ایّام است آنچه الیوم از مصدر امر و مظهر نفس الهی ظاهر شود اوست اصل و بر کلّ فرض است اطاعت او.
۱۶ و جواب این سؤال نیز در کلمۀ مبارکۀ متقنۀ عالیه که میفرماید امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید بوده و هست چه که الیوم سیّد ایّام است و هر چه در او از مبدء امر الهی ظاهر شود حقّ است و اصل اصول امروز بمثابۀ بحر مشاهده میشود و سایر ایّام بمثابۀ خلیج و جداول منشعبۀ از او آنچه الیوم گفته شود و ظاهر گردد او اصل است و امّ البیان و امّ الکتاب اگرچه جمیع ایّام بحقّ جلّ جلاله منسوب است ولکن این ایّام تخصیص یافته و بطراز نسبت مزیّن گشته چه که در کتب اصفیا و بعضی از انبیا بیوم اللّه معروف است و در یکمقام این یوم و آنچه در او ظاهر میشود از اصول است و سایر ایّام و ما یظهر فیها از فروع محسوب و این فروع اضافی و نسبی است مثلاً رفتن بمساجد بالنّسبه الی معرفة اللّه از فروع محسوب است چه که ثانی معلّق و منوط باوّل است و اصولی که ما بین علمای عصر متداولست قواعدی است که ترتیب دادهاند و از آن استنباط احکام الهی مینمایند علی رأیهم و مذهبهم.
۱۷ در مسئلۀ فور و تراخی ملاحظه فرمائید حقّ جلّ جلاله میفرماید کلوا و اشربوا۱۰حال انسان نمیداند اجرای این حکم فوری است و یا اگر تأخیر شود عیبی ندارد بعضی بر آنند بوجود قرینه معلوم میشود یکی از علمای اعلام در نجف اشرف قصد طواف خامس از آل عبا علیهم السّلم نمود مع جمعی از علما در عرض راه اعراب بادیه قصد نهب و غارت نمودند جناب عالم مذکور فوراً آنچه با او بود تسلیم نمود شاگردها عرض کردند سرکار آقا در این مسئله رأی شما بر تراخی بوده چه شد که بفور عمل نمودید فرمودند مؤمن بوجود قرائن و اشاره بنیزههای اعراب نمودند.
۱۸ و در اسلام مؤسّس اصول ابوحنیفه که از ائمّۀ سنّت و جماعت است بوده و از قبل هم بوده چنانچه ذکر شد ولکن ردّ و قبول الیوم بکلمۀ الهیّه معلّق و منوط این اختلافات لایق ذکر نه آنچه از قبل بوده لحاظ عنایت بآن متوجّه لیس لنا ان نذکره الّا بالخیر چه که منافات با اصل نداشته و ندارد انّ الخادم یعترف بانّ لا علم عنده و یشهد بانّ العلم عند اللّه المهیمن القیّوم.
۱۹ الیوم آنچه مخالف واقع شود او مردود بوده و هست چه که آفتاب حقیقت از افق سماء علم مشرق و لائح طوبی از برای نفوسی که قلوب را از ماء بیان الهی از جمیع کدورات و اشارات و عبارات مطهّر کرده و بافق اعلی توجّه نمودهاند اینست فضل اکبر و فیض اعظم هر نفسی بآن فائز شد بکلّ خیر فائز است والّا علم ما سوی اللّه نفعی نبخشیده و نخواهد بخشید.
۲۱ سؤال دیگر ایشان جماعتی قائلند که آنچه بحکم طبیعی و عقل مقبول است در شریعت جایز و لازم است و آنچه حکم طبیعی و عقل قبول نکرد نباید کرد و جماعتی قائلند که آنچه از شرع و شارع مقدّس رسیده بدون دلیل عقل و برهان طبیعی او را باید قبول کرد و تعبّداً باید رفتار نمود جواب و سؤال ندارد مانند هروله در صفا و مروه و سنگ جمره۱۲و در وضو مسح پا و سایر اعمال مرقوم شود کدام مقبول است.
۲۲ از برای عقول مراتب بوده و هست چنانچه حکما در اینمقام ذکر نمودهاند آنچه که ذکرش خارج از اینمقام است لذا از آن صرف نظر شد و این بسی واضح و مبرهن است که عقول ناس در یکدرجه نبوده و نیست عقل کامل هادی و مرشد بوده و هست چنانچه اینکلمۀ علیا در جواب اینفقره از قلم اعلی نازل قوله جلّ اجلاله زبان خرد میگوید هر که دارای من نباشد دارای هیچ نه از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید منم آفتاب بینش و دریای دانش پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده کنم منم آنروشنائی که راه دیده بنمایم و منم شاهباز دست بینیاز پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم انتهی.۱۳
۲۳ ملاحظه فرمائید بچه واضحی جواب اینفقره از ملکوت علم الهی نازل شده طوبی للمتفرّسین و للمتفکّرین و للعارفین مقصود از عقل عقل کلّی الهی است چه بسا ملاحظه میشود بعضی از عقول هادی نیستند که سهل است بل عقالند و ارجل سالکین را از صراط مستقیم منع مینمایند عقل جزوی محاط بوده و خواهد بود انسان باید جستجو نماید و تفحّص کند تا بمبدء راه یابد و او را بشناسد و اگر معرفت مبدء که عقل کلّ طائف اوست حاصل شد آنچه بفرماید البتّه از مقتضیات حکمت بالغه است وجود او بمثابۀ آفتاب از دونش فرق دارد اصل شناختن اوست و بعد از معرفت او آنچه بفرماید مطاع و مطابق با مقتضیات حکمت الهیّه و از جمیع انبیا از قبل و قبل قبل اوامر و نواهی از هر قسمی بوده.
۲۴ از بعض اعمال که مشاهده میشود الیوم مقصود ابقای اسم الهی است و مکافات از برای عامل از قلم اعلی مذکور و مسطور اگر نفسی نَفَسی للّه برآرد البتّه مکافات آن ظاهر میشود چنانچه از سماء مشیّت الهی بر سیّد بطحا۱۴این آیۀ کبری نازل قوله تبارک و تعالی ما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها الّا لنعلم من یتّبع الرّسول و من ینقلب علی عقبیه.۱۵
۲۵ اگر نفسی حال در اینظهور امنع اقدس تفکّر نماید و آنچه در آیات نازلشده تدبّر کند شهادت میدهد که حقّ مقدّس از خلق است و علم کلّشئ نزد او بوده و خواهد بود و هر صاحب انصافی شهادت داده و میدهد که اگر نفسی در اینظهور اعظم توقّف نماید او از اثبات امری از امور یعنی مذهبی از مذاهب خود را عاجز و قاصر مشاهده نماید و آنانکه از خلعت انصاف محرومند و باعتساف قائم میگویند آنچه را که لا زال اصحاب ضغینه و بغضا گفتهاند العلم عند اللّه العلیم الخبیر.
۲۶ یومی از ایّام اینعبد تلقاء وجه حاضر فرمودند یا عبد حاضر بچه مشغول بودی عرض شد جواب جناب آمیرزا ابوالفضل را مینوشتم فرمودند بنویس بجناب ابوالفضل علیه بهآئی قسمی شده که مردم روزگار باعتساف انس گرفتهاند و از انصاف در گریز ظهوریکه حقّ جلّ جلاله را بکمال بزرگی یاد نموده و گواهی بر آگاهی او داده و بر تقدیس و تنزیه ذاتش عن الاشباه و الامثال اعتراف نموده گاه او را آفتابپرست و گاهی آتشپرست نامیدهاند چه مظاهر و مطالع بزرگرا که از مقاماتشان غافل و از عنایاتشان محروم بلکه نعوذ باللّه بسب و لعن ناطق.
۲۷ یکی از پیغمبران بزرگ که او را الیوم جهّال عجم ردّ مینمایند باینکلمۀ علیا ناطق بوده میفرماید آفتاب جرمی است مدوّر و تیره سزاوار نبوده و نیست که او را اله نامند و یزدان گویند حضرت یزدان کسی است که آگاهی او را ادراک نکند و علوم عالم او را محدود نسازد و چگونگی او را کسی ندانسته و نمیداند و نخواهد دانست ملاحظه نمائید بلسان فصیح بلیغ شهادت داده بر آنچه الیوم حقّ بآن ناطق است مع ذلک باسم مؤمن نزد این همج رعاع مذکور نه تا چه رسد بمقامات علیا و در مقام دیگر آنحضرت میفرماید هست از هستی او ظاهر و هویدا و اگر یزدان نباشد هیچیک از آفرینش را هستی نه و بخلعت وجود مزیّن نه اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ الّذین انکروا حقّ اللّه و اولیآئه و اعرضوا عن افق شهدت له کتب اللّه المهیمن القیّوم انتهی.
۲۸ باری از آنچه از قبل ذکر شد بوضوح پیوست که هر عقلی میزان نبوده و نیست و عاقل در رتبۀ اوّلیّه اولیای حقّ جلّ جلاله بوده و هستند الّذین جعلهم اللّه مخازن علمه و مهابط وحیه و مطالع امره و مشارق حکمته هم الّذین جعلهم اللّه مقام نفسه فی الارض بهم یظهر ما اراده اللّه من اقبل الیهم فقد اقبل الی اللّه و من اعرض لیس له ذکر عند اللّه العلیم الحکیم.
۲۹ میزان کلّیّه اینمقام است که ذکر شد هر نفسی بآن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل اگرچه بزعم خود خود را دارای عقول عالم شمرد حال اگر نفسی خود را بین یدی اللّه مشاهده نماید و از اعراض و اغراض مطهّر نموده در آنچه از اوّل الی حال در اینظهور اعظم نازل و ظاهر شده تفکّر کند شهادت میدهد که ارواح مجرّده و عقول کامله و نفوس مهذّبه و آذان واعیه و ابصار حدیده و السن طلقه و صدور منشرحه و قلوب منوّره کلّ طائف و خاضع بل ساجدند نزد عرش عظمت الهی.
۳۰ و سؤال دیگر ایشان مظاهر قبل در دورۀ خود یکی گوشت گاو را حلال و یکی حرام و گوشت خوک را یکی حلال و یکی حرام کذلک مختلف حکم کردهاند استدعا آنکه حقّ جلّ ذکره محرّمات مذهبی را مرقوم فرمایند.
۳۱ بر حسب ظاهر ذکر و تفصیل اینمطلب مذکور خارج بود از مقتضیات حکمت چه که خدمت جناب صاحب یگانه نفوس مختلفه مراوده مینمایند و جواب آن بر حسب ظاهر مخالف است با مذهب اسلام لذا بتلویح جواب از سماء مشیّت نازل و ارسال شد در فقرۀ اوّل که میفرماید رگ جهان در دست پزشک دانا است الی آخر قوله جلّ و عزّ جواب اینفقره بوده و هست و میفرماید امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید یعنی ناظر بحکم اللّه باشید آنچه الیوم بفرماید و بحلّیّت آن حکم نماید او حلال است کلمۀ صحیحۀ حقّ آنست باید جمیع بامر حقّ ناظر باشند و بما یظهر من افق الارادة چه که باسمش علم یفعل ما یشآء مرتفع و رایة یحکم ما یرید منصوب مثلاً اگر حکم فرماید بر اینکه آب حرام است حرام میشود و همچنین بالعکس بر هیچ شئی از اشیا هذا حلال و هذا حرام نوشته نشده آنچه ظاهر شده و میشود از کلمۀ حقّ جلّ جلاله بوده.
۳۲ این امور واضح است احتیاج بتفصیل نه و بعضی از احزاب همچه گمان مینمایند که هر حکمی که نزد ایشانست تغییر نمینماید ازلاً بوده و ابداً خواهد بود در فقرۀ آخر ملاحظه فرمائید قوله تبارک و تعالی سخن باندازه گفته میشود تا نورسیدگان بمانند و نورستگان برسند شیر باندازه باید داد تا کودکان جهان بجهان بزرگی درآیند و در بارگاه یگانگی جای گزینند انتهی۱۶مثلاً حزبی بر آنند که خمر لم یزل و لا یزال حرام بوده و خواهد بود حال اگر بایشان گفته شود میشود وقتی بطراز حلّیّت فائز گردد بر اعراض و اعتراض قیام نماید نفوس عالم معنی یفعل ما یشآء را هنوز ادراک ننمودهاند و از ادراک عصمت کبری قسمتی نبردهاند طفل را در اوّل ایّام شیر باید داد اگر لحم داده شود هلاک گردد و این ظلم صرف است و بغایت از حکمت بعید طوبی للعارفین عصمت کبری چنانچه وقتی از لسان مبارک استماع شد مخصوص است بمظاهر امر و مطالع وحی الهی اینفقره باختصار عرض شد چه که فرصت مفقود است و بمثابۀ عنقا مذکور و غیر موجود.
۳۳ سؤال دیگر ایشان در مذهب مهآبادیان و هندوانستکه هر که در مذهب و ملّتی بهر لون و ترکیبی و بهر صفت و حالتی باشد همین قدر که معاشر با شما شد با او مهربانی نمائید و بطور برادری رفتار کنید در مذاهب دیگر اینطور نیست مذاهب غیر را اذیّت و آزار مینمایند و زجر آنها را عبادت خود فرض کرده مال و عیال آنها را مباح دانستهاند کدام یک مقبول حقّ است.
۳۴ کلمۀ اولی حقّ بوده و خواهد بود تعرّض بنفسی جایز نبوده و نیست اذیّت و آزار عباد نزد حقّ مقبول نه بکرّات اینکلمۀ علیا از قلم اعلی جاری قوله تبارک و تعالی ایعباد دین اللّه و مذهب اللّه از برای اتّحاد و اتّفاق ظاهر شده او را سبب و علّت اختلاف و جدال منمائید در الواح متعدّده اینفقره نازل و مسطور.
۳۵ باید شخص مبیّن بکمال رحمت و رأفت و شفقّت کلمه را القا نماید هر نفس اقبال نمود و بقبول فائز شد او از اهل فردوس اعلی در صحیفۀ حمرا مسطور و اگر قبول ننمود تعرّض بهیچوجه جایز نه در یکمقام میفرماید طوبی لمن اصبح قائماً علی خدمة العالم و همچنین فرموده اهل بها باید فوق اهل عالم طیران نمایند در بارۀ مذهب ضغینه و بغضا و نزاع و جدال کلّ منع شده.
۳۶ الیوم از افق عنایت الهی شمسی اشراق نموده و بر جبین او این کلمۀ علیا از قلم اعلی ثبت انّا خلقناکم للمحبّة و الوفآء لا للضّغینة و البغضآء و همچنین در مقام دیگر بلسان پارسی نازل شده آنچه که اکباد مقرّبین و مخلصین را بگدازد و شئونات مختلفه را بمطلع اتّحاد کشاند و کلّ از انوار توحید منوّر شوند و بافق علم الهی توجّه نمایند قوله تبارک و تعالی دوست یکتا میفرماید راه آزادی باز شده بشتابید و چشمۀ دانائی جوشیده از او بیاشامید بگو ایدوستان سراپردۀ یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید همه بار یکدارید و برگ یکشاخسار انتهی.۱۷
۳۷ و مقام عدل که اعطآء کلّ ذی حقّ حقّه است بدو کلمه معلّق و منوط است مجازات و مکافات در اینمقام هر نفسی باید بجزای عمل خود برسد چه که راحت و آسایش عالم معلّق و منوط باینست چنانچه فرمودهاند قوله تعالی خیمۀ نظم عالم بدو ستون قائم و بر پا مجازات و مکافات انتهی باری از برای هر مقام مقالی است و از برای هر هنگام عملی طوبی از برای نفوسی که للّه قیام نمودهاند و للّه ناطقند و الی اللّه راجع.
۳۸ سؤال دیگر ایشان در مذهب هندو و زردشت هر که از خارج بخواهد داخل مذهب آنها شود راه نمیدهند و مقبول ندارند در مذهب عیسی هر که بمیل خود بیاید داخل شود راه میدهند ولی اظهار و اصرار ندارند و در مذهب حضرت رسول و موسی اصرار در اینکار دارند و تکلیف مینمایند علاوه اگر نکنند دشمن میشوند و مال و عیال آنها را مباح میدانند کدام مقبول حقّ است.
۳۹ بنی آدم کلّ برادرند و شروط برادری بسیار از جمله آنکه هر نفسی آنچه از برای خود میخواهد باید از برای برادران خود هم بخواهد لذا اگر دوستی بنعمت ظاهریّه و یا باطنیّه و یا مائدۀ سمائیّه برسد باید بکمال محبّت و مهربانی دوستان خود را آگاه نماید اگر اقبال نمودند حصل المراد والّا من دون تعرّض و کلمهئی که سبب حزن فی الجمله شود او را بخود واگذارند هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا ما لا ینبغی.
۴۰ جناب صاحب یگانه وفّقه اللّه مرقوم داشتهاند که ملّت هندو و زردشت هر که بخواهد داخل مذهب ایشان شود راه نمیدهند این مخالف است با ارسال رسل و آنچه در کتب ایشان است چه که هر شخصی من لدی اللّه ظاهر شود او از برای هدایت عباد و تربیت ایشان فرستاده میشود چگونه میشود طالب و قاصد را از مطلوب و مقصود منع نمایند آتشکدههای عالم شاهد و گواهند و با سوز و گداز در عصر خود من علی الارض را ندا مینمودند و بیزدان پاک دعوت میفرمودند.
۴۱ و همچنین مرقوم داشتهاند در مذهب عیسی هر که بمیل خود بیاید داخل شود راه میدهند ولی اظهار و اصرار ندارند اینفقره هم مشتبه شده چه که بسیار اصرار داشته و دارند بر تبلیغ قریب بسیملیون مصروف ادارۀ ملّیّۀ ایشان است و مبشّرینشان در جمیع دیار منتشر و بکمال جدّ و جهد در تبلیغ دین عیسوی مشغولند اینست که عالم را احاطه نمودهاند چه مقدار مدارس و کنائس ساختهاند لاجل آنکه اطفال بکسب علوم مشغول شوند ولکن مقصود باطنشان اینست که هم تحصیل نمایند و هم در طفولیّت اخبار حضرت مسیح را بشنوند تا در مرایای وجودشان که غباری اخذ ننموده منطبع شود آنچه را که قصد نمودهاند هیچ مذهبی باصرار ایشان در ترویج مذهب حضرت مسیح دیده نشده.
۴۲ باری آنچه الیوم حقّ است و لدی العرش مقبول آنست که اوّل ذکر شد انسان از برای اصلاح عالم آمده باید لوجه اللّه بخدمت برادران خود قیام نماید از قبول باید مسرور شود باینکه برادرش بنعمت جاودانی فائز شده والّا از حقّ هدایت او را طلب نماید من دون آنکه طرف مقابل از او بغضی و یا کُرهی احساس کند الامر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید.
۴۳ از حقّ جلّ جلاله میطلبیم که بر حکیم علی الاطلاق آگاه شویم و او را بیابیم و بعد از آگاهی و اثبات ما هو علیه دیگر ظنون و اوهام اهل عالم ضرّی باو نرساند و حکیم نبض عالم در ید قدرت اوست شاید وقتی بعض اعضای فاسده را قطع نماید تا سرایت بسایر اعضا ننماید و این عین شفقّت و رحمت است و بر احدی نیست بر او تعرّض نماید چه که اوست دانا و بینا.
۴۴ سؤال دیگر ایشان در مذهب مهآبادیان و زردشت میفرماید مذهب و طریقۀ ما از سایر مذاهب برتر و بهتر است از سایر انبیا و مذهب آنها همه حقّ است مانند نزد سلطان از صدر اعظم مقامات متفرّقه تا سرباز جزو نزد خدا دارند هر که میخواهد در دین خود باشد مزاحم احدی نمیشوند هندو میگوید هر که گوشتخور است بهر اسم و هر قسم رنگ بهشت را نخواهد دید مذهب حضرت رسول و عیسی و موسی میگویند هر که دین و مذهب ما را قبول ندارد اصلاً رنگ بهشت را نخواهد دید کدام مقبول حقّ جلّ ذکره است.
۴۵ اینکه میفرمایند دین و آئین ما برتر و بهتر است از آئین و دین انبیا مقصود انبیای قبل از ایشان است این نفوس مقدّسه در یک مقام متّحدند اوّلهم آخرهم و آخرهم اوّلهم کلّ از جانب خدا آمدهاند و باو دعوت نمودهاند و باو راجع شدهاند کتاب ایقان که فی الحقیقه سیّد کتب است و در اوّل این ظهور اعظم از قلم اعلی جاریشد اینمراتب در او نازل گشته طوبی لمن شهد و رأی و تفرّس فیه حبّاً للّه مالک الوری.
۴۶ و اینکه مرقوم داشتهاند که هندو میگوید هر که گوشتخور است رنگ بهشت را نخواهد دید این مخالف است با بیان دیگر که میفرمایند همه حقّند چه اگر حقّیّت ثابت شود عدم لقای جنّت معنی ندارد و معلوم نیست که از جنّت چه قصد کردهاند و چه ادراک نمودهاند هر نفسی الیوم برضای حقّ جلّ جلاله فائز شد او از اهل فردوس اعلی و جنّت علیا مذکور و محسوبست و در جمیع عوالم الهی ثمرات او را بیابد لعمر المقصود قلم از ذکر اینمقام عاجز است و از وصف این بیان قاصر طوبی لمن فاز بالرّضآء و ویل للغافلین هر یک از انبیا که از جانب حقّ آمده بعد از ثبوت اینمقام بر احدی نیست که بلِمَ او بِمَ تکلّم نماید آنچه بفرماید باید کلّ قبول نمایند و اطاعت کنند هذا ما حکم به اللّه فی کتبه و زبره و الواحه.
۴۷ سؤال دیگر ایشان هندوان بدان آواز دارند که خدا خرد را بپیکر آدمی آفریده است نام آن برهمه است و آن بجهان آمده و مایۀ آبادی شده و ایشان از اولاد اویند زردشتیان گویند خداوند بمیانجی نخستین خرد مردی آفرید مهآباد نام اوست و ما از اولاد اوئیم چون پیدایش جهانرا از شش گونه بیرون ندانند دو گونۀ آن این بود که نگاشته آمد و دیگر گونه آفریده شدن از آب و دیگر از خاک و دیگر از آتش و دیگر از خرس و میمون است هندوان و پارسیان گویند چون بود ما از خرد است آفریدگان و مردمان دیگر را بخود راه ندهیم این گفتۀ ایشان درست است یا نه هر گونه پسندیده دانند بخردانی رهبر باز نمایند.
۴۸ جمیع عالم بارادۀ حقّ جلّ جلاله خلق شده و آدم بدیع از کلمۀ مطاعۀ الهیّه بوجود آمده و اوست مطلع و مکمن و معدن و مظهر عقل و از او خلق بوجود آمده اوست واسطۀ فیض اوّلیّه از اوّل خلق علی ما هو علیه احدی اطّلاع نداشته جز علم حقّ جلّ جلاله که محیط است بر کلّشئ و قبل وجوده و بعد وجوده و اوّل و آخر خلق محدود نشده و سرّ آن بر احدی پدیدار نگشته لم یزل علمش نزد مخازن علم الهی مکنون و مخزون بوده و هست.
۴۹ و حدوث عالم نظر بآنست که مسبوق بعلّت است و قِدم ذاتی مخصوص بحقّ جلّ جلاله بوده و هست و اینکلمه نظر بآن ذکر شد که از بیان اوّل که گفته شد اوّل و آخر خلق محدود نیست احدی رائحۀ قِدم ادراک نکند قدم حقیقی ذاتی مخصوص بحقّ است و از برای عالم نسبی و اضافی و آنچه از اوّلیّت و آخریّت و یا فوق آن استنباط نمودهاند از انبیا و اصفیا و سفرای حقّ اخذ کردهاند.
۵۰ و عالم ذرّ۱۸هم که مشهور است در بعثت انبیا بوده و ما دون آن موهوم و از ظنون و در حین ظهور کلّ خلق در صقع واحدند و بعد بقبول و عدم قبول و صعود و نزول و حرکت و سکون و اقبال و اعراض مختلف میشوند مثلاً حقّ جلّ جلاله بلسان مظهر ظهور میفرماید الست بربّکم هر نفسی بقول بلی فائز شد او از اعلی الخلق لدی الحقّ مذکور مقصود آنکه قبل از القای کلمه کلّ در صقع واحد و مقام واحد مشاهده میشوند و بعد از آن اختلاف ظاهر شده و میشود چنانچه مشاهده نموده و مینمائید.
۵۱ از آنچه ذکر شد محقّق و ثابت است که کسی نمیتواند بگوید که ما از عقل خلق شدهایم و غیر ما از غیر آن و حقّیکه بمثابۀ آفتاب روشن و واضح است آنکه کلّ بارادة اللّه خلق شدهاند و از مبدء واحد آمدهاند بدء کلّ از او بوده و رجوع کلّ باو خواهد بود اینست معنی کلمۀ مبارکۀ انّا للّه و انّا الیه راجعون۱۹که در فرقان از قلم رحمن جاریشده.
۵۲ بر آنجناب واضح و مبرهن است که آنچه ذکر شد جواب کلّ در یکفقره از فقراتیکه از قلم اعلی جاریشده بود طوبی از برای نفوسیکه مطهّراً عن شئونات الخلق و مقدّساً عن الظّنون و الاوهام در ریاض علم الهی تفرّج نمایند تا از هر شئ آیات عظمت را مشاهده کنند.
۵۳ باسم جناب صاحب بسیار چیزها نوشته شده خود ایشان اگر مطّلع شوند و ثمرات آن را بیابند بسیار مسرور میشوند بشأنی که احزان عالم ایشان را محزون ننماید انشاء اللّه اینکلمه را بتمام لسان یعنی بلسان حقیقت ذکر نمایند و عمل فرمایند میفرماید قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون۲۰و در صدد آن باشند که خلق محجوب را که در زوایای تاریکی و ظلمت ماندهاند بنور آفتاب کشانند باسم اعظم عَلَمیکه حکایت نمینماید مگر از ظهور بگیرند و پیشرو احزاب قبل شوند که شاید تیرگیهای عالم برطرف شود و انوار آفتاب حقیقت عالم را فراگیرد اینست فضل اکبر و مقام اعظم اگر انسان باینمقام فائز نشود بچه دلخوش است و بچه مأنوس و بچه قائم و بچه متحرّک و بیاد که میخوابد و باسم که برمیخیزد ایضاً انّا للّه و انّا الیه راجعون.
۵۴ سؤال آخر ایشان الواح منزله آنچه زیارت شده اغلب بلسان عربی بوده چون در اینزمان دلبر پارسیزبان آمد عربی مطرود و متروکست چنانچه اعراب خود هنوز معنی قرآن را نفهمیده و ندانستهاند و لسان پارسی در نزد اهل ربع مسکون مرغوب و پسندیده و مطلوبست چنانچه پارسی در مقابل عربی ممتاز است فرس قدیم هم در مقابل آن ممتاز است در نزد هندیان و غیره زیاده بر زیاده مرغوب افتاده بهتر آنکه حقّ جلّ ذکره بعد الایّام اغلب بلسان پارسی صرف تنطّق فرمایند چون جذب قلوب را بهتر میکند استدعا آنکه جواب عرایض فدوی بلسان پارسی صرف عنایت و مرحمت شود.
۵۵ فی الحقیقه لسان پارسی بسیار شیرین و محبوبست و بعد از عرض اینفقره در ساحت امنع اقدس الواح بسیار باین لسان نازل و اینکه در ذکر فرقان نوشتهاند که معنی ظاهر آنرا ادراک ننمودهاند باقلام مختلفه و السن لا تحصی معنی و ترجمۀ آنرا نمودهاند و آنچه از ادراک آن عاجزند اسرار و بواطن او بوده و هست و آنچه گفته و بگویند باندازه بوده و خواهد بود و علی شأنهم و مراتبهم ذکر شده و خواهد شد و انّه علی ما هو علیه لا یعلمه الّا اللّه الفرد الواحد العلیم.
۵۶ امروز جهانخدا و جهانکدخدا و جهانباری و جهانپناه ظاهر و هویدا جمیع آذان باید مترصّد باشد که باصغاء آنچه از ملکوت اراده ظاهر شود فائز گردد و همچنین جمیع ابصار منتظر که آنچه از آفتاب علم و حکمت اشراق نماید بمشاهدۀ آن مرزوق آید لعمر المقصود امروز روز چشم و گوش است و امروز روز فؤاد است و امروز روز لسان است طوبی از برای فائزین و طوبی از برای قاصدین و طوبی از برای عارفین امروز روزی است که انسان میتواند کسب مقامات باقیه نماید چه که آنچه از قلم اعلی در بارۀ هر نفسی جاریشد بطراز قدم مزیّن است ایضاً طوبی للفائزین.
۵۷ و اینکه صاحب یگانه نوشتهاند چون در اینزمان دلبر پارسیزبان آمد عربی مطرود و متروکست در اینمقام اینکلمۀ علیا از قلم اعلی جاری و نازل قوله عزّ اجلاله تازی و پارسی هر دو نیکو است چه که آنچه از زبان خواستهاند پیبردن بگفتار گوینده است و این از هر دو میآید و امروز چون آفتاب دانش از آسمان ایران آشکار و هویداست هر چه اینزبان را ستایش نمائید سزاوار است انتهی.
۵۸ فی الحقیقه نور حقیقت از افق بیان الهی مشرق و لائح است احتیاج بذکر اینفانی و امثال او نبوده و نیست در حلاوت لسان پارسی شک و شبههئی نیست ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بسیار چیزها است که در پارسی تعبیر از آن نشده یعنی لفظی که مدلّ بر او باشد وضع نشده ولکن از برای هر شئ در لسان عربی اسماء متعدّده وضع شده هیچ لسانی در ارض بوسعت و بسط عربی نبوده و نیست اینکلمه از روی انصاف و حقیقت ذکر شد والّا معلوم است امروز عالم از آفتابیکه از افق ایران طالع و لائحست منوّر در اینصورت این لسان شیرین را هر چه وصف نمایند سزاوار است.
۵۹ جمیع سؤالات جناب صاحب ذکر شد و جواب ارسال گشت اگر مصلحت باشد و حکمت اقتضا نماید ملاحظه نمایند بأسی نیست و همچنین آقایان آن ارض مثل جناب محبوبی علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر و محبوبی جناب آمیرزا اسداللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند محبوبست.
۶۰ اینخادم از حقّ جلّ جلاله میطلبد عالم انسان را بعدل و انصاف مزیّن فرماید اگرچه انصاف هم از شئونات عدلست و عدل سراجی است که انسان را در ظلمت دنیا راه مینماید و از خطرها حفظ میکند اوست سراج وهّاج حقّ امرای ارض را از نورش منوّر فرماید انّ الخادم یسئل اللّه بان یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی انّه لمالک الآخرة و الاولی لا اله الّا هو المقتدر القدیر.