کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۵۶

جناب منیب علیه بهآء اللّه الأبهی


این روح مصوّر اسم مبارکش میرزا آقا و از اهل کاشان بود در ایّام حضرت اعلی منجذب بنفحات اللّه شد و مشتعل بنار محبّت اللّه جوانی بود بی‌نهایت برازنده و زیبنده و در غایت صباحت و ملاحت خطّاط بی‌مثیل بود و طبعی روان داشت و الحانی بدیع زیرک و دانا بود و ثابت و مستقیم بر امر اللّه شعلۀ نار محبّت اللّه بود و منقطع از ما سوی اللّه

در ایّامی که جمال مبارک روحی لأحبّائه الفدآء در عراق تشریف داشتند از کاشان مفارقت نمود و بساحت اقدس شتافت در خانۀ حقیری منزل نمود و بنهایت عسرت معیشت میکرد و بتحریر آیات و کلمات الهی مشغول بود و در جبین موهبت نور مبین واضح و آشکار داشت و بخدمت امر اللّه مشغول بود در این عالم فانی جز یک دختر چیز دیگر نداشت و آن را نیز در ایران گذاشت و به دارالسّلام بغداد شتافت

و چون موکب جمال مبارک در نهایت عزّت و حشمت از بغداد به اسلامبول حرکت نمود پیاده در رکاب مبارک بود این جوان در مدّت حیات در ایران بنهایت رفاهیّت و خوش‌گذرانی معروف و بنازکی و آزادگی موصوف دیگر معلوم است چنین جسم لطیفی پیاده از بغداد تا به اسلامبول چه مشقّتی تحمّل نمود ولی در نهایت روح و ریحان بادیه میپیمود شب و روز بتضرّع و ابتهال و مناجات مشغول

و این عبد را مونس دل و جان بود حتّی بعضی شبها در یمین و یسار رکاب مبارک میرفتیم و بحالتی بودیم که از وصف خارج است در بعضی از شبها غزلی میخواند از جمله غزلهای حافظ را میخواند بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم و همچنین غزل

گرچه ما بندگان پادشهیم

پادشاهان ملک صبحگهیم

رنگ تزویر پیش ما نبود

شیر سرخیم و افعی سیهیم

باری در اسلامبول در وقت سفر بارض سرّ جمال مبارک روحی لأحبّائه الفدآء حضرت منیب را مرخّص فرمودند که رجوع به ایران نمایند و بتبلیغ مشغول گردند لهذا مراجعت به ایران نمود و مدّتی در ایران علی‌الخصوص در طهران بخدمات فائقه مشغول بود تا آنکه دوباره از ایران بارض سرّ آمد و بساحت اقدس مشرّف گشت و مدّتی در آنجا بشرف لقا فائز بود و در بلیّۀ کبری یعنی نفی به عکّا ضعیف و علیل در رکاب حضرت ربّ جلیل در این سبیل اسیر گشت

ولی بسیار ناتوان بود زیرا بمرضی شدید مبتلا با وجود این راضی نشد که در ادرنه بماند و بمعالجه پردازد بلکه آرزوی آن داشت که در اقدام جمال مبارک جانفشانی نماید آمدیم تا بدریا رسیدیم از شدّت ضعف سه نفر او را بلند نمودند تا آنکه بکشتی رساندند در کشتی مرض شدّت یافت بدرجه‌ئی که قاپیتان کشتی اصرار در اخراج نمود ولی بسبب الحاح ما تا ازمیر صبر نمود در ازمیر قاپیتان بمأمور دولت میرآلای عمر بیک که بهمراهی ما بود گفت اگر او را برون نبرید من جبراً برون کنم زیرا کشتی مریض قبول نکند

لهذا مجبور شدیم که ایشان را بخسته‌خانۀ ازمیر بریم با آن حالت ضعف که توانائی تلفّظ یک حرف نداشت خود را کشان‌کشان بقدوم مبارک رساند بر پای مبارک افتاد و گریۀ بسیار کرد از وجه جمال مبارک نیز شدّت احزان ظاهر و آشکار شد

بعد ایشان را بخسته‌خانۀ ازمیر بردیم ولی گماشتگان ما را بیش از یک ساعت مهلت ندادند آن وجود مبارک را در خسته‌خانه در بستر گذاشتیم و سر مبارکش را بر بالین نهادیم و از سر تا پا بوسیدیم بعد ستمکاران اجبار بر مراجعت نمودند دیگر معلوم است که چه حالتی دست داد که هر وقت بخاطر میاید با چشم گریان و قلبی سوزان ذکر اطوار و احوال آن بزرگوار مینمائیم بی‌نهایت فطین و متین و رزین بود و در ایمان و ایقان بی‌نظیر زیرا کمالات معنویّه با کمالات صوریّه در شخص ایشان جمع شده بود لهذا مورد الطاف بی‌پایان بود

قبر منوّرش در ازمیر است ولی مهجور هر وقت ممکن گردد باید احبّای الهی تجسّس و تحرّی نمایند و آن قبر مهجور را بیت معمور کنند تا زائرین را مشام برائحۀ طیّبۀ آن جدث مطهّر معطّر گردد