و از جملۀ مهاجرین و مجاورین حضرت نبیل جلیل است این ذات محترم در ریعان عمر و عنفوان شباب در زرند خویش و پیوند بگذاشت و بعون و عنایت حضرت خداوند علم هدایت برافراخت سرخیل عاشقان شد و سرور طالبان گشت و از عراق عجم به عراق عرب شتافت ولی مقصد خویش را نیافت چه که حضرت مقصود در کردستان در مغارۀ سرگلو بود و فریداً وحیداً در آن خلوتگاه بجمال خویش عشق میباخت نه مونسی و نه یاری و نه مجالسی و نه غمگساری بکلّی خبر منقطع و عراق از فراق نیّر آفاق بخسوف احتراق مبتلا جناب مذکور چون نار موقده را مخمود دید و یاران را معدود و یحیی در حفرۀ خفا غنوده و خزیده و خموده و جمود استیلا یافته مجبوراً با نهایت کرب و بلا راه کربلا گرفت در آنجا زیست نمود تا جمال قدم از کردستان به دارالسّلام عودت فرمود هر یک از احباب عراق را جان تازه و وجد و طربی بیاندازه دست داد از جمله نبیل جلیل بود که بحضور شتافت و نصیب موفور یافت ایّامی بسرور و شادمانی میگذراند و قصائدی در محامد ربّانی انشاء مینمود طبع روانی داشت و فصاحت لسانی شعله و شوری داشت و سودا و سروری
بعد از مدّتی مراجعت به کربلا نمود و از آنجا عودت و از بغداد به ایران رفت از معاشرت با سیّد محمّد در امتحانات و افتتانات شدیده افتاد ولی مانند نجوم شیاطین اوهام را رجوم بود و بمثابۀ شهاب ثاقب بر اهل وساوس غالب باز به بغداد مراجعت نمود و در سایۀ شجرۀ مبارکه آرمید از بغداد مأمور به کرمانشاه شد دوباره عودت کرد و در هر سفر بخدمتی موفّق گشت
تا آنکه موکب مبارک از دارالسّلام به مدینة الاسلام یعنی اسلامبول حرکت نمود نبیل جلیل بعد از سفر جمال قدم بلباس درویشی درآمد و پیاده قطع مراحل کرد تا در راه بموکب مقدّس پیوست از اسلامبول مأمور بمراجعت به ایران شد تا در ایران بتبلیغ امر اللّه پردازد و از بلاد و قری عبور نموده احباب را از وقایع مستخبر سازد چون این خدمت را انجام داد و آوازۀ طبل الست در سنۀ ثمانین بلند شد بلی بلیگویان و لبّیک لبّیکزنان بارض سرّ پویان گشت
بعد از فوز بلقا و تجرّع صهبای وفا بامر محتوم عازم هر مرز و بوم گردید تا در هر ارض و بوم ندا بظهور حضرت ربّ قیّوم نماید و بشارت بطلوع شمس حقیقت دهد فیالحقیقه شعلۀ آتش بود و نائرۀ عشق سرکش در نهایت انجذاب بدیار عبور نمود و ببشارت کبری قلوب را روح موفور بخشید هر جمعی را شمع بود و هر محفلی را شاهد انجمن گشت جام محبّت بدست گرفت و حریفان را سرمست نمود با طبل و دهل قطع سبل مینمود تا بسجن اعظم وصول یافت
آن ایّام ضیق شدید بود ابواب مسدود و راهها مقطوع بلباس تبدیل بدروازۀ عکّا رسید سیّد محمّد و رفیق بیتوفیق فوراً به حکومت سعایت نمودند که این شخص بخاری نیست ایرانی است محض جستجوی خبر از جمال مبارک باین دیار سفر نموده فوراً او را اخراج نمودند
و در نهایت نومیدی بقصبۀ صفد حرکت نمود عاقیت به حیفا آمد و در مغارهئی از کوه کرمل مأوی کرد از یار و اغیار در کنار بود و شب و روز ناله و مناجات میفرمود مدّتی در این حوالی معتکف بود و فتح باب را منتظر بود چون میقات محتوم سجن منقضی شد و مظلوم آفاق در نهایت اقتدار جلوه فرمود ابواب مفتوح گشت جناب نبیل مذکور با صدری مشروح بحضور شتافت و مانند شمع بنار محبّت اللّه میگداخت و شب و روز در محامد دلبر دو جهان و متعلّقین نظر بنسبت آستان غزل و قصائد و مخمّس و مسدّس میساخت و اکثر ایّام بشرف حضور مثول مییافت
تا آنکه صعود واقع شد از مصیبت کبری و رزیّۀ عظمی چنان تزلزل در ارکان افتاد که میگریید و میلرزید و فریاد و فغان باوج اعلی میرسید مصیبت کبری را با سنۀ شداد تطبیق نمود و بتحقیق رسید که حضرت مقصود از وقایع مشهود اخبار دادهاند
باری نبیل جلیل از هجران و حرمان چنان سوزان و گریان گشت که هر کس مبهوت و حیران میشد میسوخت و میساخت و نرد جانفشانی میباخت تحمّل نماند صبر و قرار فرار کرد آتش عشق شعلهور گردید طاقت صبوری طاق شد سرخیل عشّاق گردید بیمحابا رو بدریا زد
و تاریخ وفات خویش را قبل از جانفشانی نوشت و با کلمۀ غریق تطبیق نمود جان بجانان باخت و از هجران و حرمان نجات یافت
این شخص محترم عالم و دانا بود و فصیح و بلیغ و ناطق و گویا قریحهاش الهام صریحه بود و طبع روان و شعر مانند آب زلال علیالخصوص قصیدۀ بهاء بهاء در نهایت انجذاب گفته و مدّت حیات را از عنفوان جوانی تا سنّ ناتوانی بر عبودیّت و خدمت حضرت رحمن گذراند تحمّل مشقّات کرده و متاعب و زحمات دیده و از فم مطهّر بدایع کلمات شنیده و تجلّی ملکوت انوار دیده و بنهایت آمال رسیده و عاقبت در فراق نیّر آفاق طاقتش طاق شد بدریا زد و غریق بحر فدا شد و برفیق اعلی رسید
علیه التّحیّة الوفیّة و علیه الرّحمة الواسعة و له الفوز العظیم و الفیض المبین فی ملکوت ربّ العالمین