کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۶۴

جناب آقا محمّد باقر و آقا محمّد اسمعیل


و از نفوس مسجونه که در سبیل الهی بزندان عکّا افتادند جناب آقا محمّد باقر و آقا محمّد اسمعیل خیّاطند اینها دو برادر مرحوم پهلوان رضا هستند که از ایران هجرت بارض سرّ کردند و بظلّ عنایت شتافتند و در پناه جمال مبارک به عکّا وارد شدند

امّا پهلوان رضا علیه الرّحمة و الرّضوان و علیه البهآء الأبهی و علیه التّحیّة و الثّنآء شخصی بود بظاهر از ردای علم عاری و در صفّ کسبه مانند سائر اهالی ولی بعشق و محبّت الهی گربیان درید و باوج اعظم عرفان پرید از نفوس سابقین است چنان بیان و تبیانی یافت که اهل کاشان مبهوت و حیران شدند از جمله این شخص بظاهر عامی نزد حاجی محمّد کریم خان در کاشان رفت سؤال کرد

جناب آقا شما رکن رابعید زیرا من تشنۀ عرفانم و رکن رابع را شناسائی خواهم

چون جمعی از امرای سیاسی و عسکری حاضر بودند حاجی مشار الیه گفت استغفراللّه من از کسانی که مرا رکن رابع میدانند بیزارم من ابداً چنین ادّعائی ندارم هر کس این روایت نماید کاذب است لعنة اللّه علیه

پهلوان رضا چند روز بعد دوباره نزد حاجی مذکور رفت و گفت جناب آقا من ارشاد العوام را من البدایة الی النّهایة مطالعه کرده‌ام معرفت رکن رابع را فرض و واجب دانسته‌اید و فی‌الحقیقه همعنان امام زمان شمرده‌اید لهذا نهایت آرزو دارم که او را بشناسم شما البتّه برکن رابع واقفید رجا دارم بمن بنمائید

حاجی مشار الیه متغیّر شد گفت رکن رابع شخص موهومی نیست شخص معلوم است نظیر من عمّامه بسر دارد و عبائی در بر و عصائی در دست پهلوان رضا در جواب تبسّم نمود گفت جناب حاجی بی‌ادبی است در بیان سرکار تناقض است اوّل چنین فرمودید و حالا چنین میفرمائید

که تغیّر حاجی شدید شد و گفت حال من فرصت ندارم در وقتی دیگر در این مسئله صحبت با همدیگر میکنیم حال مرا معاف بدارید

مقصود این است که این شخص بظاهر عامی چنین رکن رابعی را بقول علّامۀ حلّی برکن رابع انداخت و ملزم و حیران کرد

باری این مرد میدان غضنفر عرفان در هر محفلی که زبان میگشود مستمعین را حیران میکرد و تا نفس اخیر مجیر و دستگیر هر طالبی بود تا آنکه باسم حقّ شهرۀ آفاق شد و بی سر و سامان گشت و بملکوت ابهی صعود نمود

امّا دو برادر مهرپرورش بعنایت جمال مبارک اسیر عوانان گردیده در سجن اعظم مقیّد و شریک و سهیم این آوارگان گردیدند و در نهایت انقطاع و انجذاب در بدایت ورود به عکّا بملکوت ابهی شتافتند زیرا ستمکاران بمحض ورود کلّ را در ضمن قلعه در قشلۀ عسکر حبس نمودند و ممرّ دخول و خروج را بربستند و هوای عکّا در آن اوقات مسموم بود هر غریبی بمجرّد ورود بستری میشد جناب آقا محمّد باقر و آقا محمّد اسمعیل مبتلا بمرض شدید شدند طبیب و دوائی در میان نبود آن دو نور مجسّم در یک شب دست در آغوش یکدیگر صعود بجهان ابدی نمودند و یاران را بحسرت بی‌پایان انداختند آن شب جمیع گریان بودند

صبح خواستیم تا جسد مطهّرشان را برداریم عوانان گفتند شما را خروج از قشله جائز نه این دو جنازه را تسلیم کنید ما غسل و کفن و دفن مینمائیم ولی مصارف را شما باید تکلّف نمائید از قضا چیزی موجود نبود سجّاده‌ئی زیر پای جمال مبارک بود جمال مبارک روحی لأحبّائه الفدآء آن سجّاده را از زیر پای مبارک برداشتند و فرمودند بفروشید و بعوانان بدهید بصد و هفتاد غروش آن سجّاده فروش رفت و تسلیم ستمکاران شد ولی آن ظالمان آن دو روح مجسّم را نه غسلی نمودند و نه کفنی بل زمین را کاویده آن دو مظلوم را با لباس دفن نمودند که الآن قبرشان متّصل بهم است همچنان که جانشان در ملکوت ابهی همدم جسمشان نیز در زیر خاک دست در آغوش یکدیگر است

جمال مبارک نهایت عنایت در حقّ این دو برادر داشتند در ایّام حیات مشمول الطاف بودند و بعد از وفات مذکور در الواح شدند قبرشان در عکّا است و علیهم التّحیّة و الثّنآء و علیهم البهآء الأبهی و علیهم الرّحمة و الرّضوان