آرامگاه حضرت باب بر کوه کرمل- یکی از مقدّس‌ترین نقاط عالم برای بهائیان

اعلان امر حضرت باب، آشوبی در ایران ایجاد کرد که حتی از رخدادهای زمان ظهور حضرت مسیح در سرزمین مقدس در حدود دو هزار سال قبل عظیم‌تر بود. بین سال‌های ۱۲۲۴ تا ۱۲۲۶ ه.ش. (۱۸۴٧-۱۸۴۵ میلادی) موجی از عطش برای کشف حقیقت سراسر ایران را فرا گرفته بود و گروه‌های بی‌شماری از ایرانیان، حیرت‌زده به اظهارات پیروان حضرت باب گوش می‌سپردند. اصول،‌ معیارها و احکامی که این مؤمنین ترویج می‌نمودند، کل ساختار اجتماع را به چالش می‌كشید. هزاران هزار نفر با الهام از پیام حضرت باب، تعالیم ایشان را پذیرفتند و به عنوان بابی شناخته شدند.

با وجود مخالفت‌های شدیدِ مأموران حکومت که زائیدۀ ترس و حسادت آنها بود، روحیۀ فداکاری عاشقانۀ پیروان حضرت باب، به طبقۀ روحانیون، بازرگانان و طبقات بالاتر اجتماع نفوذ پیدا کرد. یکی از افرادی که به غیرمنتظره‌ترین شکل، امر حضرت باب را پذیرفت، عالِم روحانی برجسته‌ای ملقب به وحید بود. وحید كه یكی از مشاوران مورد اعتماد شاه بود،‌ از طرف او برای بازجویی حضرت باب فرستاده شده بود؛ با این امید كه بتواند اطلاعات دست اول و معتبری دربارۀ جنبشی که سراسر كشور را فرا می‌گرفت، به دست آورد. هنگامی که شاه از ایمان آوردن وحید به حضرت باب مطلع شد، به سرعت دستور داد تا حضرت باب را به تهران بیاورند. اما صدر اعظم از ترس اینكه مبادا شاه نیز تحت تأثیر حضرت باب قرار بگیرد و مقام و موقعیت خود او به شدت به خطر بیفتد، ترتیبی داد که حضرت باب را در قلعه‌ای دور افتاده در ماكو، در نزدیكی مرز ایران و تركیه، زندانی كنند. بهانۀ او برای شاه این بود كه ورود حضرت باب به پایتخت ممكن است به شورش و هرج‌‌ومرج عمومی و گسترده‌ای منجر گردد.

میرزا حسین‌ علی

برجسته‌ترین شخصیتی كه امر حضرت باب را پذیرفت، وزیر‌زاده‌ای ثروتمند به نام میرزا حسین علی بود. او جوانی سرشناس از اشراف بود كه از قبول مقام در دربار شاه چشم پوشیده بود تا به فقرا و ستمدیدگان رسیدگی نماید. ملاحسین، اولین مؤمن به حضرت باب، به دستور مولایش خود را به تهران رسانده بود تا شخص سرشناسی را بیابد كه گفته شده بود به طور خاص پذیرای پیام آئین جدید خواهد بود.

نسخۀ اصل نامۀ حضرت باب خطاب به «مَن یُظهِره الله» (حضرت بهاءالله)

نامه‌ای كه میرزا حسین علی از حضرت باب دریافت كرد، استقبال فوری او را در پی داشت. او با تشخیص خصوصیات وحی الهی در نامه مذکور چنین پاسخ داد: «آیا هر كس به حقیقت قرآن نائل باشد و این كلمات را از طرف خدا نداند از راه عدالت و انصاف بر كنار نیست ؟»

اگر چه این دو بزرگوار هرگز با هم ملاقات نكردند، اما حضرت باب می‌دانستند كه میرزا حسین علی – ملقب به بهاءالله – همان شخص «مَن یُظهِره‌الله» و مربی الهی هستند كه ایشان به ظهورشان بشارت می‌دادند.

گردهمایی تاریخی

در حالی که حضرت باب در شمال غرب ایران زندانی بودند، آئین ایشان همچنان در سراسر كشور گسترش می‌یافت. در اوایل تابستان ۱۲۲۷ ه.ش. (ژوئن ۱۸۴۸میلادی)، گروه بزرگی از پيروان ایشان در روستای بَدَشت، در نزدیکی شاهرود، دور هم جمع شدند. در این گردهم‌آیی که بعدها یکی از نقاط عطف تاریخ این جنبش شناخته شد، پیروان حضرت باب دربارۀ مفهوم حقیقی جنبش خود، شیوه‌های دستیابی به اهدافشان در مقابل موج رو به افزایش مخالفت‌ها و آزاد ساختن حضرت باب مشورت كردند. در بدشت بود که پیروان این حضرت دریافتند رسالت حضرت باب نماد جدایی کامل، یک‌باره و شگرف از سنت‌های مذهبی و اجتماعی دوران گذشته است.

طاهره، شاعر پرآوازۀ ایرانی، از پیروان اولیۀ حضرت باب، نیز در بدشت حاضر بود که با توضيحات واضح خود دربارۀ مفهوم پیام حضرت باب، شور و هیجانی فوق‌العاده به این گردهمایی بخشید. طاهره اعلام كرد كه حضرت باب همان مظهر ظهور الهی هستند که همگان مدت‌ها در انتظارشان به سر برده‌اند و همچنین ایشان مؤسس دیانتی جدید و مستقل می‌باشند. برای واضح نمودن این موضوع، طاهره در یک موقعیت، بدون حجاب كه بنا بر سنت مسلمانان برای زنان واجب بود، در جمع حاضر شد. این عمل ایمان برخی از بابیان را به امتحان سختی كشید و اخبار این واقعه خصومت بیشتر روحانیون مسلمان را برانگیخت.

نا‌آرامی‌ها در سراسر ایران

پس از واقعۀ بدشت، حدود ۳۰۰ تن از بابیان در اردوگاه كوچكی كه شتاب‌زده حول مقبره‌ای متروك در استان مازندران بنا کرده بودند، تحت محاصره قرار گرفتند. این گروه كه با شور و اشتیاق در سراسر آن ناحيه سفر می‌کردند و ظهور موعود را اعلان می‌نمودند، توسط روحانیون محلی كه جماعتی از دهات مختلف را برای حمله به آنان گردهم آورده بودند، ‌به عنوان مرتد شناخته شدند. صدراعظم جدید حکم به سرکوب بابیان داد و برای پشتیبانی از مبارزۀ ملاهای محلی، نیروهای مسلح به این ناحیه اعزام شدند.

محاصرۀ قلعۀ شیخ طبرسی به نحو غير‌منتظره‌ای موجب تحقیر دشمنان حضرت باب گردید. در طی چندین ماه، چند سپاه هزاران نفری، یكی پس از دیگری،‌ برای شکست دادن بابیان فرستاده ‌شدند. اما بابیان که سرمست بادۀ الهی بودند بی ‌آنکه آموزش نظامی دیده و یا سلاحی در اختیار داشته باشند، قهرمانانه در مقابل لشگریان نظام‌یافته‌ای ایستادگی کردند که از حمایت جماعت محلی و پشتیبانی روحانیون برخوردار بودند و توسط منابع حکومتی تأمین می‌شدند.

سرانجام، بابیان كه به دلیل گرسنگی مفرط و از دست رفتن شمار زیادی از یارانشان؛ از جمله ملاحسین، اولین مؤمن به حضرت باب، تضعیف شده بودند،‌ مورد اغفال وعدۀ دشمنان قرار گرفتند که بر قرآنِ مهر و موم شده قسم یاد کردند که چنانچه بابیان خود را تسلیم نمایند، آنها را آزاد خواهند ساخت. اما به محض خارج شدن بابیان از قلعه، همگی مورد هجوم قرار گرفتند. بسیاری در جا كشته شدند و باقی اسیر شده و تا سر‌حد مرگ شكنجه گشتند. در میان عده‌ای كه دوام آوردند،‌ بعضی تمامی اموالشان مصادره شد و به بردگی فروخته شدند.

دو محل دیگر نیز شاهد صحنه‌‌هایی مشابه بود. در نیریز و زنجان، نیروهای مسلح حکومتی به حمایت از دستۀ اوباش كه تا مرز جنون تهییج شده بودند، برخاستند. در نیریز حتی رهبری شخصیت برجسته‌ای چون وحید نتوانست خشم مسئولان محلی و حس طغیانی را که در اوباش برانگیخته بودند آرام سازد. پس از اشغال قلعۀ كوچكی كه بابیانِ تحت محاصره به آن پناه برده بودند، قتل عامی رخ داد که در جریان آن وحید نیز جان خود را از دست داد. همانند واقعۀ طبرسی، در نیریز نیز ‌بابیان با وعدۀ دروغِ صلح و آشتی که بر نسخه‌ای از قرآن، امضا و مهر‌وموم شده بود، خود را تسلیم نمودند. اما اندكی بعد، ‌همه قتل‌عام شدند.

ضایعه‌ای ویرانگر

امیركبیر، صدر‌اعظم وقت، مصمم بود قلب جنبش را مورد هدف قرار دهد. حضرت باب به تبریز فرستاده شدند؛ شهری که در آن از علمای برجسته خواسته شده بود تا این موضوع را تحت قوانین مذهبی و نه قوانین مدنی فیصله دهند. همان‌طور كه صدراعظم پیش‌بینی کرده بود، روحانیون بی‌درنگ با صدور حکم ارتداد، در امضای فرمان رسمی قتل همكاری كردند و حضرت باب ظهر روز ۱۸ تیر ۱۲۲۹ ه.ش. (۹ ژوئیه ۱۸۵۰ میلادی) در ملاءعام تیرباران شدند.

تیرباران حضرت باب،‌ به فاصلۀ اندكی پس از بین رفتن اكثر حامیان برجستۀ امر ایشان به نحوی فجیع، برای بابیان ضایعه‌ای ویرانگر بود و جامعۀ آن‌ها را از شیوه‌‌ای از رهبری محروم کرد که نه تنها برای ایستادگی در برابر آزار و اذیت‌های رو‌ به‌ افزایش، بلکه همچنین برای حفظ معیارهای اخلاقی‌ای که حضرت باب تعلیم داده بودند، بدان نیاز بود.

تبریز، در حدود سال ۱۲۷۰ ه.ش.

بابیان پیوسته تأكید نموده بوده‌اند كه تنها هدفشان اعلان تعالیم نوین روحانی و اجتماعی حضرت باب است. در عین حال، دفاع از خود و خانواده‌هایشان را مشروط بر اینکه درگیر تهاجم نشوند، وظیفۀ خود می‌دانستند. هنگامی‌كه دستان هدایت‌گر افرادی كه پیام حضرت باب را به درستی درک نموده بودند با چنان سركوب بی‌رحمانه‌ای کوتاه شد، دور از ذهن نبود که برخی عناصر متزلزل در میان بابیان، نتوانند نسبت به اصول اولیه‌ وفادار باقی بمانند.

این بود آن‌چه در ۲۴ مرداد ۱۲۳۱ ه.ش. (۱۵ اوت ۱۸۵۲ میلادی) دو فرد بابی را تحریک نمود تا به شاه شلیک کنند. شاه صدمه‌ای جدی ندید زیرا تفنگ فقط با گلولۀ ساچمه‌ای پر شده بود؛ ‌اما سوء قصد به جان شاه موج جدیدی از آزار و اذیت را علیه بابیان در پی‌داشت که تا آن زمان در ایران بی‌سابقه بود. هزاران مرد،‌ زن و كودک به وحشیانه‌ترین شکل ممکن كشته شدند. با صدور این حکم که اموال بابیان به عنوان افراد «مرتد» می‌تواند به غنیمت گرفته شود، ‌بسیاری از مسئولین محلی در تعقیب و دستگیری پیروان حضرت باب همراه شدند. در تهران، اصناف تجاری مختلف نظیر نانوایان،‌ قصابان، نجاران و غيره بابیان را گروه گروه دستگیر می‌کردند و در اختراع فجیع‌ترین نوع شكنجه‌ از یکدیگر سبقت می‌جستند.

تاریخ‌نگاران و منتقدان بسیاری كه تعدادی از آنها شاهد عینی این وقایع بودند، دربارۀ آزار و اذیت‌های وارده بر پیروان حضرت باب و شجاعت بی‌نظیری که آن حضرت در قلوب پیروانشان برانگیخته بود و جذبه و درخشش ايشان مطالب مختلفی نگاشته‌اند.

موج جدید آزارها، ‌كسانی را که آرزو داشنتند صراحت‌لهجه و عزم و ارادۀ طاهره را از ميان بردارند نیز جسور نمود تا برای از بین بردن او اقدام کنند. نقل شده است که هنگامی که خبر صدور حکم قتل به طاهره داده شد، وی به زندانبانان خود چنین گفته است: «قتل من در دست شما است. هر وقت اراده نمائید به نهایت سهولت انجام خواهید داد ولی به یقین مُبین بدانید که تقدّم و آزادی زنان هرگز ممنوع نشود و با اینگونه اعمال از پیشرفت و حرکت باز نماند.»

پایان دور بابی

برای مدت کوتاهی، كل ایران در آستانۀ تغییر اجتماعی فراگیری قرار گرفت. عدم تحقق کامل چنین تحولی نتیجۀ دخالت رهبران مذهبی و سیاسی‌ای بود كه می‌ترسیدند قدرت و مقامی که کسب کرده بودند توسط حضرت باب مورد تهدید قرار گیرد.

ظلم بی‌حد و حصر، پیروان حضرت باب را خسته و فرسوده و از تمامی منابع و رهنمود‌های رهبرانشان محروم نموده بود. اما فداكاری‌های آنان بیهوده صورت نگرفته بود. برخلاف بشارت‌دهندگان گذشته كه وقتی از «روزی که زمین به نور پرودگار روشن خواهد شد» سخن می‌گفتند، فقط می‌توانستند به آینده‌ای بسیار دور نظر داشته باشند،‌ حضرت باب با ظهورشان سرانجام طلوع «یوم‌الله» را رقم زدند و صحنه را برای ظهوری عظیم‌تر كه مقدر بود در فاصلۀ کوتاهی توسط حضرت بهاءالله رخ دهد، آماده ساختند.

یادداشت: