۱ ای بندگان چشمههای بخشش یزدانی در جوش است از آن بنوشید تا بیاری دوست یکتا از خاک تیره پاک شوید و بکوی دوست یگانه درآئید از جهان بگذرید و آهنگ شهر جانان نمائید.
۲ ای بندگان آتش پردهسوز برافروختۀ دست من است او را بآب نادانی میفسرید آسمانها نشانههای بزرگی من است بدیدۀ پاکیزه در او بنگرید و ستارهها گواه راستی منند باین راستی گواهی دهید.
۳ ای بندگان دیدن بدیده بوده و شنیدن بگوش هر که در این روز فیروز آواز سروش را نشنید دارای گوش نبوده و نیست گوش نه گوشی است که بدیده در آن نگرانی چشم نهان باز کن تا آتش یزدان بینی و گوش هوش فرا دار تا گفتار خوش جانان بشنوی.
۴ ای بندگان اگر درد دوست دارید درمان پدیدار اگر دارای دیدۀ بینندهاید گل روی یار در بازار نمودار آتش دانائی برافروزید و از نادان بگریزید اینست گفتار پروردگار جهان.
۵ ای بندگان تن بیروان مرده است و دل بییاد یزدان پژمرده پس بیاد دوست بیامیزید و از دشمن بپرهیزید دشمن شما چیزهای شما است که بخواهش خود آن را یافتهاید و نگاه داشتهاید و جانرا بآن آلودهاید جان برای یاد جانان است آن را پاکیزه دارید زبان برای گواهی یزدان است او را بیاد گمراهان میالائید.
۶ ای بندگان براستی میگویم راستگو کسی است که راه راست را دیده و آن راه یکی است و خداوند آن را پسندیده و آماده نموده و این راه در میان راهها مانند آفتاب جهانتاب است در میان ستارگان هر که باین راه نرسیده آگاه نه و بیراه بوده اینست سخن یکتا خداوند بیمانند.
۷ ای بندگان روزگار بنگاه دیوان است خود را از نزدیکی او نگاه دارید دیوان گمراهانند که در خوابگاه فراموشی با کردار تباه آرمیدهاند خواب آنها خوشتر از بیداری است و مردن آنها دلکشتر از زندگی.
۸ ای بندگان نه هر تن دارای روان است و نه هر کالبد دارای جان امروز دارای روان تنی است که بجان آهنگ کوی جانان نموده انجام هر آغاز امروز است خود را کور مکنید دوست یکتا نزدیک است خود را دور منمائید.
۹ ای بندگان تنهای شما مانند نهالهای باغستان است و از بی آبی نزدیک بخشکی است پس بآب آسمانی که از ابر بخشش یزدانی روان است تازه نمائید گفتار را کردار باید هر که گفتار یار را پذیرفت مرد کردار او است وگرنه مردار بهتر از او است.
۱۰ ای بندگان سخن دوست شیرین است کو کسیکه بیابد و کجا است گوشی که بشنود نیکو است کسیکه امروز با دوست پیوندد و از هر چه جز او است در رهش بگذرد و چشم پوشد تا جهان تازه بیند و بمینوی پاینده راه یابد.
۱۱ پروردگار جهان میفرماید ای بندگان از خواهشهای خود بگذرید و آنچه من خواستهام آن را بخواهید راه بی راهنما نروید و گفتار هر راهنما را نپذیرید بسیاری از راهنمایان گمراهانند و راه راست را نیافتهاند راهنما کسی است که از بند روزگار آزاد است و هیچ چیز او را از گفتار راست بازندارد.
۱۲ ای بندگان راستی پیشه کنید و از بیچارگان رو برمگردانید و نزد بزرگان مرا یاد نمائید و مترسید.
۱۳ ای بندگان از کردار بد پاک باشید و بگفتار پروردگار رفتار کنید اینست سخن خداوند یکتا.
۱ ای دوستان یزدان آواز یکتا خداوند بینیاز را بگوش جان بشنوید تا شما را از بند گرفتاریها و تیرگی تاریکیها آزاد فرماید و بروشنائی پاینده رساند صعود و نزول حرکت و سکون از خواست پروردگار ما کان و ما یکون پدید آمده سبب صعود خفّت و علّت خفّت حرارت است خداوند چنین قرار فرموده و سبب سکون ثقل و گرانی و علّت آن برودت است خداوند چنین قرار فرموده.
۲ و چون حرارت را که مایۀ حرکت و صعود و سبب وصول بمقصود بود اختیار نمود لذا آتش حقیقی را بید معنوی برافروخت و بعالم فرستاد تا آن آتش الهیّه کلّ را بحرارت محبّت رحمانیّه بمنزل دوست یگانه کشاند و صعود دهد اینست سرّ کتاب شما که از قبل فرستاده شد و تا اکنون از دیده و دل مکنون و پوشیده بود اکنون آن آتش آغاز بروشنی تازه و گرمی بیاندازه هویدا است این آتش یزدان بخودی خود بی مایه و دود روشن و پدیدار تا جذب رطوبات و برودات زائده که مایۀ سستی و افسردگی و سرمایۀ گرانی و پژمردگی است نماید و همۀ امکانرا بمقام قرب رحمن کشاند هر که نزدیک شد برافروخت و رسید و هر که دوری جست بازماند.
۳ ای بندۀ یزدان از بیگانگان بیگانه شو تا یگانه را بشناسی بیگانگان مردمانی هستند که شما را از یگانه دور مینمایند امروز روز فرمان و دستوری دستوران نیست در کتاب شما گفتاری است که معنی آن اینست دستوران در آن روز مردمانرا دور مینمایند و از نزدیکی بازمیدارند دستور کسی است که روشنائی را دید و بکوی دوست دوید او است دستور نیکوکار و مایۀ روشنائی روزگار.
۴ ای بندۀ یزدان هر دستور که تو را از این نار که حقیقت نور و سرّ ظهور است دور مینماید او دشمن تو است بگفتار اغیار از یار دور ممان و از سخن دشمن از دوست مگذر.
۵ ای بندۀ یزدان روز کردار آمد وقت گفتار نیست پیک پروردگار آشکار هنگام انتظار نه چشم جان بگشا تا روی دوست بینی گوش هوش فرا دار تا زمزمۀ سروش ایزدی بشنوی.
۶ ای بندۀ یزدان پیراهن بخشش دوخته و آماده بگیر و بپوش و از مردمان دل بردار و چشم بپوش ای خردمند اگر پند خداوند بشنوی از بند بندگان آزاد شوی و خود را برتر از دیگران بینی.
۷ ای بندۀ یزدان شبنمی از دریاهای بخشش یزدان فرستادیم اگر بنوشند و زمزمهئی از آوازهای خوش جانان آوردیم اگر بگوش جان بشنوند بپرهای شادمانی در هوای محبّت یزدانی پرواز کن مردمانرا مرده انگار و بزندگان بیامیز هر یک از مردمان جهان که بوی خوش جانان را در این بامداد نیافت از مردگان محسوب بینیاز بآواز بلند میفرماید جهان خوش آمده غمگین مباشید راز نهان پدیدار شده اندوهگین مشوید اگر به پیروزی این روز پیبری از جهان و آنچه در او است بگذری و بکوی یزدان شتابی.
۸ ای بندگان یزدان بیروزی را از این پیروزی آگاهی نه و افسرده را از این آتش افروخته گرمی نه.
۹ ای بندۀ یزدان آن شجر که بدست بخشش کشتیم با ثمر آشکار و آن مژده که در کتاب دادیم اکنون با اثر هویدا.
۱۰ ای بندۀ یزدان هنگامی در خوابگاه بر تو تجلّی نمودیم بآن آگاه نشدی اکنون بیاد آر تا بیابی و بدل سوی دوست بیمنزل شتابی.
۱۱ ای بندۀ یزدان بگو ای دستوران دست قدرت از ورای سحاب پیدا بدیدۀ تازه بینید و آثار عظمت و بزرگی بی حجاب هویدا بچشم پاک بنگرید.
۱۲ ای بندۀ یزدان آفتاب جهان جاودانی از مشرق ارادۀ رحمانی در اشراق و دریاهای بخشش یزدانی در امواج بیبهره کسی که ندید و مرده مردی که نیافت چشم از دنیا بربند و بروی دوست یکتا بگشا و باو پیوند.
۱۳ ای بندۀ یزدان بی آلایش جان بستایش پروردگار زبان بگشا زیرا از کلک گهربار تو را یاد نمود اگر پی باین بخشش بری خود را پاینده بینی ای بندۀ یزدان بگو خداوند میفرماید صاحب محنت صحّت نخواست بر نخواهد خواست و آن دارای نشان رستگاری نخواهد یافت.