و از جملۀ مهاجرین که در بین سفر بارض مقدّس در بین راه پیک اجل را لبّیک گفت جناب آقا زینالعابدین یزدی بود این شخص خالص مخلص چون در منشاد ندای حقّ شنید باهتزاز و حرکت آمد نائرۀ محبّت اللّه شعله زد دل و جان روح و ریحان یافت شمع هدایت در زجاجۀ قلب برافروخت عشق الهی آشوب و فتنه در اقلیم وجود انداخت انجذاب بجمال جانان چنان زمام از دست گرفت که ترک وطن محبوب نمود و بارض مقصود توجّه کرد
در بین راه با دو پسر خویش سیر و حرکت مینمود و بامّید وصل شادمانی و مسرّت داشت و در هر کوه و بیابانی و قری و قصبهئی با احبّا معاشرت میکرد ولی بعد مسافت طریق او را غریق دریای زحمت و مشقّت نمود هرچند دل قویّ داشت ولی تن ضعیف گشت و عاقبت مریض و ناتوان شد و علیل و بی سر و سامان گشت
با وجود مرض کلال نیاورد و ملال ندانست عزم شدید داشت و قوّۀ ارادۀ غریب لهذا بیماری و ناتوانی روز بروز افزود عاقبت بجوار رحمت کبری پرواز نمود و در نهایت حسرت از فرقت جان داد
هرچند بظاهر جام وصال ننوشید و بمشاهدۀ جمال نرسید ولی فیالحقیقه روح روح و ریحان یافت و از جملۀ فائزین محسوب و اجر لقا از برای او مقدّر و محتوم این شخص پاکجان در نهایت صدق و خلوص و ایمان و ایقان بود جز راستی نفسی برنمیآورد و بغیر از خداپرستی آرزوئی نداشت طریق دوستی میپیمود و بحسن نیّت و صداقت و ثبوت و استقامت معروف سقاه اللّه کأس الوصال فی ملکوت الجمال و ادخله فی عالم البقآء و قرّت عیناه بمشاهدة الأنوار فی عالم الأسرار