شامگاه اوّل خرداد ۱۲۲۳ ه.ش. (۲۲ مه ۱۸۴۴میلادی) ، شاهد لحظۀ مهمی در تاریخ بشریت بود؛ شبی که حضرت باب در شیراز آغاز دورۀ دینی جدیدی را برای اهل عالم اعلان نمودند.
در نیمۀ همان شب، نوزادی در تهران چشم به جهان گشود. حضرت بهاءالله، برای ادای احترام به پدر خود، فرزند تازه متولد را عباس نامیدند. اما ایشان بعدها لقب «عبدالبهاء» (به معنای بندۀ بهاء) را برای خود برگزیدند و در عمر سراسر خدمت خود به بشریت به عنوان مثال زنده و مَثَل اعلای تعالیم حضرت بهاءالله شناخته شدند.
حضرت عبدالبهاء تا قبل از شروع آزار و اذیتها علیه پیروان حضرت باب، از دوران کودکی پر از رفاه و آرامشی برخوردار بودند. دستگیری حضرت بهاءالله که برجستهترين پیرو حضرت باب بودند، نقطۀ عطفی برای خانوادۀ ایشان رقم زد. ملاقات حضرت عبدالبهاء با پدر خود در زندان و دیدن ایشان در حالی که موها و ریشهایشان اصلاح نشده، گردنشان از سنگینی طوق آهنی آزرده و بدنشان زیر بار زنجیرها خم شده بود، تأثیر عمیقی بر این طفل هشت ساله گذاشت.
در آذر ۱۲۳۳ ه.ش. (دسامبر سال ۱۸۵۲میلادی)، حضرت بهاءالله، بعد از چهار ماه از زندان رهایی یافتند و بلافاصله به همراه خانوادۀ خود از ایران تبعید شدند؛ تبعیدی که هرگز بازگشتی به سرزمین مادری در پی نداشت. در مسیر بغداد، حضرت عبدالبهاء دچار سرمازدگی شدند و همچنین غم جدایی از برادر نوزاد خود، مهدی، که شرایط وخیم جسمیاش اجازۀ همراهی با آنها در این سفر طاقتفرسا را نمیداد، خاطرشان را به شدت آزرده ساخته بود.
حضرت بهاءالله، اندکی پس از ورود به بغداد، به تنهایی عازم کوههای کردستان شدند و به مدت دو سال در آن محل اقامت گزیدند. با این سفر جدایی دردناک دیگری برای حضرت عبدالبهاء رقم خورد. ایشان در نبود پدر بزرگوار، اوقات خود را صرف مطالعه و تعمق در آثار حضرت باب نمودند.
عکسی از حضرت عبدالبهاء در جوانی که در دوران تبعید پدر بزرگوارشان در ادرنه بین سالهای ۱۲۴۲ تا ۱۲۴۷ ه.ش. (۱۸۶٨-۱۸۶٣میلادی) ثبت شده است.
بازگشت حضرت بهاءالله، سرانجام، پسر ۱۲ سالۀ ایشان را غرق در سرور و شادمانی نمود. حضرت عبدالبهاء با وجود سن کم، از قبل به مقام پدر پی برده بودند و در سالهای بعد، به عنوان نماینده و منشی حضرت بهاءالله مشغول به کار شدند.
ایشان پدر بزرگوار خود را در مقابل مزاحمتها و غرضورزیهای بدخواهان محافظت میکردند، با علما و حُکَما دربارۀ مباحث مهم روز گفتگو مینمودند و بدین واسطه نه تنها در حلقۀ پیروان پدرشان بلکه در میان سایر گروهها نیز از احترام ویژهای برخوردار بودند. یکی از تفاسيری که ایشان در اوایل جوانی خود نوشتند، نشان از فهم، دانش عمیق و تسلط فوقالعادۀ ایشان بر زبان و اصول نگارش از همان ایام دارد. در تمام دوران تبعید، حضرت عبدالبهاء بار سنگین مذاکرات با مسئولان حکومتی را نیز بر عهده داشتند.
در دوران تبعید نهایی حضرت بهاءالله به عکا، حضرت عبدالبهاء همچنان پدر بزرگوار خود را محافظت مینمودند، از پیروان ایشان مراقبت به عمل میآوردند، به فقرا و بیماران شهر رسیدگی میکردند و برای اجرای عدالت در مقابل زندانبانان سنگدل، نگهبانان بیرحم و مسئولان بیتوجه ایستادگی مینمودند. روحیۀ بخشندگی، خدمات خالصانه و پایبندی حضرت عبدالبهاء به اصول، ایشان را نزد همگان عزیز و محبوب مینمود و با گذشت زمان حتی قلب سرسختترین دشمنانشان را نیز نرم میکرد.
حضرت بهاءالله در کتاب اقدس، عهد و پیمانی با پیروان خود برقرار ساختند که بر اساس آن پس از درگذشت ایشان، به حضرت عبدالبهاء «من اراده الله الّذی انشعب من هذا الأصل القديم» (کسی که مورد نظر خداوند بوده و از این اصل قدیم "حضرت بهاءالله" منشعب شده است) توجه نمایند. مرجعیت حضرت عبدالبهاء به عنوان «مرکز عهد و میثاق» همچنین در سایر آثار از جمله در وصیتنامۀ حضرت بهاءالله (کتاب عهدی) مشخص شده است.
پس از درگذشت حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء بر انتشار دیانت بهائی به سرزمینهای جدید از جمله آمریکای شمالی و اروپا نظارت داشتند. سیل دائمی زائرین را از شرق و غرب به حضور میپذیرفتند، با بهائیان و جویندگان حقیقت از سراسر عالم مکاتبات وسیعی داشتند و برای مردم عکا مثالی زنده از یک زندگی سراسر خدمت بودند.
برادر ناتنی ایشان، میرزا محمد علی، که به حضرت عبدالبهاء حسادت مینمود، سعی در تضعیف و تصاحب مقام ایشان داشت. تلاشهای او برای افزايش سوءظن در ذهن کینهورز مسئولان حکومتی نسبت به حضرت عبدالبهاء باعث برقرار شدن مجدد محدودیتهایی شد که به تدریج در طول زمان کاسته شده بود. اگر چه این حملات، درد و رنج فراوانی را برای حضرت عبدالبهاء و پیروان وفادارشان ایجاد کرد، اما نتوانست لطمهای بر وحدت جامعه یا بر انتشار آئین بهائی وارد سازد.
تصویری از حضرت عبدالبهاء بر کشتی سدریک.س.س هنگامی که از نیویورک عازم لیورپول در انگلستان بودند، ۱۴ آذر ۱۲۹۱ ه.ش. (۵ دسامبر ۱۹۱۲میلادی)
در سال ۱۲۸۶ ه.ش. (۱۹۰۷میلادی) حضرت عبدالبهاء شروع به انتقال خانوادۀ خود از عکا به حیفا، در آن سوی بندر کردند. ایشان از قبل خانهای در پائين کوه کرمل، ساخته بودند. در ۱۲۸۷ ه.ش. (۱۹۰۸میلادی)، آشوبها در پایتخت عثمانی منجر به انقلاب «ترکان جوان» گردید. در نتيجه، سلطان تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی در سرتاسر امپراطوری عثمانی را آزاد نمود. سرانجام، پس از دهها سال تبعید و زندان، حضرت عبدالبهاء آزاد بودند.
با وجود موانع عظیم، کارِ ساخت آرامگاه حضرت باب در میانۀ کوه، در نقطهای که توسط خود حضرت بهاءالله تعیین شده بود، به پیش میرفت. در فروردین ماه سال ۱۲۸۸ ه.ش. (۱۹۰۹ میلادی) حضرت عبدالبهاء توانستند به دست خود بقایای پیکر حضرت باب را در این آرامگاه قرار دهند.
سال بعد، حضرت عبدالبهاء حیفا را به مقصد مصر ترک کردند. روزهای اقامت یک سالهشان در مصر به ملاقات با سیاستمداران، روشنفکران، رهبران دینی، روزنامهنگاران و خبرنگاران گذشت. در اواخر تابستان ۱۲۹۰ ه.ش. (۱۹۱۱میلادی) از طریق دریا راهی اروپا شده و پس از توقف در استراحتگاه «تونون لبن» در فرانسه، به سمت لندن حرکت کردند.
در ۱۸ شهریور ۱۲۹۰ ه.ش. (۱۰ سپتامبر ۱۹۱۱میلادی)، از تریبون کلیسای «معبد شهر» در لندن بود که حضرت عبدالبهاء برای اولین بار در طول زندگیشان خطابهای عمومی ایراد کردند. اقامت یک ماهۀ ایشان در لندن سراسر به فعالیتهایی برای ترویج تعالیم حضرت بهاءالله و کاربست آنها در بسياری از مسائل و مشکلات معاصر از طریق خطابههای عمومی، ملاقاتهایی با رسانهها و مطبوعات و مصاحبههای فردی اختصاص یافت. برنامهها و فعالیتهای دوران اقامت حضرت عبدالبهاء در لندن و پس از آن در پاریس، الگویی بود که در تمام طول سفرهایشان ادامه یافت.
در بهار ۱۲۹۱ ه.ش. (۱۹۱۲میلادی) حضرت عبدالبهاء، برای سفری ۹ ماهه عازم ایالات متحدۀ آمریکا و کانادا گردیدند، از شرق تا غرب قارۀ آمریکای شمالی را سراسر پیمودند، به ایراد خطابه و سخنرانی برای مخاطبانی از هر قشر و گروهی پرداختند و مردمانی از هر طبقه و مقامی را ملاقات نمودند. در اواخر پاییز آن سال، به انگلستان برگشته و در اوایل زمستان ۱۲۹۱ه.ش. (۱۹۱۳میلادی) عازم فرانسه شدند و پس از سفر به آلمان، لهستان و اتریش در اردیبهشت ماه (ماه مه) به مصر بازگشته و در نهایت ۱۴ آذر ۱۲۹۲ ه.ش. (۵ دسامبر ۱۹۱۳ میلادی) وارد حیفا شدند.
حضرت عبدالبهاء و همراهانشان در کنار برج ایفل در پاریس، ۱۲۹۱ ه.ش. (۱۹۱۲میلادی)
سفرهای حضرت عبدالبهاء در غرب تأثیر به سزایی در انتشار تعالیم حضرت بهاءالله و تأسیس مستحکم جوامع بهائی در اروپا و آمریکای شمالی داشت. حضرت عبدالبهاء در هر دو قاره با استقبال گرم و پرشور مخاطبان سرشناسی مواجه شدند که دغدغۀ شرایط اجتماع مدرن و مسائلی همچون صلح، حقوق زنان، برابری نژادی، اصلاح اجتماعی و رشد اخلاقی را داشتند.
پیام حضرت عبدالبهاء در طی سفرهایشان اعلان فرارسیدن عصر وحدت نوع بشر بود؛ عصری که از مدتها قبل به آن وعده داده شده بود. ایشان مرتباً از نیاز به ایجاد شرایط اجتماعی و اسباب سیاسی بینالمللی در جهت استقرار صلح سخن میگفتند. در کمتر از دو سال هشدارهای ایشان در مورد آشوب و جنگ جهانگیر به واقعیت پیوست.
با شروع جنگ جهانی اول، ارتباط حضرت عبدالبهاء با بهائیان سایر کشورها تقریباً به طور کامل قطع شد. ایشان در سالهای جنگ، خود را وقف رسیدگی به نیازهای مادی و روحانی اطرافیانشان کردند، شخصاً برنامههای کشاورزی گستردهای را سازمان دادند و بدین شیوه قحطیای را که گریبانگیر مردم فقیر عکا و حیفا از هر دین و مذهبی شده بود برطرف کردند. در بهار ۱۲۹۹ه.ش. (آوریل ۱۹۲۰ میلادی) امپراطوری بریتانیا به پاس خدمات حضرت عبدالبهاء به مردم فلسطین با اعطای نشان نایتهود (شهسواری) از ایشان تقدیر به عمل آورد.
در سالهای جنگ، حضرت عبدالبهاء یکی از مهمترین آثار دوران قیادت خود را به رشتۀ تحریر در آوردند: مجموعۀ ۱۴ نامه خطاب به بهائیان آمریکای شمالی که با نام الواح نقشۀ ملکوتی (یا فرامین تبلیغی) شناخته میشوند و به صفات روحانی، نگرشها و اقدامات عملی مورد نیاز برای انتشار تعالیم بهائی در سراسر عالم میپردازند.
حضرت عبدالبهاء با وجود کهولت سن همچنان از شور و توانائی خاصی برخوردار بودند. ایشان نه تنها برای جامعۀ بهائیان حیفا بلکه برای نهضت جهانی بهائی که روز بهروز شکوفاتر میگردید، همچون پدری مهربان بودند. مکاتبات ایشان تلاشهای جهانی جهت دستیابی به چارچوبی برای موسسات جامعۀ بهائی را هدایت مینمود. ارتباط ایشان با موج زائرانی که به ارض اقدس سفر میکردند طریقی دیگر برای هدایت و تشویق بهائیان سراسر عالم بود.
مراسم خاکسپاری حضرت عبدالبهاء در حیفا، آذر ۱۳۰۰ ه.ش. (نوامبر ۱۹۲۱میلادی)
ده هزار نفر سوگوار با پیشینههای مذهبی مختلف در مراسم خاکسپاری ایشان حضور داشتند.
هنگامی که حضرت عبدالبهاء در ۷ آذر ۱۳۰۰ ه.ش. ( ۲۸ نوامبر ۱۹۲۱میلادی) در سن ۷۷ سالگی چشم از این عالم فرو بستند، ده هزار نفر از هر دین و عقیدهای در مراسم خاکسپاری ایشان حضور یافتند. در این مراسم از شخصیت ستودنی ایشان با عباراتی همچون «شاهراه حقیقت»، «رکن صلح» و نمادی از «روشنی و عظمت» تمجید و تحسین به عمل آمد.
پیکر حضرت عبدالبهاء در یکی از غرفههای مقام اعلی (آرامگاه حضرت باب) بر کوه کرمل به خاک سپرده شد.