کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۵

ذکر حضرت افنان سدرۀ مبارکه جناب آقا میرزا محمّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی


هواللّه

در ایّام مبارک در نهایت سختی سجن اعظم نمیگذاشتند کسی از احبّا از قلعه برون رود و یا نفسی از یاران درون آید کج‌کلاه و سیّد بر سر دروازۀ دوم منزل داشتند و شب و روز مواظب بودند چون نفسی را از احبّای مسافر میدیدند فوراً بحکومت میرفتند و خبر میدادند که این شخص عرائض آورده و جواب خواهد برد حکومت نیز آن شخص را گرفته بعد از اخذ اوراق و حبس سرگون مینمود این دأب حکومت شد و مدّت مدیدی دوام نمود حتّی نه ٩ سال فی‌الحقیقه اندک‌اندک زائل شد

در چنین اوقاتی جناب فرع جلیل سدرۀ مقدّسه حضرت حاجی میرزا محمّد علی افنان از هندوستان تشریف آوردند به مصر و از مصر تشریف بردند به مرسیلیا روزی من بالای بام خان بودم بعضی یاران حاضر و من راه میرفتم مغرب بود در این اثنا نظرم بساحل دور افتاد دیدم که یک کالسکه میآید گفتم حضرات چنین احساس میشود که نفس مقدّسی در این کالسکه است امّا خیلی دور از نظر بود

گفتم بیائید برویم دم دروازه اگرچه نمیگذارند بیرون برویم ولی آنجا میایستیم تا بیاید یک دو نفر را گرفتم رفتم

دروازه‌بان را صدا کردم و خفیّاً باو اکرام کردم و سرّاً گفتم یک کالسکه میآید همچنین گمان میکنم که در آن یکی از دوستان ما است وقتی که وارد میشود تو باید تعرّض نکنی و بضابط نیز مراجعت ننمائی خلاصه یک صندلی گذاشت نشستم

مغرب شده بود در بزرگ را هم بسته بودند دریچۀ کوچک باز بود دروازه‌بان بیرون ماند کالسکه آمد ایشان وارد شدند واقعاً چه وجه نورانی داشت سراپا قطعۀ نور بود انسان چون بوجه مبارکش نگاه میکرد مسرور میشد چه که در نهایت ثبوت و رسوخ و ایمان و ایقان بود و روی بشوش داشت بسیار نفس مبارکی بود روز بروز ترقّی میکرد روز بروز بر ایمان و ایقان و نورانیّت و انجذاب و اشتعال میافزود چند روزی که در سجن اعظم بود ترقّی فوق‌العاده نمود مقصد اینست که کالسکۀ ایشان میان عکّا و حیفا بود که انسان احساس نورانیّت و روحانیّت میکرد

باری بعد از استفاضۀ فیوضات نامتناهی مرخّص از حضور شدند و بصفحات چین سفر نمودند و مدّتی در آنجا ایّامی برضای حقّ بسر میبردند و متذکّر بودند بعد به هندوستان آمده در هندوستان صعود نمودند

حضرات افنان و احبّا در هندوستان مصلحت چنان دیدند که جسد مطهّرش را به عراق بفرستند ظاهر باسم نجف تا در جوار مدینةاللّه مقرّ یابند زیرا در قبرستان مسلمانان راه نمیدادند جسد مبارکش امانت گذاشته شده بود آقا سیّد اسداللّه در بمبائی بود متکفّل حمل جسد مطهّر شد و باحترام تمام به عراق رساند ایرانیان اعدا در واپور بودند در بوشهر خبر دادند که نعش میرزا محمّد علی بابی را به نجف میبرند تا نعش شخص بابی در نجف اشرف در وادی السّلام در جوار مقدّس دفن شود و این جائز نیست خواستند جسد مقدّس را از کشتی برون برند ولی نتوانستند مقدّرات غیبیّه را ببینید چه میکند

مختصر هیکل مقدّس به بصره رسید و چون زمان احتیاط و تقیّه بود بحسب ظاهر آقا سیّد اسداللّه مجبور بود به نجف اشرف ببرد مگر اینکه بانواع تدابیر کاری بکند که در جوار مدینة‌اللّه دفن نماید هرچند نجف اشرف محلّ مبارک است الی‌الأبد ولی آرزوی یاران این بود لهذا خدا اعدا را واداشت تا اینکه ممانعت کنند اعدا هجوم کردند که در قرنتینه جسد مطهّر را ببرند و در بصره دفن کنند و یا بدریا و یا بصحرا بیندازند

این مسئله اهمّیّت پیدا کرد بدرجه‌ئی که ممکن نشد به نجف ببرد مجبوراً آقا سیّد اسداللّه به بغداد برد در بغداد ممکن نشد جائی دفن کند که از تعرّض اعدا مصون ماند نهایت مصلحت دیدند که بحضرت سلمان پاک فارسی در پنج فرسخی بغداد ببرند و در مداین قریب قبر سلمان پاک نزدیک ایوان کسری دفن کنند باری بردند آنجا جنب ایوان نوشیروان در نهایت احترام این ودیعۀ الهی را در مرقد متین گذاشتند

تقدیر چنان بود که بعد از هزار و سیصد سال که پایتخت ملوک ایران خراب و ویران شده بود و اثری جز تپّه‌های خاک و خرابه نمانده بود و ایوان نیز نصفش شکاف خورده سقط افتاده دوباره ایوان شکوه خسروی یابد و جلوۀ کسروی نماید و حقیقتاً طاق عجیبی است پنجاه و دو قدم عرض دهنۀ آن است و بسیار بلند

باری توفیقات الهیّه شامل حال ایرانیان قدیم گشت تا این پایتخت ویران دوباره معمور و آبادان گردد لهذا بتأییدات ربّانیّه اسباب چنین فراهم آمد که این جسد مطهّر در آنجا دفن شود و شبهه‌ئی نیست که شهر شهیری خواهد شد من در این باب خیلی مکاتبه کردم تا اینکه این جسد مطهّر در آنجا استقرار یافت از بصره جناب آقا سیّد اسداللّه مینوشت و من جواب میدادم آنجا شخصی از مأمورین بود که با ما رابطۀ کلّی داشت باو نوشتم که معاونت کند آقا سیّد اسداللّه از بغداد نوشت که من حیرانم چه بکنم و کجا دفن نمایم در هر جا دفن کنم بیرون میآورند

الحمد للّه عاقبت در چنین موقعی که بکرّات جمال مبارک تشریف برده‌اند بقدم مبارک فائز شده و در آنجا الواح نازل گشته و احبّای بغداد در رکاب مبارک بودند در همان موقعی که اسم اعظم مشی میفرمودند دفن شد این از چه بود از آن خلوصی که جناب افنان داشتند والّا چنین اسبابی فراهم نمیآمد و ممکن نبود و للّه اسباب السّموات و الأرض

خیلی محبّت بایشان داشتم خیلی از ایشان مسرور بودم یک زیارت‌نامۀ مفصّلی نوشته و با اوراق به ایران فرستادم آن بقعه از بقاع مقدّسه است که باید در آنجا مشرق‌الأذکار مفصّلی ساخته شود و اگر ممکن باشد نفس طاق کسری تعمیر گردد و مشرق‌الأذکار گردد و همچنین متفرّعات مشرق‌الأذکار و آن مریضخانه است و مدارس و دارالفنون است و مکتب‌های ابتدائیست و ملجأ فقرا و ضعفا و ملجأ ایتام و عجزه و مسافرخانه است

سبحان‌اللّه طاق کسری که در نهایت زینت بود حال بجای پردۀ زربفت پردۀ عنکبوت و بجای نوبت سلطانی آواز زاغ و زغن است چنانچه میفرماید کأنّها دار حکومة الصّدی لا تسمع من ارجائها الّا ترجیع صوته وقتی که آمدیم عکّا قشله همین قسم بود در قشله چند درخت بود که بر روی آنها و روی کنگره‌های قشله شب تا صبح بوم فریاد میزد و فی‌الحقیقه صوت این بوم چه قدر مزعج است انسان چه قدر متأثّر میشود

باری فرع مقدّس از بدایت جوانی تا ایّام ناتوانی با روی نورانی در بین خلق چون شمع روشن میدرخشید تا آنکه بافق عزّت ابدیّه برپرید و در بحر انوار مستغرق شد علیه نفحات ربّه الرّحمن و علیه الرّحمة و الرّضوان مستغرقاً فی بحر الرّحمة و الغفران