و از جملۀ مهاجرین و مجاورین حضرت زینالمقرّبین است این شخص جلیل از اجلّۀ اصحاب حضرت اعلی و اعاظم احباب جمال ابهی بود در کور فرقان مشهور بتقدیس و تزهّد بود و در فنون شتّی مهارت تامّه داشت مقتدای جمیع اهل نجفآباد بود و در نزد اکابر و اعاظم بلاد بینهایت محترم کلمهاش کلمۀ فصل بود و حکمش نافذ و جاری زیرا مسلّم عموم بود و مرجع خاصّ و عام
بمجرّد استماع خبر از ظهور حضرت اعلی روحی له الفدآء فریاد ربّنا انّا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربّکم فآمنّا از جان برآورد و جمیع حجبات بدرید و کشف سبحات نمود و دفع شبهات کرد و بتسبیح و تقدیس جمال موعود برخاست و بتبلیغ ظهور حضرت مقصود در موطن خویش و اصفهان شهرۀ آفاق شد و مورد طعن و لعن و اذیّت اهل نفاق عوام کالهوام که او را میپرستیدند بتعدّی پرداختند هر روز جفائی از ستمکاران و اذیّت و آزاری از عوانان صادر شد جمیع را متحمّل بود و در تبلیغ لسان فصیح بگشود و در نهایت متانت مقاومت کرد و روز بروز بر غضب عوانان بیفزود جامی سرشار از بشارات الهی در دست داشت و ببادۀ معرفت اللّه هر نفسی را سرمست مینمود ابداً خوف و خطری نداشت بیباک بود و در سبیل الهی چالاک
ولی بعد از قضیّۀ شاه پناه نماند و اذیّت شدیده در هر شام و صبحگاه و چون بقای ایشان در نجفآباد از برای جمیع احبّا مورد خطر بود لهذا به عراق سفر نمودند در ایّامی که جمال مبارک در کردستان بودند و مغارۀ سرگلو خلوتگاه نموده بودند جناب زین به بغداد وارد ولی مأیوس و متأثّر شد زیرا دید از امر اللّه نه صدائی و نه ندائی نه جمعی و نه انجمنی نه صوتی و نه صیتی یحیی در گوشۀ خوف و خمول غائب و در زاویۀ خمود و خسوف آفل هر چه تحرّی نمود نفسی نیافت یک مرتبه با حضرت کلیم ملاقات کرد و چون تقیّه بسیار بود سفر به کربلا نمود و مدّتی در کربلا بتحریر آیات و کلمات مشغول گشت پس دوباره به نجفآباد رجوع نمود و از هجوم اعدا و فجور ظالمان بقا و استقرار نماند
ولی بنفخ صور مرّةً اخری حیات تازه یافت و بشارت ظهور جمال مبارک را بگوش جان استماع کرد و بجواب طبل الست کوس بلی زده و بتبلیغ امر مبارک لسان فصیح گشود و بدلائل عقلیّه و نقلیّه اثبات ظهور من یظهر اللّه مینمود هر تشنه را آب گوارا بود و هر طالبی را برهان ساطع ملأ اعلی در تقریر و تحریر سرور ابرار بود و در توضیح و تفسیر آیت کبری
باری در ایران در تحت خطر ناگهان بود و بقای در نجفآباد سبب ضوضای اهل عناد لهذا لبّیکزنان بارض سرّ شتافت و قصد حرم کبریا نمود احرام کعبۀ دوست بست و بمشعر و مقام مقصود رسید اوقاتی در حضور بسر برد بعد با جناب آقا میرزا جعفر یزدی مأمور بتبلیغ شد دوباره به ایران رفت و در ایران با زبان و لسان بلیغ تبلیغ آغاز نمود و بشارت ظهور ملیک وجود را باعلی علّیّین واصل نمود در ایران با آقا میرزا جعفر بهر شهر آباد و ویران مرور نمود و بشارت بظهور جمال مبارک داد
پس دوباره سفر به عراق نمود در آنجا شمع جمع بود و سبب روح و ریحان عموم همواره بنصائح و مواعظ میپرداخت و از آتش محبّت اللّه میگداخت
و چون یاران را در عراق اسیر کردند و به موصل نفی و گسیل نمودند سردار اسیران شد و سرور مظلومان گشت مدّتی در موصل تسلّی خاطر منفیان بود و حلّ مشکلات یاران میکرد قلوب را الفت میداد و نفوس را بیکدیگر مهربان مینمود بعد اذن و اجازۀ حضور خواست حاجتش بشرف قبول مقرون شد پس وارد سجن گشت و بحضور حضرت مقصود مثول یافت و بتحریر آیات مشغول بود و بتشویق اصحاب مألوف مهاجرین را رشتۀ الفت بود و مسافرین را شعلۀ محبّت آنی از خدمت فراغت نداشت و هر روز مورد عنایت میشد و کتب و الواح بکمال دقّت صحیح مرقوم مینمود
باری این شخص جلیل از بدایت حیات تا نفس اخیر در خدمت نور مبین فتور و قصور ننمود و بعد از صعود چنان بآتش حسرت برافروخت که هر روز میگریست و میگداخت و یوماً فیوماً انحلال جسم تزیید مییافت در نهایت ثبوت و استقامت بر عهد و میثاق بود و مونس و انیس این بندۀ نیّر آفاق هر روز منتظر صعود بود و هر دم آرزوی عروج میفرمود عاقبت در نهایت روح و ریحان و بشارت بملکوت رحمن پرواز بملکوت راز کرد و از هر غمی آزاد شد و در محفل تجلّی غرق انوار گردید
علیه التّحیّة و الثّنآء من ملکوت الأنوار و علیه البهآء الأبهی من الملإ الأعلی و له السّرور و الحبور فی عالم البقآء و جعل اللّه له فی جنّة الأبهی مقاماً علیّا