در نجف اشرف در دائرۀ شیخ مرتضی مجتهد شهیر شخصی بینظیر بود مسمّی به آقا محمّد قائنی که عاقبت از فم مطهّر به نبیل اکبر ملقّب گشت این شخص جلیل در حوزۀ آن مجتهد شهیر بر جمیع تلامیذ تفوّق یافت لهذا از کلّ مستثنا گشت و باجازۀ اجتهاد اختصاص یافت زیرا شیخ مرتضای مرحوم اجازه بکسی نمیداد
و از این گذشته در فنون سائره مثل حکمت اشراق و مطالب عرفا و معارف شیخیّه و فنون ادبیّه نهایت مهارت داشت شخص جامعی بود برهان لامعی داشت چون بنور هدی منوّر و مشام بنفحات قدس معطّر شد شعلۀ رحمانی گشت و سراج نورانی شد وجد و طرب یافت وله و شعفی دست داد مانند دریا بجوش آمد و بمثابۀ نهنگ دریای عشق پرخروش گشت
و چون اجازۀ اجتهاد از شیخ مشار الیه در نهایت توصیف و تعریف بیافت از نجف به بغداد شتافت و بشرف لقا فائز شد و اقتباس انوار از شجرۀ مبارکۀ سینا نمود و چنان بهیجان آمد که شب و روز آرام نداشت
روزی این شخص محترم در بیرونی بکمال ادب روی زمین حضور نور مبین نشسته بود در این اثنا حاجی میرزا حسن عمو معتمد مجتهدین کربلا با زینالعابدین خان فخرالدّوله وارد شدند حاجی مذکور ملاحظه نمود که حضرت نبیل اکبر دو زانوی ادب روی زمین نهاده و در نهایت خضوع و خشوع نشسته بسیار تعجّب نمود
خفیّاً گفت آقا شما اینجا چه میکنید
جناب نبیل اکبر فرمودند بجهت همان کار که شما آمدهاید
باری خیلی سبب تعجّب آنها شد زیرا شهرت کرده بود که این شخص ممتاز از کلّ مجتهدین و معتمد عظیم شیخ جلیل است
باری بعد حضرت نبیل اکبر عازم ایران شدند و باقلیم خراسان رفتند امیر قائن میر عَلَم خان ابتدا بنهایت احترام قیام نمود و حضور ایشان را غنیمت بیپایان شمرد هر کس گمان مینمود که امیر با جناب فاضل در درجۀ عشق است و تعلّق خاطر دارد زیرا مفتون فصاحت و بلاغت و مجنون علوم و فنون او گشته بود دیگر احترامات سائرین واضح و معلوم النّاس علی دین ملوکهم
حضرت نبیل اکبر در این عزّت و احترام ایّام میگذراند ولی شعلۀ محبّت اللّه نگذاشت که کتمان حقیقت نماید جوش و خروش پوش از کار برداشت چنان برافروخت که پردۀ ستر و حجاب بسوخت
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
ولی خطّۀ قائن روشن کرد و جمعی را تبلیغ نمود و چون باین اسم شهیر آفاق گشت علمای حسود بنفاق و شقاق برخاستند و سعایت به طهران نمودند ناصرالدّین شاه بانتقام برخاست و امیر اقلیم از خوف شاه بنهایت تعرّض قیام نمود ولوله در شهر افتاد و فتنۀ عظیم رخ نمود جمیع برآشفتند و بتعرّض پرداختند
ولی آن سرگشته و سودائی و دلداده و شیدائی ابداً فتور نیاورد و مقاومت جمهور فرمود عاقبت آن واقف سرّ مکنون را از قائن سرگون نمودند رهنمون به طهران شد و بی سر و سامان گشت
در طهران عوانان دست تطاول گشودند فرّاشان در جستجو بودند و چاوشان در هر کوی در گفتگو تا بدست آرند و عقوبت و شکنجه نمایند گاهی مانند آه مظلومان بر هر فرازی میشتافت و گهی مانند سرشک چشم ستمدیدگان بهر نشیبی میتاخت لهذا مجبور شد عمّامه برداشت و کلاه بر سر گذاشت تا عوانان نشناسند و باذیّت و جفا برنخیزند
ولی خفیّاً بکمال همّت بنشر نفحات الهی مشغول و بالقای حجج و براهین مألوف سراجی نورانی بود و شعلۀ رحمانی همیشه در خطر بود و در حالی پرحذر همواره حکومت در جستجو بود و احزاب در گفتگو
لهذا عاقبت به بخارا و عشقآباد توجّه نمود و در آن خطّه و دیار ببیان اسرار میپرداخت و چون شمع میگداخت ولی این صدمات و بلیّات پژمرده و افسرده ننمود بلکه روز بروز بر شعله و حالت افزود لسان ناطق بود و طبیب حاذق هر دردی را درمان بود و هر زخمی را مرهم دل و جان اهل حکمت اشراق را بقواعد اشراقیّون هدایت مینمود و عارفان را بدلائل کشف و شهود اثبات ظهور ملیک وجود میکرد اعاظم شیخیّه را بصریح عبارات شیخ و سیّد مرحوم اقناع میکرد و فقها را بآیات قرآن و احادیث ائمّۀ هدی دلالت میفرمود لهذا هر دردمندی را درمان فوری بودو هر مستمندی را عطای کلّی
باری در بخارا بینوا شد و بانواع صدمات مبتلا عاقبت در غربت آن کاشف راز بملکوت بینیاز شتافت
رسالهئی در نهایت بلاغت در اثبات امر تحریر نمود و ادلّه و براهین قاطعه تقریر کرد ولی در دست یاران نه امّیدم چنانست که آن رساله پیدا شود و سبب تنبّه علما و فضلا گردد خلاصه هرچند در این دار فانی مورد بلایای نامتناهی گشت ولکن جمیع مشایخ عظام نظیر شیخ مرتضی و میرزا حبیباللّه و آیت اللّه خراسانی و ملّا اسداللّه مازندرانی مشایخ سلف و خلف بی نام و نشان گردند و محو و نابود شوند نه اثری و نه ثمری نه ذکری و نه خبری لکن نجم بازغ حضرت نبیل اکبر الیالأبد از افق عزّت ابدیّه میدرخشد زیرا همیشه ثابت بر امر مبارک و مشغول بخدمت بود تبلیغ نفوس مینمود و بنشر نفحات میپرداخت
این واضحست هر عزّتی که در امر الهی نیست عاقبت ذلّت است و هر راحتی که در سبیل الهی نه عاقبت زحمت است و هر ثروتی نهایت فقر و مسکنت
فیالحقیقه حضرت نبیل اکبر آیت هدی بود و آیت تقوی در امر مبارک جانفشانی کرد و در جانفشانی کامرانی نمود از عزّت دنیا گذشت و از مسند جاه و غنا چشم پوشید از هر قیدی فراغت داشت و از هر فکری مجرّد بود عالم و فاضل بود در جمیع فنون ماهر هم مجتهد بود هم حَکَمی هم عارف بود و هم کاشف در علوم ادبی فصیح و بلیغ بود و ناطقی بینظیر جامعیّتی عظیم داشت
و الحمد للّه خاتمة المطاف بادیة الألطاف گشت علیه بهآء اللّه الأبهی و نوّر اللّه مرقده بأنوار ساطعة من ملکوت الأبهی و ادخله فی جنّة اللّقآء و اخلده فی ملکوت الأبرار مستغرقاً فی بحر الأنوار