کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

١۵

جناب شاه محمّد امین


هواللّه

جناب شاه محمّد الملقّب به امین از قدمای احبّای الهی بود و سرگشته و سودائی در عنفوان جوانی ندای الهی شنید و توجّه بملکوت ربّانی نمود پردۀ اوهام بدرید و بمقصود دل و جان رسید شبهات قوم و شدائد لوم او را مانع و حائل نگشت و کثرت مصائب متزلزل ننمود در کمال ثبوت و استقامت یوم ظهور نور حقیقت معرضین و معترضین را مقاومت کرد هر چه بر القای شبهاب افزودند بر ثبات و استقامت افزود و هر چه آزار و اذیّت بیشتر کردند قدم پیشتر نهاد مفتون جمال کبریا شد و مجنون جمال ابهی گشت نائرۀ محبّت اللّه بود و فوّارۀ معرفت اللّه

آتش عشق چنان شعله زد که صبر و قرار نیافت و تحمّل فراق ننمود از موطن خویش ولایت یزد برون آمد ریگ هامون را پرند و پرنیان یافت و چون نسیم صبا کوه و بیابان پیمود تا آنکه بکوی دوست بسرمنزل جانان رسید از دام فراق نجات یافت و بشرف لقا در عراق فائز گشت

چون بخلوتگاه دلبر آفاق راه یافت از هر فکری خالی شد و از هر قیدی رهائی یافت و مظهر عنایات نامتناهی شد ایّامی چند در عراق بود مأمور برجوع به ایران گردید ایّامی چند در ایران بسر برد و با یاران مؤانس و مجالس گشت و نفس طاهر سبب اشتعال و انجذاب دوستان شد و هر یک از احبّا را وله و شوقی جدید داد

بعد از مدّتی با جناب میرزا ابوالحسن امین ثانی علیه بهآء اللّه الأبهی در سجن اعظم وارد و در این سفر بتعب و مشقّت بسیار گرفتار زیرا دخول در سجن بسیار دشوار حتّی در حمّام بشرف لقا فائز گشت و حضرت امین ثانی آقا میرزا ابوالحسن چنان مشاهدۀ کبریا بر او تأثیر کرد که لرزید و پای لغزید و بیفتاد و رأس مجروح شد و دم جاری گشت

باری حضرت امین مذکور یعنی شاه محمّد بشرف لقب امین فائز شد و مظهر الطاف بی‌پایان گشت و حامل الواح الهیّه شد و در نهایت انجذاب دل و جان به ایران شتافت و بکمال امانت بخدمت برخاست خدمات نمایان نمود و یاران را راحت دل و جان گشت این شخص بزرگوار در همّت و غیرت بی‌نظیر بود و در خدمات بی‌مثیل و در بین خلق ظلّ ظلیل صیتش بعبودیّت آستان مقدّس منتشر و صوتش در محافل یاران مشتهر

دقیقه‌ئی آرام نداشت و در بستر راحت شبی نیارمید و سر ببالین آسایش ننهاد شب و روز مانند طیور در پرواز بود و بمثابۀ آهوی برّ وحدت پویان و دوان جمیع یاران مسرور و شادمان هر نفسی را بشارتی بود و هر طالبی را اشارتی سرگشتۀ کوی یار مهربان بود و گمگشتۀ بادیۀ محبّت جانان در دشت و بادیه بادپیما بود و در کهسار بی‌صبر و بی‌قرار هر روزی در اقلیمی بود و هر شبی در کشوری مقیم ابداً آرام نداشت و بر خدمت قیام نمود

تا آنکه در آذربایجان در میان‌دوآب گرفتار بدست اشرار اکراد گشت آن عوانان بدون جستجوی حال آن بیگناه بگمان دیگران مظلوماً شهید نمودند گمان کردند که آن غریب نیز نظیر طوائف دیگر است و بدخواه کردان و بی‌هنر

خبر شهادت چون بارض سجن رسید جمیع مسجونین محزون و دلخون شدند و بر مظلومیّت آن بزرگوار بگریستند حتّی در ساحت اقدس آثار حزن ظاهر و مشهود بود از قلم اعلی ذکر آن شهید دشت بلا با نهایت عنایت صادر و همچنین الواح متعدّده در حقّ او نازل

و حال در جوار رحمت کبری در جنّت ابهی با طیور قدس همدم و همراز و در محفل تجلّی غرق انوار و ذکر و ستایشش در السن و افواه و بطون اوراق الی ابد الآباد باقی و برقرار

علیه التّحیّة و الثّنآء و علیه البهآء الأبهی و علیه الرّحمة الکبری